وقتی دید مثل بز فقط دارم نگاهش میکنم سری به نشونه ی تایید تکون داد وگفت:
_باشه.. اگه واقعا مزاحمم میرم!
اما تمام حواس من فقط این بود که چرا چادرم رو به بینیش نزدیک کرده بود!
اومد بلند بشه که گفتم:
_شما مردها همتون پیچیده وعجیب هستید!
همتون دیونه و هوس باز هستین!
یه تای ابروشو بالا انداخت وگفت:
_چقدر راحت راجع به مرد ها نظر میدی و حکم صادر میکنی!
تاحالا چندتاشونو تجربه کردی که اینقدر راحت توصیفشون میکنی؟!
گوشه ی چشمم رو چین دادم و گفتم:
_همون یه دونه واسه هفت جدوآبادم کافی بود تا بفهمم چه موجوداتی هستن!
نیازی به تجربه نیست نمونه اش همین توکه کنارم نشستی!
میگی عاشق نسیم نیستم اما داری باهاش ازدواج میکنی..
مگه میشه کسی عاشق نباشه و باطرفش ازدواج کنه و باهاش زندگی کنه؟
همین کافی نیست که عجیب بودنتون رو ثابت کنه؟
اون احمقم میره با یکی دیگه میخوابه و عشق وحالشو میکنه بعد که خسته شد میاد میگه عاشق توام و اگه نیای میمیرم و….
کلافه از چرت وپرت هایی که از سرعصبانیت میگفتم، محکم زدم تو صورت خودمو و با عجز گفتم:
_پووووف! معذرت میخوام.. عصبیم حالیم نیست چی میگم اصلا.. اصلا من میرم ببخشید پرت وپلا گفتم!
اومدم برم که این بار بجای چادرم دستم رو گرفت..
بدون هیچ مانعی و دستمو بین انگشت هاش اسیر کرد و گرمای دستش آتش به جونم میزد..
یه چیزی بگم؟ دلم نمیخواست دستم رو بکشم.. دلم میخواست اون گرما به قلبم برسه و آروم بشم.. دستم رو نکشیدم و فقط نگاهش کردم..
لبخند غمگینی زد وگفت:
_بشین.. باهم حرف میزنیم آروم میشی!
_آروم؟ آرامش؟ اصلا چی هست؟
فشار آرومی به دستم داد و یه کم خودشو بهم نزدیک کرد وگفت:
_همه ی مردها به یک شکل نیستن!
بهم زل زد و گوشه ی چشمش رو چین داد وادامه داد:
_شاید یه چیزایی حق باتو باشه، اما من ازطرف همه ی هم جنس های خودم میتونم با اطمینان بهت بگم مرد عاشق خیانت نمیکنه..
خدانکنه مرد عاشق بشه.. که اگر بشه هوری بهشتی هم دراختیارش بذارن بازم عشق خودشو می بینه..
مردعاشق با کسی دیگه جز عشقش هم بستر نمیشه !
شاید تا قبل از عاشق شدن هر غلطی از سر لذت بکنه و فرداشم بای بای!
اما عشق معقوله اش فرق میکنه..!
مردها برعکس زن ها، میتونن یک شبه تصمیم به ازدواج بگیرن و تشکیل خانواده بدن و سال ها بدون عشق زندگیشو بکنن!
قطره اشکم روی گونه ام سر خورد و با گریه و بغض گفتم:
_عاشق ها خیانت نمیکنن؟
سرشو به نشونه ی منفی تکون داد..
_پس چرا خیانت کرد؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_خودت نتیجه گیری کن!
_تو عاشق شدی؟
چادرم از سرم اتفاده بود و موهام کنار گوشم ریخته بود..
طره ای از موهامو گرفت وبا لبخند گفت:
_نه.. من هنوز عاشق نشدم خاله قزی! نمیخوای خودتو ازم بپوشونی؟
بدون اینکه بفهمم دارم چیکارو چه غلطی میکنم فاصله ی بینمون رو پر کردم ولب هاشو بوسیدم!
