رمان رسپینا پارت 11 - رمان دونی

 

با آرامش رفتم سمت ورودی
_مرسی آقای کامرانی
اخم کمرنگی کرد
_بهم بگو حاج بابا راحت ترم
لبخند زدم و سر تکون دادم
_هرجور شما راحتید
_بیا داخل دخترم
همراه با حاج رسول رفتم داخل نمیدونستم امیر منو میشناسه یا نه اما خوب مهم نبود ، رفتم داخل جو خونه آروم بود آرام با حرص اخم کرده بود و زل زده بود به امیر و اون با آرامش داشت میوه پوست میکند ، دنبال آوا گشتم ، هعف نبود انگار دوباره تو اتاقش بود
حاج رسول که انگار فهمیده باشه دنبال آوام اشاره داد برم تو اتاق پیشش
_دومین اتاقی که تو راهرو هس میتونی بری میشش
_ممنون
از زیر نگاه امیر فرار کردم ، اخماش و چشماش نشون میداد انگار شناخته اما چطور رو نمیدونم.
درو باز کردم آشفته رو زمین نشسته بود سرشو بالا آورد مات نگاهش کردم گونه اش کبود بود کنارش رو زمین نشستم خودشو جا داد تو بغلم
_کی دست روت بلند کرده؟
با نفرت لب زد امیر
_بابات همینطور موند نگاه کرد؟؟؟
_نه اونم سیلی نوش جان کرد اما نتونستم ثابت کنم خیانت کرده .
گوشیمو در آوردم ویدیو رو پخش کردم دادم دستش چشماش گرد شد ،
_تو کی تونستی اینو بگیری؟
این مدرک کافیه
_آره کافیه ، اما منو دید ، ماسک داشتم ولی حس میکنم الان که دید منو شناخت ، بلند شو آماده شو اینو نشون بده حتی وصلش کن به تلویزیون
_لو میری ، مگه نمیگی دیده تورو؟
_مهم نیس ، اونو یه کاری میکنیم ، کلا ویدیو رو نشون بدی میفهمه از دوستای تو بوده اونی که تو شرکت بوده ، اونجور که آرام گفت قدرت و نفوذ داره خیلی راحت با دیدن بلیطا اومدن من خونتون و… میفهمه ، کاریش نمیشه کرد .
رفتم سمت کمد لباساش
_خیلی نفوذ داره بیخیالت نمیشه ، تو دردسر بدی میوفتی یا بهتره بگم افتادی
شونه بالا انداختم
_توقع نداشتی که بیخیال بشینم وقتی داشتی عذاب میکشیدی؟
_نه ، اما توقع نداشتم خودتو تو دردسر بندازی
_بیخیال ، گذشته دیگه از کارم پشیمون نیستم .
یه شومیز سورمه ای با لگ یخی دراوردم دادم دستش
_بپوش زودتر بریم بیرون ، بسه هرچی ذهن خانوادتو مسموم کرده نسبت به تو
پشت بهش وایسادم تا عوض کنه.
_پوشیدم میتونی راحت باشی
_من از اولشم راحت بودم ، فقط یکی که سیاه سوخته نباشه رو دید میزنم
با جیغ اسممو صدا کرد ، بی اهمیت میخندیدم
_فقط برگردیم تهران تلافی میکنم الان حوصله اش و ایده اش رو ندارم ، ولی بدون بدبختی.
گوشیو دادم دستش دوتا بلیط ماه پیششم دادم و باهم زدیم بیرون از اتاق.
نشستم رو مبل و با لذت نگاه کردم آوا رو تا امیر رو رسوا کنه
به سمت باباش رفت بلیطارو گذاشت رو میز :
_اینم اون بلیطایی که ازش حرف زدم
امیر دندوناشو روی هم میسایید و من جلو خودمو گرفتم که عمیق لبخند نزنم ،
آوا که به سمت تلویزیون رفت امیر تیز نگاهشو به من انداخت و من سعی داشتم جوری رفتار کنم که کنجکاوم هرچند یه جورایی یقین داشتم امیر گول این بازیا رو نمیخوره و بو برده که کاره منه
با پلی شدن ویدیو اونم روی صفحه بزرگ خیلی خوب بود حاج رسول مات صفحه رو نگاه میکرد زیرلب استغفرالله گفت و رفت سمت امیر
_از خونه من گمشو بیرون ، با وجودت کل زندگیمو نجس کردی
با خشم نگاهشو دوخت به من
_هرچی هس زیر سر توعه مطمئن باش نمیزارم بشینی به ریش من بخندی بلایی به سرت میارم از کرده خودت پشیمون بشی
خودمو سر در گم نشون دادم :
_از چی حرف میزنید ؟ متوجه نمیشم
چیزی نگفت اما با چشماش خط و نشون میکشید ، خودمم میدونستم پی ماجرا رو ول نمیکنه.
حدود نیم ساعتی از رفتنش میگذشت که تصمیم گرفتم برم مسافرخونه کل وسایل همونجا بود
_ببخشید مزاحم شدم ، من دیگه بهتره برم تا هوا تاریک نشده
حاج رسول : دخترم مهمون حبیب خداست ، کسی که مهمون خونم شه نمیذارم سر سفرم ننشسته بره
_لطف دارید شما ، اما تمام وسایلم توی مسافرخونه اس حتما باید برم
یکم اخماشو کشید تو هم
_با آوا و آرام برین وسایلو بردارین بیاین اینجا ، تا وقتی توی این شهری مهمون خونه ی منی ، نیازی به مسافرخونه یا جای دیگه نیست ، منم جای پدرت فکر کن اینجا خونه خودته

■□■□■□■

آوا ماشین رو پارک کرد خواست پیاده شه که نذاشتم
_خودم میرم وسایلو میارم شما نیاین دیگه
و پیاده شدم اول سمت پذیرش رفتم هزینه ای که مونده بود رو دادم و رفتم سمت اتاق ، در رو باز کردم و برق رو روشن کردم
با دیدن امیر که روی تخت نشسته بود و سیگار دستش بود سرجام خشک شدم
با پوزخند اومد سمتم
_بهت گفته بودم نمیتونی قصر در بری نه؟ با لحن آرومی ادامه داد : گند زدی تو تمام برنامه هام و اهدافم همینجوری میخواستی بزاری بری خانوم رسپینا امیری ؟
ترسیده بودم اما اگه پی میبرد به ترسم به مراتب بدتر بود


«رسپینا»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
negar
negar
2 سال قبل

رسپینا چه خوشگله

Raha
Raha
2 سال قبل

جون چ خوشکله رسپینا
امیر پدصگگگگ بیشور
آخیشششش دلم خنک شد رسپینام خوب کاری کرد

انیسا
انیسا
2 سال قبل

جوووووووون رسپینا خیلی خوشگله امید وارم شوهرش خوشگل باشع 😂😂😂

hani
hani
پاسخ به  انیسا
2 سال قبل

شوهرش خوشگلتره ، بین دخترا آوا قشنگتره فردا عکس اونو میذارم

انیسا
انیسا
پاسخ به  hani
2 سال قبل

ن دیگ اونا باید از رسپینا زشت تر باشن

ی بنده خدا
ی بنده خدا
2 سال قبل

پارت دوازده رو کی میزارین؟؟؟

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x