رمان آرزوی عروسک پارت 113

3.3
(3)

 

آهسته پنجره رو بستم و برگشتم توی اتاق…
حالا چه خاکی توسرم بریزم.. این پسره دیونه اس.. معلوم نیست چی ازجونم میخواد…
یه لحظه به ذهنم رسید به نسیم خبر بدم اما پشیمون شدم..

اومدم به ارسلآن زنگ بزنم اما هرکاری کردم اون هم نتونستم..
یه جورایی ته دلم خودمم دلم میخواست برم پایین اما نمیدونستم با مامان اینا چیکار کنم!

سارگل رو صداش زدم وبه ثانیه نکشید اومد توی اتاق…
_چی شد؟
_نمیره.. نمیدونم چه گلی به سرم بزنم.. هرکاری میکنم نمیره!

_چرا؟ باهاش حرف زدی؟ چی میخواد؟
_میگه برم پایین کارمهمی داره.. به هیچ سراطی هم مستقیم نیست!

_چیکار؟ نمیتونه پشت تلفن بگه؟
باعجز روی تخت نشستم چنگی به موهام زدم ونالیدم:
_نمیدونم! اصلا چطوری برم؟

بابا همینطوریش تا توی اتاق اومدم دنبالم اومد..
_بابا که خوابید.. مامانم داره میخوابه.. اگه میخوای من سرگرمش میکنم زود برو برگرد..

_نه.. شرمیشه.. صبرمیکنم اونم بخوابه…
رفت کنار پنجره ایستاد و با لحن احساسی گفت:
_جواب ندادی اومد زیرپنجره اتاقت…

اونقدر منتظرشد تا باهات حرف بزنه.. چقدر کارش قشنگ بود.. دلم خواست…
_سارگل؟

به طرفم برگشت و گفت:
_چیه خب؟ به نظرتو کارش قشنگ نبود؟ هنوزم شک داری دوستت داره؟
_سارررگلللل!

اومد کنارم نشست و با ذوق گفت:
_وای آجی توروخدا فکر اون کوهیار عوضی خیانتکار رو ازذهنت بنداز بیرون..
بخدا اگه اون لیاقت تورو داشته باشه..

توی ذهنت مرورکن.. ببین کدوم بار کوهیار ازاین کارها کرده؟ توی اون هشت سالی که ادعای عاشقی میکرد جز اینکه همیشه درحال قهر بود و تو در حال نازکشی چی یادت میاد؟

کدوم دفعه تو قهرکردی وکوهیار نازت رو کشید؟ اون فقط نقش آدم های عاشق رو بازی میکرد اما بخدا عاشقت نبود..
_بسه سارگل.. خواهش میکنم!

_باشه اصلا من خفه میشم.. اما جون بابا به حرفام فکرکن.. باشه؟
_بروببین مامان چیکار میکنه؟ اون دیونه زیربارون سرما میخوره!

باذوق نگاهی بهم انداخت وگفت:
_دیدی توهم نگرانشی!!!
عاقل اندرسفیهانه نگاهش کردم که چشمکی زد وگفت:
_نگران نباش توماشین نشسته…

_میری یا میخوای رواعصابم بری و بندازمت بیرون؟
_میرم سگ اخلاق مهربون..
سارگل رفت و بی اراده ذهنم سمت حرفایی که زد کشیده شد!

حق با سارگل بود.. یادم نمیومد وقتایی که قهر بودیم حتی یک بارش رو کوهیار پیش قدم شده باشه واسه آشتی..

بهم محبت کرده بود که عاشقش شده بودم خیلی هم محبت کرده بود اما درکنار عشقش همیشه تو پریز بود وهمیشه دنبال بهونه واسه قهرکردن و من هم منت کشی واسه آشتی!

داشتم پیام هایی که آرش فرستاده بود رو دونه دونه باز میکردم که همشون پیام خالی بودن بجز چندتای آخر که نگرانم شده بود و آخری هم که گفته بود میام جلو خونتون‌!

بیشتر ازنیم ساعت طول کشید که سارگل اومدتوی اتاق وگفت:
_بدون استرس برو صدای خُرخُر جفتشون خونه رو برداشته…

دراتاقشونم بستم خیالت راحت کسی نمیفهمه!
ازجام بلندشدم و بوسه محکمی به گونه اش زدم گفتم:
_دردت به جونم.. مرسی نفس آجی!

_خدانکنه.. تابرگردی نگهبانی میدم.. حواست به گوشیت باشه تک انداختم فوری خودتو برسون!
باعجله کابشن مشکی سارگل رو که دم دست بود پوشیدم

و شالمو سرم کردم و ازاتاق زدم بیرون!
ساعت دو نصف شب.. پاورچین پاورچین ازخونه زدم بیرون و خودمو به ماشین کوهیار رسوندم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Cood Girl
1 سال قبل

نویسنده سوتی دادی بدجوررر
آرش دم دره اما سارا رفت سمت ماشین کوهیار هاهاهاها 😂😂😂

El...
1 سال قبل

خدایی زیادی کمه… نمیشه دو پارت در روز بزاری؟

KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

خداااا 😭 چقد کممممم

parnia
parnia
1 سال قبل

آرش منتظرش بود بعد رفت سمت ماشین کوهیار؟!

sanaz
پاسخ به  parnia
1 سال قبل

نه ارش بود نویسنده اشتبا نوشته

Nahar
Nahar
1 سال قبل

عجب ولی از حق نگذریم خواهری سارا و سارگل خیلی قشنگه مگه ن؟؟

Tamana
1 سال قبل

اه
تر زدی رفت با این پارت😐
منتظر بودم با آرش صحبت کنه😐

mahsa
1 سال قبل

دوروزه که توخونه سارا موندیم اه

مهتاب
مهتاب
1 سال قبل

پوووووووووف چندروزه که قهرن بسه دیگه اه یه ذره پارت هارو طولانی کن

editor
editor
1 سال قبل

درضمن اگه عزیزات برات مهم نیستن بگو به این بنده خداها که نیان الکی اینجا برات کامنت بزارن که بیشتر بنویس ولی تو اصلا به هیچ جات نیس نه تنها زیاد نمیکنی بلکه هر روز داره کمتر هم میشه🥲😐😂بعدم دو سه روزه داره فقط این سارا اسکول با خودش ور میره که بره پایین یا نه🤌🏻🥲

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط editor
editor
editor
1 سال قبل

حاجی چطوری ماشین آرش میشه ماشین کوهیار من نفهمیدم فک کنم خودتو زیادی درگیر کوهیار کردی🫥😂

نازلی
نازلی
پاسخ به  editor
1 سال قبل

فککنم نویسنده روی کوهیار کراشه😂😂😂

Mahla:)
Mahla:)
1 سال قبل

ماشین کوهیار؟! اوک😐🦧

Mohi
Mohi
1 سال قبل

خودمو ب ماشین آرش رسوندم اه دو روزه هنو نرسیده بره بیرون

Sahar Shoorechie
Sahar Shoorechie
1 سال قبل

بنده هیچ نظری ندارم عین اسکلا ذوق کردم الان با ارش حرف میزنه بعد صحنه های عشقولانه میاد که رید نویسنده در ذوق ما😐🙄

نازلی
نازلی
پاسخ به  Sahar Shoorechie
1 سال قبل

مامنتظر منتقم دلهای خونینمان از نویسنده هستیم😅😅😅

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nazli

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x