رمان آرزوی عروسک پارت 98

2.5
(2)

 

پشت بند حرفش، قبل ازاینکه من یا نسیم حرفی بزنیم، دست نسیم رو کشید و باقدم های بلند به طرف در خروجی رفت و تا به خودم اومدم از اونجا رفته بودن!

بی اراده بغض کردم… روی صندلی نشستم و اجازه دادم اشک هام گونه هام رو نوازش کنه!
همه ی اتفاق هایی که تواین مدت به سرم اومده بود از جلوی چشمم گذشت و مثل آوار روی سرم فرو ریخت!

تموم غم و دلتنگی ها به یک باره توی دلم نشست و هرلحظه گریه هام شدت بیشتری میگرفت!
همه رو مثل یه فیلم مرور کردم و از خاطرم گذروندم..

ازرفتن کوهیار و خیانتش گرفته تا سرد شدن رفتار خانواده ام و دل باختنم به مردی که همین چنددقیقه پیش دست توی دست زنش از کنارم عبور کرده بود!

داشتم بیصدا و از ته قلبم زار میزدم که باصدای ارسلان به طرفش برگشتم..
_ساراجان؟ چی شده دخترم؟ چرا گریه میکنی؟ اتفاقی افتاده؟
اتفاق؟ تنگ شدن دل آدم ها واسه گذشتشون جز اتفاق ها محسوب میشد؟

تحقیرکردن و دل شکستن چطور؟ اگه کسی دلش واسه بغل گرفتن مامانش پر بکشه چی؟
بدون اینکه ذره ای از شدت گریه ام کم بشه سرمو به نشونه ی منفی تکون دادم که کنارم نشست…

بالحن کش دار و آرومی اسمم رو صدا زد ..
_چی شده بابا جان؟ داری من رو میترسونی.. خواهش میکنم آروم باش!
_چیزی نیست آقای پندار.. نگران نباشید، هرچی که باشه به خانواده ی شما مرتبط نیست و فقط به خودم مربوطه!

_باشه دخترم.. اینشو که خودم فهمیدم.. مشکلی واسه خانواده پیش اومده؟ حال بابات خوبه؟ همگی در سلامت هستند؟
باگریه سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم و گفتم:
_همه خوبن.. آروم تر زمزمه کردم؛ بجز من!

انگار حرفم رو شنید.. با آرامش بیشتری گفت:
_میخوای بریم بیرون و یه کم قدم بزنیم؟
صدای آرش از پشت سرمون باعث شد جفتمون به طرفش برگردیم!

_اینجا چیکار میکنی بابا؟
پندار به طرفش برگشت و با اخم گفت:
_ازکی تاحالا باید به تو جواب پس بدم؟
آرش بی توجه به من دستشو سمت اتاقی که مادرش بستری بود، دراز کرد وگفت؛

_ازوقتی که مادرم رو به این روز انداختی!
چی شده که بعداز چندین ساعت یادت اومد زنت بیمارستانه؟
_حرف بیخود نزن.. آمنه قبل ازاینکه مادر توباشه زن من بوده وهست!

حق نداری تا وقتی که حقیقت رو کامل نمیدونی قضاوت کنی!
واسه اینکه حرف هاشونو راحت بزنن و خودمو از ماجراشون بیرون بکشم، ازجام بلند شدم و به طرف راه خروجی قدم برداشتم!

اما هنوز چند قدم نرفته بودم که دستم توی دست های گرم آرش اسیر شد و با تعجب وچشم های گرد شده به دستمون نگاه کردم!
نیم نگاهی به من انداخت و روبه باباش ادامه داد؛

_من میرم بیرون و دلم میخواد وقتی برگشتم شمارو اینجا و کنار مادرم نبینم!
بدون حرف دیگه ای همونطور که دستم توی دستش بود به طرف خروجی به راه افتادیم!

به حیاط که رسیدیم دستمو کشیدم وگفتم:
_میشه دستمو ول کنی؟ این کارهات چه معنی داره؟
_معذرت میخوام.. بخاطر رفتار زشت نسیم ازت معذرت میخوام!
چقدر این آرشی که روبه روم ایستاده بود با آرش چند ماه پیش فرق داشت!

کسی که حتی اگه آسمون به زمین میرسید معذرت خواهی نمیکرد و اخلاق گندش حالم رو بد میکرد حالا حتی به جای نامزد بیشعورشم عذرخواهی میکنه و این همه مهربون شده!
چی عوض شده بود؟ نکنه چون دلم بند دلش شده اینجوری به نظر میرسه؟!

_مهم نیست! نیازی نیست بجای نامزدت عذرخواهی کنی!
اومد نزدیکم ایستاد و توی فاصله ی کم از صورتم گفت؛
_چرا گریه میکردی؟ بخاطر حرف های نسیم؟
نیشخندی زدم و با کنایه گفتم:

_نه.. مگه چی گفته که اشکم دربیاد! هرچی که بود یادآوری خوبی بود واسه پیدا کردن خودم وجایگاهم…
حرفمو قطع کرد و گفت:
_پرت وپلا نگو.. اولا جایگاه تو واسه مامانم حتی بالاتر ازمنه که پسرشم، دوما با حرف اون دیونه خوبی ها و مهربونی های تو پایمال نمیشه.. بهت قول میدم بیاد وازت معذرت خواهی کنه!

