رمان گرداب پارت 204 - رمان دونی

 

 

==========================

 

از اسانسور خارج شدم و ظرف های غذایی که مامان داده بود رو با یک دست، به سینه و شکمم چسبوندم و با دست ازادم زنگ واحد رو فشردم….

 

با مکث کوتاهی در باز شد و سورن با شلوارک و تیشرت ساده ای تو قاب در پیدا شد…

 

لبخندی بهش زدم:

-سلام..

 

اون هم لبخند زد و دست دراز کرد و ظرف هارو از دستم گرفت و گفت:

-سلام..چه زود برگشتی..

 

از جلوی در کنار رفت و من رفتم داخل و در رو پشت سرم بستم و گفتم:

-مامان غذاهارو اماده کرده بود..همون جلوی در ازش گرفتم و اومدم…

 

راه افتاد سمت اشپزخونه و گفت:

-حسابی این مدت بهتون زحمت دادم..

 

-این چه حرفیه..

 

دنبالش رفتم توی اشپزخونه و گفتم:

-سورن من ماشین رو توی کوچه گذاشتم..نبردم پارکینگ، گفتم شاید بیرون کار داشته باشی…

 

ظرف ها رو روی کابینت گذاشت و گفت:

-کار خوبی کردی..

 

در ظرف هارو باز کرد و ادامه داد:

-فکر کنم هنوز گرم باشن..

 

-اره..نمیخواد گرم کنی..بیا بشین پشت میز من بشقاب و قاشق بیارم…

 

سرش رو برگردوند طرفم و با لبخند گفت:

-نه خودم میارم تو بشین..خسته ای..

 

 

مانتو و شالم رو دراوردم و گذاشتم روی پشتی صندلی و درحالی که می نشستم گفتم:

-چقدر تعارفی شدی سورن..من که کاری نکردم..بیشتر کارهارو خودت کردی…

 

مشغول اوردن بشقاب و قاشق و چنگال شد و من نگاهم رو از روی کانتر به سالن دوختم…

 

سورن با فاصله ی دوتا کوچه از خونه ی ما، توی یک اپارتمان هشت طبقه، واحد طبقه ی چهارم رو که نود متری و دو خوابه بود، اجاره کرده بود….

 

خونه مبله بود اما به یک سری تغییرات و خرید بعضی وسایل و کامل شدن نیاز داشت که دوتایی و گاهی با کمک مامان کارهاش رو انجام داده بودیم…..

 

امروز برای گردگیری و تمیزکاری و جابه جا کردن وسایل اومده بودم کمکش و بالاخره تموم شده بود…

 

ظرف و ظروف اشپزخونه رو کاملا عوض کردیم و همینطور سرویس خوابش رو…

 

تقریبا یک هفته، اجاره کردن خونه و خرید وسایل زمان برده بود…

 

اما امروز دیگه خونه تکمیل شده و برای زندگی اماده بود…

 

غصه دار شده بودم که از امشب سورن دیگه خونه ی ما نمی موند اما از طرفی هم برای مستقل شدنش خوشحال بودم….

 

همین که اومده بود اینجا و از شهر و خانواده ش جدا شده بود، برام کلی ارزش داشت و ارومم می کرد…

 

حداقل اینجوری می تونستم هرموقع که خواستم ببینمش و راه دور نبود…

 

با صدای سورن از فکر دراومدم و نگاهش کردم..

 

 

روی صندلی روبه روم نشسته بود و ماکارونی که مامان برامون درست کرده بود رو داخل دیس ریخته و وسط میز گذاشته بود….

 

بشقاب و قاشق و چنگال هم جلوی هردوتامون و یک تنگ اب و لیوان هم گذاشته بود و با لبخند نگاهم می کرد….

 

وقتی متوجه شد حواسم جمع شده، با چشم و ابرو اشاره کرد و گفت:

-شروع کن تا سرد نشده..

 

سرم رو تکون دادم و مقداری ماکارونی برای خودم داخل بشقاب ریختم و دوتایی تو سکوت مشغول خوردن شدیم….

 

هیچ صدای جز برخورد قاشق و چنگالمون تو خونه نبود و حرف نمی زدیم…

 

هردوتا غرق توی فکرهامون بودیم..

 

سورن معمولا سکوت نمی کرد و همیشه سعی می کرد حرف بزنه و نگذاره من فکر و خیال بکنم…

 

نمی دونم توی چه فکری بود که برخلاف همیشه سکوت کرده بود…

 

سیر که شدم، سرم رو بالا اوردم و متوجه ی سورن شدم که غذاش رو تموم کرده بود…

 

دست هاش رو توی سینه جمع کرده و خیره به من بود..

 

تنگ اب رو برداشتم و یه لیوان برای خودم ریختم و با خنده گفتم:

-چیه؟!..نگاه میکنی..

 

با همون لبخندش، سر تکون داد و اروم گفت:

-مگه چیزی زیباتر از منظره ی جلوم هست که نگاهش کنم…

 

لیوان توی دستم لرزید و نگاهم رو ازش دزدیدم و با دستی که می لرزید، اب رو سر کشیدم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
Mobina
1 سال قبل

دیگه کلا موضوع شده سورن بل اخره سوگل زایید یا ن

⁦ʕ´• ᴥ•̥`ʔ⁩
⁦ʕ´• ᴥ•̥`ʔ⁩
1 سال قبل

بابا کشتینموون دیگه اعتراف کنین دیگهههه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x