رمان آرزوی عروسک پارت 121

3.3
(3)

 

باحرف سارگل خیالم راحت شدو نفس ‌آسوده ای کشیدم…
_آهان آره راست میگی.. خودمم نمیدونم چی دارم میگم..
انگار هنوز کامل بیدارنشدم.. گیج میزنم..

مامان_ برو یه کم آب به سر و روت بزن منم ناهارت رو واست گرم کنم..
باشنیدن کلمه ی ناهار مغزم جرقه زد.. قرار بود ناهار رو با آرش بخوریم..

_من.. من دیرم شده مامان.. دستت دردنکنه.. فکرنمیکنم برسم ناهار بخورم!
_دیر واسه چی؟ کجا میخوای بری مگه؟
نگاهی به سارگل انداختم

انتظار داشتم یه چیزی بگه و به دادم برسه اما انگار اونم مثل من حرفاش ته کشیده بود!
یه کم فکرکردم چیزی به ذهنم نرسید.. توی همون چند ثانیه تصمیم گرفتم با بهونه ی دستشویی رفتن

یه کم زمان بخرم تا بتونم فکری کنم و بهونه ای سرهم کنم..
_میگم بهت قربونت برم صبرکن برم دستشویی میام بهت میگم مثانه ام داره میترکه!

منتظر هیچ حرفی نشدم فورا پریدم توی سرویس بهداشتی..
حالا چیکار کنم؟ بهشون چی بگم؟ هنوز چهار روز نشده

که گفتم دیگه نمیخوام اونجا کارکنم و دنبال کار جدید میگردم!
الان چطوری بگم میخوام برگردم توی همون خونه؟؟؟!!!

ازاونجایی که خودمم به ثابت موندن تصمیمم مطمئن نبودم
به مامان اینا گفته بودم با استعفام موافقت نکردن

اما نه.. فکرنمیکنم این دلیل موجهی واسه برگشتم باشه!
میترسیدم بگم قبول نکردن و مجبورم برگردم بابا عصبی بشه خودش بره باهاشون طرف بشه!

میدونستم بابا به اینکه کسی بچه هاشو مجبور به کاری کنه خیلی حساسه و ممکنه این حرفم به ضررخودم تموم بشه!
ای خدا حالا چیکار کنم؟ چه خاکی توسرم کنم؟

یکی نیست بگه دختره ی احمق تو که ثبات اخلاقی و شخصیتی نداری غلط میکنی این چرت و پرت هارو میگی! میمردی اگه همون میگفتی اومدم مرخصی؟

داشتم توی توالت باخودم کلنجار میرفتم ونمیدونم چقدر طول کشیده بود که پیگیرم شده بودن‌!
سارگل تقه ای به در زد و گفت:
_آجی؟ زنده ای؟

_مرگ بدتراز مردن توی دستشویی سراغ نداشتی؟
خندید وگفت:
_چه بدونم دیدم خبری ازت نیست گفتم شاید اون تو خفه شدی!

صورتم رو شستم واومدم بیرون..
روبه سارگل کردم و با حرص ساختگی گفتم:
_تو دستشویی هم ازدست تو آرامش ندارم من؟
_هیچ کجا از ‌دست سارگل درامان نیستی هیچ جا…

بابا_ به به.. ببین کی بیدارشده! ساعت خواب دختربابا!
_سلام باباجونم.. حالا یه روز دیربیدارشدما.. هی به روم بیارین..!

باباخندید و درحالی که به طرف آشپزخونه میرفت گفت:
_اشکال نداره که بابا.. من حرفی ندارم اصلا تو ساعت چهار بیدارشو خوبه؟

_عالیییی!
_چایی میخوری واست بریزم؟
_مرسی قربونت.. خودم میام میریزم…
سارگل با تشر وصدای بلند گفت:

_چی چی رو میام میریزم؟ ساعت رونگاه کردی؟ میخوای چایی هم بخوری؟
باگیجی به سارگل نگاه کردم و نامحسوس سری به نشونه ی نفهمیدن تکون دادم…

دوباره بدون اینکه بذاره من حرف بزنم ادامه داد:
_واقعا میخوای زن بیچاره رو با اون حالش توی بیمارستان تنها بذاری؟ خوبه خودت میگی کسی رو نداره ها…

حالا نوبت بابا بود که مثل من گیج بشه و به سارگل نگاه کنه!
مامان_ توکاریت نباشه سارگل خودش تصمیم میگیره دخالت نکن..
بابا_ چی شده؟ زن کیه؟ تصمیم چی؟

سارگل_ وای بابا دخترت دلش از سنگ شده بخدا من شک دارم این همون سارای خودمون باشه!
مگه نمیدونی آمنه، زن پندار بیمارستانه؟

_خب آره میدونم! خداشفاش بده چه ربطی به سارا داره؟
_ربط داره قربونت برم سارا پرستار اون خانومه و تو شرایط بدی تصمیم به استعفا گرفته

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
1 سال قبل

من که نخوندم ولی خوب بدش با شما

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چ خانواده گرمی😃😍
حالا اگه خانواده ما بودااا و تا این ساعت میخوابیدیم با توپ و تانک میومدن بیدارمون میکردن😂😂😂

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

سلام افسون جون چطوری خوشگلم ؟ چرا نمیای چت روم ؟🙃❤️

Nahar
Nahar
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

سلام ممنون ت خوبی؟
حوصله ندارم فقط میام پارتارو میخونم و میرم😂♥️

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

قربونت منم خوبم❤️
اما هر وقت حوصلت شد یه سری به چت روم بزن مطمئنم اگر بیای چت روم عادت کنی ، دیگه معتادش میشی ولش نمیکنی😂 بچه های اونجا که یکیش خودم باشم خیلی خون گرمن🤣🙃

Nahar
Nahar
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

عزیزمی♥️
چشششم حتما میام و گل سر سبد جمعتون میشم😂😂😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

حتما بیا نفسم❤️😘

sanaz
sanaz
1 سال قبل

دوباره پارت کمهههههههههه💔😑

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

درخواست داشتن خواهری مثه سارگل دارم

sanaz
sanaz
پاسخ به  Zahra...
1 سال قبل

باهات موافقم 😂🤦‍♀️

🫠anisa
🫠anisa
پاسخ به  Zahra...
1 سال قبل

من خواهرم بدتریم یکی میخواد با نامزدش بره بیرون من میگم قلبم درد میکنه بابام میگه برین دکتر بعد ماهم میزنیم ب چاک
یا میگم ک دارم میرم جزوه بگیریم😂

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x