آرش سعی داشت سنگینی بغضی که نسیم توی گلوم کاشته بود رو کم کنه اما موفق نمیشد چون تنهاصدای نسیم بود که توی گوشم مدام زمزمه وتکرار میشد!
_نیازی نیست! گفتم که چیز مهمی نبود وبهتره که راجع بهش حرف نزنیم!

_اوکی.. میخوای ببرمت خونه یه کم استراحت کنی اعصابت آروم بشه؟
دلم میخواست.. خیلی هم دلم میخواست تنها باشم و یه کم واسه خودم خلوت کنم اما دلمم نمیخواست آمنه رو تنها بذارم…
نگاهی به دیوار اتاقش انداختم و اومدم بگم نه

که آرش رد نگاهمو دنبال کرد و قبل از اینکه چیزی بگم گفت؛
_نگران مامان نباش، بابا پیشش هست و فکرنمیکنم حالا حالاها بخواد ازاونجا پاشو بیرون بذاره!

بیا بریم یه کم استراحت میکنی دوباره برت میگردونم!
بدون حرف سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم که دستشو بافاصله توی کمرم گذاشت وادامه داد:
_اول بیا بریم صورتت رو بشور بعد می برمت..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

فک کنم بخاطر عاشورا پارت نمیزارن.
راستی چرا هرکی نظر میزاره اسمش دخترونس.؟ یعنی بجز من پسری دیگه این رمانو نمیخونه؟

Sehii
Sehii
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

چون ک کمتر پسری رمان میخونه

نگین
نگین
پاسخ به  Sehii
1 سال قبل

👍👍اصلا چه معنی داره پسر رمان بخونه

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  نگین
1 سال قبل

😂😂 والا

نگین
نگین
پاسخ به  Zahra...
1 سال قبل

😂🤝
دمت گرم

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  نگین
1 سال قبل

این حرفت کاملا غلطه. چرا که نه؟ من به جای اینکه کل روزمو به چرتو پرط بگذرونم به خوندن رمان میگذرونم. رمانم اصلا چیری نیس که بگی فقط دختر باید بخونه پسر حق نداره

Heli
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

هوم ولی خوندن اینا وقت تلف کرده محضه 😂ماعا نگاه نکن ما ته خطیم

نگین
نگین
پاسخ به  Heli
1 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂💔دمت گرامیم شماره بده بیام پی وی 😂

نگین
نگین
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

باسه داداش گایدی

Heli
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

پشمام ت پسری ؟😂فک میکردم فقد دخترا اینا عو میخونن

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  Heli
1 سال قبل

چه اشکالی داره مگه؟ مثله اینه بگی فقط پسرا میتونن فوتبال بازی کنن چون تعداد پسرا در علاقه به فوتبال بیشتره! یعنی دخترا حق ندارن؟ شاید وقت تلف کردن باشه ولی حداقل از چیزای دیگه بهتره!

نگین
نگین
پاسخ به  Heli
1 سال قبل

😂😂😂😂داداش چی زدی
سایت کیع 😂من یه ساعت فک میزنم چه معنی داره پسر رمان بخونه بعد تو میگی تو پسری 🤦‍♀️😂💔

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  نگین
1 سال قبل

مثلا زمین به هوا میاد پسرا رمان بخونن

Sarina
Sarina
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

ن فق خودتی متاسفانه😂🥺
میگمممم احساس معذب بودن نمیکنی بین ما؟😂بجه ها ولش کنین خب گناه داره دیع بزارین بخونه طفلک🥲😂

نگین
نگین
پاسخ به  Sarina
1 سال قبل

بابا بچه دیگه نخوند😂😂😂اما جدی راست میگی

Sarina
Sarina
پاسخ به  نگین
1 سال قبل

😂😂😂😂😂😂والا

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  Sarina
1 سال قبل

نه اصلا. خوشبختانه یاد گرفتم حرف کسی برام مهم نباشه. گوهخوری کارایی که میکنمم به کسی نیومده پس ببندید در اون گالتونو

Sarina
Sarina
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

بله صحیح جناااپپپ باریک افری خوشبحالت
مواظب صحبتتت کردنتم باش اقای خوشبخت😂🥲

نگین
نگین
1 سال قبل

پایتخت جدیدددد

ghazal
ghazal
1 سال قبل

پارت جدید نمیزارید 🙂❤؟

انا
انا
1 سال قبل

پارت جدید کو؟؟؟؟

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

پارت جد ید کو؟

Sonia
Sonia
1 سال قبل

نویسنده یک سوال الان از رفتار آرش معلومه سارا رو دوست داره بعد این وسط نسیم چکارس؟

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
پاسخ به  Sonia
1 سال قبل

دقیقا منم داشتم به این نسیم کوفتی که نخوده وسطه فک میکردم اصلا دوس ندارم بین سارا و ارش قرار بگیره🥺و احساس میکنم هنوز یه چیزای مجهول بین ارش و نسیم هست که نمیدونیم

ارزو
پاسخ به  Sonia
1 سال قبل

من میگم قصد ارش از نسیم یا سواستفاده است یا نتقامه یا دارن نقش بازی میکنن یا این که یه معامله ای باهاش کرده که توش مونده … خب همه ی احتمالاتو گفتم😂❤

نگین
نگین
پاسخ به  ارزو
1 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها

26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x