رمان آرزوی عروسک پارت 86

3.3
(3)

 

صبرم تموم شده بود.. دیگه طاقتم طاق شد و زدم زیر گریه!
باگریه و بغض گفتم:
_باید چطوری و به کدوم مقدسات قسم بخورم تا حرفمو باورکنی؟
من نمیدونم چرا هرکی به پست من خورد من رو بایه دختر خراب و هرزه اشتباه گرفت و قضاوتم کرد!!

گریه هام بیشترشد و صدام بلند تر!
_آره خب حق داری قضاوتم کنی! اگه منه احمق همون دفعه که پاتو از گلیمت درازتر کردی میرفتم گورمو گم میکردم الان اینقدر راحت بهم انگ نمی چسبوندی!
تقصیر خودمه که پیشنهاد مسخره صاحب کارم رو بخاطر پول قبول کردم!

خودمو فدای کسایی کردم که سال به سال اگر بهشون زنگ نزنم سراغمو نمیگیرن ویادشون نمیاد دختری به اسم سارا هم دارن!
زندگیمو.. عشقمو.. فدای خوش بختی خانواده ی بی معرفتم کردم که الان دو هفته اس یک نفرشون سراغی ازمن نگرفته!

همون عوضی که امروز جلوی خونه با بی شرمی منو زن خودش خطاب کرد هم روزی که پول عمل رو جور کرده بودم اومد توی چشمام نگاه کرد و گفت تن وبدنتو به پول فروختی!

کسی که چندسال عاشقش بودم و قرار بود مرد زندگیم باشه تیشه به دست گرفت و ریشه ی عشقش توی قلبم داغون کرد.. بابی رحمی توچشمام زل زد و ازم قیمت یک شب اجاره رو خواست!

اما نمیدونم چرا هردفعه که کوهیار قلبمو شکست و ناراحتم کرد تو سر راهم قرار گرفتی!
اون روز که قصد اجاره کردن عشقش رو داشت وسط خیابون پیاده شده بودم و واسه اولین بار سوار ماشینت شده بودم

توهم فکرکرده بودی من از اون دخترای خیابونیم اما به خدا قسم من باخیال تاکسی سوار شده بودم و اصلا حواسم به مدل ماشین و این چیزا نبود!
بخدا من توزندگیم از کارها نکردم من همیشه کار کردم و دستم توی جیب خودم بوده!

به هق هق افتاده بودم و هرلحظه راه نفسم بیشتر بسته میشد اما باید ادامه
میدادم؛
_اون شب تو هتل دلم از دنیا بریده بود..دل تنگ بودم و به اون نامرد عوضی زنگ زدم تا شاید دلم آروم بگیره اما نصف شب یه زن جواب گوشیشو داد و گندکاری هاش روشد!

تانصف شب اشک ریختم و برای قلبم یه قبر کندم.. گریه کردم و باهمون گریه ها ازچشمم افتاد وتوی همون قبر دفنش کردم! بازهم اون شب تو سرراهم قرار گرفتی!
هروفعه من ناراحت بودم تو مهربون شدی!
دیشبم یکی از اون شب ها بود!

چندروزه پاپچیدم شده که پیشمونم وبرگرد.. نصف شب زنگ زده بود که بیا واگه نیای صبح زود جنازه ام رو ازخونه میبرن بیرون!
گند کاری هاشو کرده، دوراشو زده و خر تر از من پیدا نکرده ازم میخواد برگردم!

سنگ که نیستم! منم آدمم.. دلم میشکنه.. دلم میسوزه! دلم میگیره!
به سرفه افتادم و بازهم به ضجه هام ادامه دادم:
_من فقط احساس تنهایی وبی پناهی کرده بودم!
نمیدونم چی شد…

دوباره بخاطر گریه زیاد سرفه مانع حرف زدنم شد…
کنار خیابون زد روی ترمز و گفت:
_بسه سارا.. خواهش میکنم بسه..
دستمو روی گلوم گذاشتم و ازته دلم ضجه زدم…
ازماشین پیاده شد و در سمت من رو باز کرد وبا آرامش اما عصبانیتی که صداشو میلرزوند گفت:

_سارا بسه خواهش میکنم.. اصلا من غلط کردم.. ببخشید..
دستمو گرفت و ادامه داد:
_پیاده شو یه کم نفس بگیری.. من معذرت میخوام.. توروخدا گریه نکن!

