رمان سال بد پارت 17 - رمان دونی

 

 

دیگر چیزی نگفتیم … تا وقتی نزدیک خیابان کریم خان رسیدیم . آن وقت من نفس عمیقی کشیدم و گفتم :

 

– بچه ها یادتون باشه … من پام گیر کرد به پله و خوردم زمین ! از داستان امروز چیزی به کسی نگید !

 

فافا گفت :

 

– من که با شما نبودم اصلا ! به مامانم گفتم می رم مولودی خونه ی دوستم !

 

با خنده نگاهش کردم … گفت :

 

– دستتون درد نکنه بچه ها ! امروز خیلی خوش گذشت ! حیف که آخرش …

 

و به زانوی من اشاره کرد . گفتم :

 

– فدای سرت ! واقعا خوشحالم که امروز بهت خوش گذشت !

 

ماشین سر خیابان توقف توقف کرد . فافا بوسه تند و تیزی از گونه ام گرفت :

 

– زنگ می زنم بهت !

 

و با خداحافظی کوتاهی … پیاده شد و رفت . آن وقت دوباره ماشین به حرکت افتاد … .

 

از پشت شیشه به فافا نگاه می کردم که پا تند کرده بود به سمت کوچه ، و هر لحظه از او دور و دورتر می شدیم … .

 

هستی سقلمه ای به پهلویم زد تا حواسم را جمعِ خودش کند … و پرسید :

 

– اونو می شناختی ؟!

 

– کی ؟!

 

– همین … عماد شاهید رو !

 

 

 

 

جا خوردم از سوالش … یک لنگه ی ابرویم بی اختیار بالا پرید . جواب دادم :

 

– معلومه که نه ! این چه سوالیه که می پرسی ؟!

 

پلک هایش را روی هم فشرد و نفس عمیق و صدا داری کشید . اخم هایم را درهم گره زدم و با آرنجم به پهلویش کوبیدم .

 

– ببینمت … اصلا چته تو ؟! نیم ساعته اخلاقت کلا عوض شده !

 

مردد گفت :

 

– خب … نمی دونم !

 

– واه ! یعنی چی ؟!

 

– مطمئنی که … اون هم تو رو نمی شناخت ؟!

 

دیگر داشتم از حرفهایش شاخ در می آوردم ! کمی روی صندلی جا به جا شدم و به سمتش چرخیدم … که باعث شد زانویم تیر بکشد . گفتم :

 

– چی شده هستی ؟ این حرفات یعنی چی ؟!

 

– می دونم به نظرت عجیب و غریبه ، ولی … یه جوری نگاهت می کرد !

 

– کی ؟!

 

– همین آقای شاهید ! … یه جوری که … چطوری بگم ؟! خیلی حریص و گرسنه !

 

مکثی کرد … و بعد بهترین مثالی که به ذهنش رسید را گفت :

 

– همون مدلی که فافا به قرمه سبزی نگاه می کنه !

 

 

 

 

 

چیزی نگفتم و فقط بدون پلک زدن نگاهش کردم . نمی دانم توی نگاهم چه دید که لب هایش را کج کرد و با شرمندگی توضیح داد :

 

– به خدا … می دونم تو نامزد داری و گفتن این حرفا درست نیست ! خب … ولی اون که نمی دونست ! برای همین حس می کنم …

 

– هستی !

 

ساکت شد .

 

بزاق دهانم را قورت دادم … گفتم :

 

– این حرفا رو … پیش کسی نگی ها !

 

– نه بابا ! مگه دیوونم ؟! … فقط فکر کردم خودت باید بدونی ! منم …

 

باز تکرار کردم :

 

– هستی !

 

– ببخشید ! ببخشید ! دیگه نمی گم !

 

حس بدی پیدا کرده بودم . لب هایم را روی هم فشردم و نگاهم را از هستی گرفتم .

 

نمی خواستم به حرف هایش فکر کنم ، ولی با فکر کردن به عماد شاهید قسمتی از قلبم تیر می کشید ! خودم هم قبول داشتم که حمایتش از من در برابر شروین کمی زیاده روی بود … و وای اگر شهاب چیزی می فهمید !

 

بزاق دهانم را قورت دادم . خوبی اش این بود که هیچ سر و کاری با شاهید نداشتم و دیگر او را نمی دیدم .

***

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بنده خدا
بنده خدا
1 سال قبل

میشه پارت بزاری

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
1 سال قبل

یاس کجاست 😐😂
حمایت کنه….

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
1 سال قبل

خیلی عالی 👍🏻

سارا
سارا
1 سال قبل

وایی چه زیاد بود طفلکی چشمام خیلی درد گرفتن تا خوندمش خخخخ

Haj.ali
Haj.ali
1 سال قبل

کمهههه😑

کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

عاشق رمانای مثلث عشقیم
اصلا انگار دلم خنک میشه 😶

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x