#پارت_۲
•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

فلش بک

روی صندلی نشسته بودم و گل‌ولای میان انگشتانم را پاک می‌کردم.

نگاهم از پنجره‌ی کوچک زیر زمین مدام روی در باغ متمرکز می‌شد.
اگر قبل از آمدن مهمان‌ها خودم را به خانه نمی رسانده و دوش نمی‌گرفتم بی‌شک این‌بار مامان زهره مرا از فرزندی خلع می‌کرد.

می‌‌دانستم گونه‌هایم از رنگ روی سفال نقش گرفته و سر تا پایم گلی است کاش انقدر محو کوزه‌های رنگی نمی‌شدم.

همین که از روی صندلی بلند شدم در باز شد و ماشین شاسی بلندی وارد حیاط باغ شد.

آهی کشیده و خشک شده در زیر زمین باقی ماندم.
اگر با این اوضاع خارج می‌شدم علاوه بر مامان زهره باید عیب و ایراد‌های عمه را هم تحمل می‌کردم.

از پنجره نگاهی به نامی و نریمان و عمه که از ماشین پیاده می‌شدند انداختم و کمی مکث کردم.

عمه عینکش را از چشمش بیرون کشید و نگاه پر غرورش را به خانه دوخت.

به قول باربد وقتی به سرتاپای کسی خیره می‌شد انگار که هزاران سوزن در بدنت فرو کرده باشند تمام جانت تیر می‌کشید.

شاید هم برای همین بود که بعد از مرگ پدرم مامان زهره ارتباطمان را تا جایی که می‌توانست کم کرده بود.

روی نوک پاهایم به سمت در زیر زمین به راه افتاده و نگاهی به نامی و نریمان که به سمت باغ می‌آمدند انداختم.

دستی به گونه‌ی رنگی شده‌ام کشیدم و نگاهم را به نامی دوختم.

مردک پر تکبر چندسال یک بار هم پایش را در مهمانی‌های خانوادگی نمی‌گذاشت و حال همین امروز نوبتش رسیده بود که مرا با این اوضاع و احوال به تمسخر بگیرد.

کت و شلواری که به تن داشت، موهای پریشان و چشم‌های خسته‌‌اش حاکی از آن بود که مثل همیشه با زور و اصرار عمه به مهمانی آمده و تمایلی برای ماندن ندارد.

کاش حداقل نریمان تنها بود این‌گونه راحت‌تر با وضعیت موجود کنار می‌آمدم.

مشغول فکر کردن به راه فراری بودم که چشمان تیزش به سمت زیر زمین چرخید…

قبل از این که مورد هدف نگاه جدی و تیره‌اش قرار بگیرم سریع از جلوی در عقب کشیدم.

امیدوار بودم که مرا ندیده باشد.

یادم است از همان کودکی ترس عجیبی از این مردِ مهیب به دل داشتم.

مشغول فکر کردن به این بودم که چه‌طور دور از چشم عمه از زیر زمین بیرون بزنم که سایه‌ی بلندی تنم را پوشاند.

با چشمانی گرد شده سرم را بلند کردم.

با دیدن نامی که بازویش را به چارچوب در تکیه داده و با ابرویی بالا رفته و صورتی جدی نگاهم می‌کرد دستپاچه لبم را گاز گرفته و گونه‌های رنگی شده‌ام را با دستانم پوشاندم.
_شمایید پسر عمه؟

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•
‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۹ / ۵. شمارش آرا ۳۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

امروز دیگه مانلی نمیزاری ندا جون؟😢😢

لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل

واییییییییییی عالیه لطفا تند تند پارت بزار و طولانی تر🥰
میشه زمان پارتگذاری رمان رو بدونم؟

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
1 سال قبل

وایییی خیلی قشنگ ننه ولی خیلی کم نوشتی که

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
1 سال قبل

عه فکر میکردم نویسنده خودتی
آره ننه تو به ما ثابت شده ای فداتشم😂😍❤️

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
1 سال قبل

پس عاشق نامی میشه 😂

سارا
سارا
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

بدتر من چه عجولی جانم بزاربریم جلوتر بعد منم مثل خودت این فکرم 👌

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

دقیقا تا خوندمش همین اومد به ذهنم😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

آره منم
چه رمانایی خوندی غزلی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

رمان والا زیاد خوندم این من بی تو
دیگه یادم نمیاد بزار فککنم😂😂یک عدد الزایمری

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

من بی تو pdfدارم اما نخوندمش من خیلی رمان خوندم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

اره منم دارمش از یه جایی به بعد قشنگ نیس دیگ بنظرم
گلامور اوای توکا و تنگ بلورم من دوس دارم ولی انلاینن

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

من خیلی خوندم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

بی دی افی ولی اشبز باشی و دروغ شیریین و حرارت تنت و اینا کلا زیاد خوندم😁
تو چیا خوندی؟

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

والا زیاد نمیتونم بگم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

چرا

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

آخه زیادن حال ندارم بگم

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
1 سال قبل

اوکیه😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

مسی 😘

دسته‌ها
21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x