پیاده شدم اما دستش رو پس زدم و با گریه گفتم:
_ولم کن.. همتون لنگه همید..!
به طرف مغازه ای رفت و چند ثانیه بعد بابطری آب معدنی برگشت!
ناراحتی ازچشم های به خون نشسته اش می بارید!

کاش میتونستم بهش بگم من ناخواسته و بی گناه اسیر اون چشم های سرخ شدم!
دیدن چشماش و قلب بی قرارم بغضم رو بیشتر میکرد و بدتر اشکم رو درمیاورد!

باغم بطری آب رو به طرفم گرفت و گفت:
_یه ذره آب بخور آروم شی! خواهش میکنم گریه نکن!
دستشو پس زدم و رفتم کنار جدول نشستم و سرمو روی زانوهام گذاشتم و گریه کردم..

انگار به اندازه ی تموم این روزها بغض و اشک روی قلبم تلنبار شده بود و هرلحظه حالم بدتر میشد!
صداشو از کنار گوشم شنیدم:
_سارا غلط کردم.. از روی عصبانیت چرت وپرت گفتم.. نمیخواستم به این حال بیوفتی!

اصلا بیا منو بزن آروم بشی.. نامردم اگه توچشم هات نگاه کنم..
دستشو روی شونه ام گذاشت که با لحن آروم تری گفتم؛
_به من دست نزن!
انگار گلوی اون هم از بغض سنگین شده بود! صداش میلرزید..

_من چیکار کنم گریه نکنی؟ چیکارکنم آروم شی؟ ببین همه دارن نگاهمون میکنن.. توروخدا یه ذره آب بخور آروم ترشدی بیا منو فحشم بده.. سارااااا!
سرمو بلند کردم و به صورت مایوسش نگاه کردم!

_برو آرش! خواهش میکنم برو.. من هم فردا میام و همه چی رو واسه بابات تعریف میکنم!
بهت قول میدم خودم میام.. واسه امشب دیگه بسه!
_دیونه فکرکردی من میخواستم تورو ببرم پیش بابا؟
یعنی اونقدر نامرد وبی وجودم؟

دستشو توی جیبش کرد و همزمان گفت؛
_فکرمیکنی اگه تو اون خونه موندی بخاطر این کاغذ های مسخره اس؟
سفته ها دست آرش بود!
باگیجی نگاهش میکردم وهمچنان اشک چشم هام میچکید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گندم
1 سال قبل

شیطونه میگه برینم به این سارا اقا چرا به ارش نمی گه دوسش داره اهه 😏🙄🥲

KAYLA
KAYLA
پاسخ به  گندم
1 سال قبل

وجدان داره عزیز نمخواد به خاطر حس خودش رابطه ی نسیم و آرشو خراب کنه … ما از یه دیدگاه متفاوت به قضیه نگاه میکنیم فقط کافیه خودتو جای سارا بزاری و از چشم اون به قضیه نگاه کنی…😁💕

سامی
سامی
1 سال قبل

حالم ازسارابهم میخوره،حال دست خودش نیست تاچندپارت قبل ادعای خانواده ای داشت که براهم جون میدن حالامیگه من اگه بمیرم برام نمیزنگن،چته بابانویسنده خودتم قاط زدیا

پ ا
پ ا
1 سال قبل

توف تو ……

Heli
1 سال قبل

سارا جان بگووو دوسشششش داریییییی بابا ط ک نامزدت نسیم نی؟ حصتووو بش بگو کثافطططط

Heli
1 سال قبل

داره اعصباب خورد کن میشه 🤷🧸

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x