همش چندثانیه کوتاه بود که فورا به خودم اومدم واز جدا شدم..
با وحشت به چشم های متعجبش نگاه کردم و با گریه گفتم:
_ببخشید.. تورخدا ببخش منو…
هنوز حرفم تموم نشده بود که توی کسری از ثانیه کشیدم توی بغلش و سرمو روی زانوهاش گذاشت و لب هامو به بازی گرفت…
خاک برسرم کنن.. میدونم کارم حماقت محض بود و تا ابد خودم رو نمی بخشیدم اما انگار توی اون لحظه توی اون شرایط تموم وجودم آرش رو میخواست و من با بیشرمی لب هاشو پس نزدم و بوسه هاشو همراهی کردم!
گرمای وجودش به قلبم رسیده بود و حرارت بوسه اش آرومم کرده بود..
نمیدونم چقدر ادامه دادیم.. شاید ده دقیقه.. شایدم بیشتر.. اما اونقدر طولانی شد که بتونم خودمو پیدا کنم و ازش جدا بشم.. اونقدر حساس شده بودم که مطمئن بودم اگه از اونجا نرم کار به جاهای خیلی ترسناک تری کشیده میشه!
دستم رو روی لب های خیس و داغش گذاشتم و بدون حرف باچشم های خمارش فقط نگاهم کرد..
خودمو جمع کردم و با لکنت گفتم:
_م.. م ن.. من باید برم و ازجام بلند شدم و فورا پابه فرار گذاشتم و خودمو توی اتاقم حبس کردم!
من چه غلطی کردم؟ خدایا من چه غلطی کردم؟ تند تند خودمو میزدم و با گریه به خودم فحش و بد وبیراه میدادم!
اون داره زن میگیره و من با وقاحت بوسیدمش!
من پیش قدم شدم.. منه خاک برسر بوسیدمش!
خدایا منو بکش.. خدایا چرا همه چیز برعکس شد؟
من برای چی به این خونه اومده بودم خداااا؟ چرا بجای دل کندن، دل داده بودم؟ وای خدایا چرا جونمو نمیگیری؟ حالا من با چه رویی توصورتش نگاه کنم؟ چطور بهش بگم همش سوتفاهم بوده؟ یعنی فهمید دلم پیشش گیر کرده؟ نه نه خدایا این کارو بامن نکن!
میشه بگید چند پارته کلا ؟
۷۷ پارت شد وری هنوز هیچی به هیچی
اخییییی این پارت باحال بودددد😂💜دیه کم کم داره رو میشه سارا به ارش دل داده ولی نمیدونم چرا پس میزنه احساساتشو
ارشم باید بگه که نسیم و دوس نداره خیلی واضحه که اصلا دوسش نداره
فقط نمیدونمچرا ولش نمیکنه.؟
نسیم این وسط چه کاره.اس.؟
اخ کاش این دوتا بفهمن که عاشق همننننن🥲☘
زرشک تموم شد دیگه تمومه 😈
من چقد بدم میاد از این سارا چقدر زود وا داد فکر کنم از قسمت دهم نهم بود برای آرش دلش سریده بود با ادعای اون عشق آتشین به کوهیار،خودت داری خیانت میکنی بعد میگی کوهیار خیانت کرده معلوم نیست چند چنده با خودش، یه بار قلبش کوهیار میخواد یه بار آرش میخواد.
نکنه دوس داری داستانشو مثه گلاویژ انقد کش بده ک حالت بهم بخوره¿
نظرت¿¡¿
همشون دارن کش میان فقط الفبای سکوت خوب بود و البته فکر کنم گریز از تو هم خوب باشه بقیشو نمیخونم این رمان و عشق صوری میام هر از گاهی یه نگاه میکنم ببینم چی شد که اتفاق خاصی توش نمیفته.فقط الکی دوتا خط مینويسن تا برسه پارت هزارم
سارا به کوهیار یه حس مسولیت داشت!
ارشم به سارا دل داده
به نظر من خوبه تو بعضی از رمانا طرف ۴۰ تا پارت میده هنو بهم دل ندادن مث رمان بهار