جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی_طنز
- نویسنده :شراره
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :رؤیا قاسمی
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی_هیجانی
- نویسنده :نیلا
منظور از آریا همچین دختری بود؟ شایان سمت میکائیل خم شد و در گوشش پچ زد: – حاجی پشم و پیله هام آریاشونو میکائیل در پهلویش ضربه ای زد و وقتی آریا سمتشان آمد به رسم ادب بلند شد و دست داد؛ آریا با لبخند
– نمیدونم جونِ تو ! شایدم میدونم و نیاز به شنیدن دارم. نریمان آرام خندید ، قیصر مرد خوبی بود، کسی که میتوانست زندگی خراب شده ی یک دختر را از نو بسازد و نگذارد که دیگر آوار شود. – هر آدمی
بعد از گرفتن کمی شیر و تنقلات برای دریا از فروشگاه بیرون زدم و با قدم های آرام به سمت خانه روانه شدم. خسته بودم اما فکر به اینکه حال دریا منتظرم است و چقدر با دیدن شکلات مورد علاقهاش خوشحال میشود، قوت به
همه خانه آقاجان جمع بودیم و مامان و عمو رضا قرار بود تا آخر هفته برگردند… کنار حاج یوسف نشسته و با نگاه مهربانش من را بیش از پیش شیفته خود می کرد… -خب اینجور که تو خیره شدی بهم، فکر می کنم یه
وارد حیاط شد و قبل از اینکه در را باز کند، دست به کمر نگاهی به دور و برش انداخت. پایه ی چوبی میز را گوشه ی حیاط دید. فکرش را هم نمیکرد وسایل شکسته شان روزی به دردش بخورد. بی صدا و پاورچین سراغ پایه
آن وقت همه چیز را برای او تعریف کردم . اتفاقات شب مهمانی و چیزهایی که به من گفته بود … و سپس تمام دعوای دیروزم با پالیزی و حرف های مهندس سمیعی . هستی کاملاً جدی و با دقت به حرف هایم گوش داد .
گندم پلک دیگری زد …………. شستش خبردار شده بود که درد یزدان از کجاست . یزدان بار اولش نبود که روی معین حساسیت نشان می داد . انگار معین بیش از این حرف ها خار در چشمان او شده بود .
شالم دور گردنم افتاده و موهام تو صورتم ریخته بود… با خنده موهام رو پشت گوشم زدم و وقتی دیدم نفسم سرجاش نمیاد، دست بردم توی جیب مانتوم و اسپری ام رو دراوردم…. با صدای اسپری زدنم، سورن دست برد صدای اهنگ رو کم
این حرفش به مذاقم خوش امد که با لبخند سری تکان دادم: _ اره اتفاقا بچهم دایی میخواد، کی بهتر از محمد… کیمیا با خنده کمی جابجا شد، دوقلوهایش زیاد از حد بزرگ بودند، دو هفتهای میشد که آمده بود اینجا، به
دخترش آنقدر باهوش بود که بداند نباید به چیزی که گفته اعتراف کند اما اعتراف نکردنش این حقیقت که او در دنیای بچگانهی خود به دنیز عنوان مادر را داده از بین نمیبرد! لعنتی… حتی اگه خودش هم میخواست دیگران اجازه نمیدادند چشم آهویی
-عزیز دستت درد نکته خیلی خوشمزه بود…!!! عزیر لبخند مهربانی برایم زد… -نوش جان عزیز دلم… سایه هم تشکری کرد که مورد لطف و مهربانی اش قرار گرفت… آقا جان نگاهی بین من و سایه کرد و گفت: کارتون به کجا رسید…؟! زودتر
سعی کردم ناراحتیمو مخفی کنم. خودم خواستم از گذشتهشون بدونم. پس نمیتونم کسیو سرزنش کنم. حتی نمیتونم از هامین هم به خاطر بودن ژینوس توی زندگیش ناراحت باشم. هرچی نباشه که اون موقع من نبودم! هامین یه پسر جوون و مجرد بود.
دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی
دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه…
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش
دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانهی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی
دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی
دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه،