وای سپهر دعوام نکنه؟چه گوهی بخورم؟
نه خب اگر به سپهر بگم به مامان توهین کرد آروم میشه آره بابا
تقریبا نیم ساعتی رو توی حیاط زیر درخت نشسته بودم هواهم یا جورایی سرد بود
تصمیم گرفتم برم بوفه یه چایی چیزی بگیرم بخورم یعنی چی اینجا نشستم زانوی غم بغل گرفتم؟
حالا من چند روز مدرسه نبودماا ببین چی شد روز اولی
رفتم داخل و از بوفه یه چایی با تیتاب گرفتم آااخ تیتاب خوشمزهی من
رفتم روی ی صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم
-اجازه هست بشینم
-هوم؟ آره آره بشین عزیزم
یه دختره اومد و نشست وای خدا چشاشو چه ناناصه
چشای گربه ای سبز داشت
پوستشم با اینکه سفید نبود اما خیلی خوشگل بودد
نگاه ازش گرفتم و ادامه تیتابم رو خوردم
دختر- ببخشید فضولی نباشه اما چرا هی عاه میکشی؟
-من؟
-آره تو همش عاه میکشی
-جدی؟
-جدیه جدی
-استاد بیشورمون از کلاس بیرونم کرد
-حالا کی هست این استادتون؟
-رجاییان
با گفتن اسم استاد شروه کرد به خندیدن
با تعجب بهش نگاه کردم
-چته دختر؟
-فکر نمیکردم بابام انقدر بداخلاق باشه
-چی بابات؟
-آره،رجاییان بابامه
-جدیی؟
-اوهوم
-ببخشید به بابات گفتن بیشور ولیا
-عیب نداره اوه راستی من غزالم و تو؟
-منم هدیه هستم
با هم دیگه دست دادیم،وای باورم نمیشه این دختر رجاییان باشهههه
غزال-خب من دیگه باید برم لطفا شمارت رو بهم بده،امیدوارم،دوستای خوبی بشیم در ضمن سفارش تو رو هم پیش بابام میکنم
-جدی میگی؟
-آره بابا بده شمارتو
شمارم رو بهش دادم و با یه خداحافظی ازم جدا شد
خدایی غزال از اون باباش خیلی خوشگل تره
باید بیشتر باهاش آشنا بشم ببینم برادر داره؟
وایییی حتی فکرشم جالبه یه پسر با چشای رنگی جیخخخخخخ
خدایا تنها موندم خل شدم هییییی
..
بقیهی این چند دقیقه رو با بازی کردن و فکر کردن گذروندم.
بچه ها اومدن جای میز من و نشستن
سیمین با صدای تحلیل رفته ای گفت
-هدیه
میخواستم جوابش رو بدم اما با اخم های پویا رو به رو شدم این چرا این شکلیه؟
شبیه گاوه خخخ:)
روبه کاوه کردم و با چهره بهش گفتم چیشده؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ببین نویسنده عزیز
ناراخت نشو این واقعیت تلخه رمانت چرته قلمت ضعیفه غلط املایی داری داستان رمانت زیاد جالب نیست تو انتخاب اسم برای شخصیت های رمانات بیش تر دقت کن
رمان قبلیت هم خوندم لابد هدیه هم مثل عسل امروز عاشق میشه فردا فارغ
من رمان های زیادی خوندم
اول بنویس اشکالاتش رو درست کن بعد با دیگران به اشتراک بگذار
بعدم رو داستان رمانت بیشتر تمرکز کن
یعنی هرچی اومد تو ذهنت رو تبدیل به رمان نکن
همون طور که گفتم من رمانای زیادی خوندم
شیطان مونث، دلارای، آدمکش، مربای پرتقال و….
که واقعا خیلی جالب بودن
بیشتر رمان بخون
اول که اسم رمانت رو خوندم فکر کردم یه رمان خیلی قشنگه ولی بعدش نه
دیدم واقعا خوب نیست
(یه صحبتی هم با ادمین:
واقعا متاسفم که اجازه میدین همچنین نویسنده های بی تجربه، در سایتتون رمان پارتگذاری کنن)
😏
یک این رمان رو من با استادم به اشتراک گذاشتم و در حال نوشتن نیست فقط در حال پارت گذاریه، در ضمن این رمان وسه کساییه که سلیقشون اینطوریه ایشالا کسی پیدا بشه که بتونه باب سلیقه شما باشه🫂💚
یعنی شما نویسنده نیستی و فایل کامله؟
خودم نوشتم، فایل کامله