رمان آرزوی عروسک پارت 123

3.7
(3)

 

_میشه بگی این کارهات چه معنی داره؟ واسه چی اومدی اینجا؟ واقعا درک کردن شرایط من اونقدر سخت و غیرقابل فهمه واست؟
_درست حرف بزن ببینم.. حواسم بود پسر بچه تازه کار که نیستم خرابکاری کنم وبیگدار به آب بزنم!

_آقای عاقل و حرفه ای.. اگه بابام بود و تورو میدید چی؟
_اولا بابات نبود که اومدم جلو وگرنه نمیومدم.. دوما وقتی ارتباطی رو قطع میکنی من باید تورو پیدات کنم؟
‌_مگه گم شدم که پیدام کنی؟

گوشیم شارژ باتریش خالی شده خاموش شده راه ارتباطی رو عمدا قطع نکردم که!
_همیشه همینطوری سر قولات میمونی؟ قرار بود چیکارکنی؟
صداش تودماغی بود و صورتش اونقدر رنگ پریده بود که انگار هیچوقت خون توش نبوده!

کامل به طرفش برگشتم ودقیق تر نگاهش کردم..
_همون دیگه.. شش ماهه به دنیا اومدی اگه یه کم صبر میکردی داشتم میومدم پیش تو!
نیم نگاهی بهم انداخت وگفت:
_الان داشتی میومدی پیش من؟ پس چمدون ولباس هات کجاست؟

_مگه باخودم لباس آوردم که بخوام برشون گردونم! اتاق وکمد لباس هامو یه چک میکردی باهوش!
_از این عادت هاندارم.. حتی پامو توی اتاقت نذاشتم..
_مشکل خودته..!
بادلخوری نگاه کوتاهی بهم انداخت و دوباره به خیابون چشم دوخت!

_عجبا.. الان دست پیش گرفتی که پس نیوفتی؟!
_یعنی چی؟
_یعنی یه کم آروم تر برو سرعتت زیاده.. بجای اینکه من قهرکنم تو قهر کردی؟

تک سرفه ای کرد وگفت:
_تو دهات شما یه نفر نگران بشه و بیاد طرف رو ببینه که از نگرانی بیرون بیاد، باهاش قهر میکنید؟

_نخیر اما تو دهات ما یه نفر رو دوبار باکسی ببینن فورا واسش حرف درمیارن..
تو دهات ما دخترا از باباهاشون حساب میبرن و ساعت ها خواهش وتمنا میکنن که اجازه بدن برگرده سرکارش!

بازم سرفه کرد و باحالت قهر پشت چشمی نازک کرد و دیگه چیزی نگفت..
_سرما خوردی؟
_بامن حرف نزن..

_وا؟ خب اگه قهری چرا ‌سوارم کردی؟
_بامن حرف نزن….
خنده ام گرفته بود.. این پسر فقط هیکلش بزرگ شده و قد کشیده وگرنه از بچه ی ۳ساله هم بچه تربود!

دیدم داره مسیر خونه شون رو میره که با بدجنسی گفتم:
_کجا میری؟ من خونه شما نمیاما.. اومدم ببینمت که دیدم وتموم.. همین بغل مغلا پیاده ام کن!

بدون حرف فقط نگاهشو به خیابون دوخته بود!
انگار واقعا ناراحتش کرده بودم.. خب حقش بود اگه باهاش برخورد نمیکردم

دوباره میخواست کارش رو تکرار کنه و مطمئما همین تکرارها باعث فهمیدن بابا و جدایی خودمون می شد

_خیلی خب معذرت میخوام.. یه کم تند رفتم.. اما توهم دیگه از این کارها نکن خطرناکه.. اتفاق یک بار میوفته عزیزم..

اگه بابام از این موضوع بویی ببره واکنش های بعدش اصلا خوب نیست
بهترینش میتونه این باشه که دیگه هیچوقت نذاره بیام توی اون خونه!

دلم نمیخواد هیچ چیز ازهم جدامون کنه!
بازم حرف نزد.. دیگه داشت کلافه ام میکرد..
_اگه میدونستی واسه اینکه بیام اونجا و پیش توباشم

چقدر التماس کردم، هیچوقت باهام قهر نمیکردی!
_قهر چیه؟ مگه بچه ام قهر کنم!
_پس چرا خودتو واسم گرفتی؟ من دلم نازکه ها.. زود میشکنه!

دوباره نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
_دفعه آخرت باشه بی ادبی میکنیااا…
خوب میدونستم چقدر از بی ادبی بدش میاد و چقدر روی این موضوع حساسه!

_باشه معذرت میخوام.. دیگه تکرار نمیشه..! آشتی؟
سری به نشونه ی تایید تکون داد و بازهم سرفه…
توی صندلیم خم شدم ودستمو روی پیشونیش گذاشتم که ببینم تب داره یانه

باحس کردن داغی پیشونیش ترسیده دستمو روی گونه اش کشیدم.. مثل آتیش بود..
_هیعع! خاک به سرم سرما خوردی که..
_نه بابا سرما کدومه..

_سرما کدومه؟ داری توی تب میسوزی صورتت اونقدر رنگ پریده اس داد میزنه که مریضی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aynour
Aynour
1 سال قبل

آیییی نویسندع ایشالا ب حق پانزده معصوم.
ن ببخشید چارده معصوم هف جد و ابادت بترکن
وووییی دارم شر و ور مگمااااا
پارتات ککمههههه😑🚶🏼‍♀️🕳️

Artin
1 سال قبل

این پارت هم همش تو ماشین تموم شد اه

پ ا
پ ا
1 سال قبل

بسه بسه خسته شدم خسته شدم چه غلطی کردم دنبال کردم این رمانوها😪

Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

همین که فهمیدیم به هم اعتراف کردن خیلی خوبه

۰۹۰۳۱۲۷۲۶۸۸ زهرا
۰۹۰۳۱۲۷۲۶۸۸ زهرا
1 سال قبل

چقدر پارت رمانت کمه تورو خدا یه کم زیادش کنید

یاس
یاس
1 سال قبل

میخوای پارت نذار
دوتاخط میذااری دق کردیم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط یاس
Heli
پاسخ به  یاس
1 سال قبل

زبونتو گاز بگیر به همین چرتا خط راضی باشیم مگه نه دیگه نمی‌زاره دق میکنیم:)))))) 😂☹️🥺 انقد کم پارت دادن یا اصلا ندادن عادت کردم کنار بیام هعی

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Heli
Nahar
Nahar
1 سال قبل

بیشتر بیشتر 😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨
اخه این پارت کجای مارو میگیره؟؟😮‍💨😮‍💨😮‍💨

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x