رمان ملورین پارت 54 - رمان دونی

 

 

 

محمد هم دستش را گرفت و روی دستش را بوسید که لبخند ملورین عمیق تر شد.

 

– بلاخره اومدی آقای بد قول؟!

 

– چرا منتظر موندی آخه بچه؟! ناهار می‌خوردی می‌خوابیدی!

 

ملورین همان طور که از سر جایش بلند می‌شد لب زد:

– مینو دیگه نتونست تحمل کنه خوابش برد، منم قرار بود بیدار بمونم ولی منم انگاری نتونستم!

 

– الهی بگردم دور سرت، پاشو یه چیزی بخور بعد بخواب، این بچه رو بیدار کنم؟!

 

دست ملورین را رها کرد.

 

– نه محمد غذا بهش دادم خورده…

 

محمد که نیم خیز بود تا بلند بشود دوباره نشست و خیره ملورین شد.

– خودت پس چرا نخوردی عزیز من!!

 

 

و دوباره نشست، هر وقت می‌خواست قدری از ملورین فاصله بگیرد، او چنان دلبری می‌کرد که محمد ترجیح می‌داد یشیند و فقط همسرش را نگاه کند!!

 

 

ملورین کمی کنار رفت و محمد هم کنار او به تاج تخت تکیه داد، با یک دستش دخترک را در آغوشش کشید و ملورین هم به سینه ستپر شوهرش تکیه داد.

 

نوازش های محمد برایش حکم ٱرام بخش را داشتند، محمد بی طاقت صورت ملورین را در دست گرفت و تند و پر حرص به صورتش بوسه های ریز زد…

 

 

 

 

 

 

 

دست خودش نبود که صدای نفس هایش بلند شده بود و از این بوسه های ریز لذت می‌برد.

 

محمد تنِ ضریف ملورین را طرف خود کشید و آرام آرام نوازش هایش را امتداد داد.

ملورین دستش را دور گردن محمد حلقه کرد و گردنش را متقابلا بوسید.

 

هر دو در احساسات و عشق خود غرق شده بودند که یک‌هو در باز شد و صدای پر ذوق مینو بلند شد.

– عمو جون اومدی؟!

 

محمد سریع از ملورین دور شد و لبخند زد.

– سلام قشنگه من…

خوب خوابیدی؟! ببخشید بخاطر من خسته شدی.

 

 

مینو در حالی که با شیطنت کودکانه اش می‌خندید لب زد:

 

– آره عمو، اگه غذا نخوردی بیا تا باهم یه دور دیگه غذا بخوریم، خوابیدم گرسنه ام شد.

 

 

ملورین که می‌دانست این گرسنگی و خواب آلودگی بخاطر قرص های سنگین اش است لبخند غمگینش رنگ باخت.

 

 

 

دلش برای خواهر کوچکش می‌سوخت، انقدری بچه بود که نگران بود طاقت این قرص ها و دارو هارا دارد؟!

 

 

دلش می‌خواست خودش این درد را به دوش بکشد تا مینو، نمی‌توانست تحمل کند خواهرش این درد را بکشد.

 

 

 

 

محمد با لبخند مینو را روی دوشش انداخت و هر سه از اتاق خارج شدند.

ملورین میز را آماده کرد و سالاد و ترشی‌ای که از قبل آماده کرده بود را روی میز چید.

 

غذا را هم مجدد گرم کرده و روی میز گذاشت.

 

محمد هم دست و صورتش را شست و سپس پشت میز نشستند.

 

 

محمد از عطر غذا ها مست شده لب زد:

– به به! خانمم چه کرده، چه بوی عطری راه انداختی ملو فکر بدن ورزشکاری منم بکن.

 

ملورین خنده ریزی کرد و گفت:

– بخور حالا ببین اصلا خوشت میاد یا نه، شاید همون قاشق اولم نتونستی بخوری.

 

 

– مگه میشه دستپخت تورو دوست نداشته باشم.

 

مینو هم در گفتگوشان دخالت کرد و گفت:

– عمو محمد شما غذاهای سوخته آبجیم و نخوردید؟!

 

 

 

ملورین از این حرف مینو چشم هایش گشاد شد، این نیم وجبی داشت آبرویش را می‌برد؟! چه می‌گفت؟!

 

– مینو، گشنه ات نیست تو؟!

 

مینو که می‌دانست خواهرش عصبی شده خنده مسخره ای تحویلش داد، محمد از این کل‌کل‌شان بلند خندید.

 

– مینو دارم برات فقط صبر من محمد بره بیرون!

 

مینو دست محمد را گرفت و مثلا با چهره ای ترسیده لب زد:

– عمو خواهش می‌کنم دیگه نرو.

 

محمد که نمی‌توانست خنده اش را کنترل کند لب زد:

– ملو اذیتش نکن.

 

 

 

 

 

 

قیافه مینو عین گربه شرک شده بود، انگار می‌دانست دل محمد برایش ضعف می‌رود و سعی داشت رضایت خواهرش را جلب کند!

 

 

 

ملورین به جفتشان چشم غره ای رفت و ادامه غذایشان را خوردند.

 

 

 

محمد برای این که ملورین ناراحت نشود واقعیت را برای مینو توضیح داد.

– می‌دونی مینو جان؟! وقتی بزرگ می‌شی یکم درگیری هات زیاد می‌شه ملورین هم بخاطر همین بعضی وقتا حواسش پرت می‌شه و غذا خراب می‌شه ولی ببین امروز چه غذای خوشمزه ای برامون درست کرده!

 

 

مینو با لبخند حرفش را تایید کرد، ملورین هم لبخندی زد و موهایش را پشت گوش زد.

 

مینو زود تر از بقیه غذایش را تمام کرد و بعد از تشکر کردن گفت:

– آبجی می‌شه برم تو اتاقم با عروسکام بازی کنم؟!

 

 

 

او هم پلکی زده و مینو رفت، حالا موقعیتی پیش آمده بود تا درباره فکر و ذکر این چند روزش با محمد صحبت کند.

 

لیوان دوغی ریخت و قبل از حرف زدن لاجرعه نوشید.

 

– محمد با پدر و مادرت صحبت کردی؟!

 

می‌دانست محمد ناراحت یا حتی عصبی می‌شود ولی تا کی قرار بود از همه پنهان باشد؟!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 103

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

نمیدونم چرا ولی واسم مثل قبل جذابیت نداره هر چقدر هم میخونم ولی بازم واسم جذابیت قبل نداره

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x