رمان آوای نیاز تو پارت 118 - رمان دونی

 

×××

 

فرزان*

 

تماس و قطع کرد وگوشی و پایین آورد

تو صورتم خیره شده و گفت:

_جریان یادگیری زبان آوا خانوم و چی بگم بهش آقا؟!

 

 

دستی به فکم کشیدم و نگاهم و ازش گرفتم و دادم به پنجره سراسری اتاقم

به باغ نگاه کردم و لب زدم

_قبلا هم بهت گفتم سیاوش… هر چی خودت فهمیدی و عین واقعیت بهش بگو درست مثل یه خبر چین برای جاوید!

 

 

نیشخندی زدم و ادامه دادم

_بزار‌ خیالش راحت باشه

 

_چشم آقا

 

سری تکون دادم و از جام بلند شدم و لب زدم

_حواستم‌ به آوا باشه هر اتفاقی افتاد بهم زنگ‌ بزن خبر بده مثل این که زیادی هنوز فکرش درگیر و دستپاچلفتیه… من دیگه میرم

 

_چشم

 

از اتاق کارم زدم بیرون و سمت پله ها خواستم برم که نگاهم به در اتاق آوا خورد و کنجکاو سمت در رفتم

خواستم در اتاق و باز کنم اما با شنیدن صدای حرصیش پشیمون شدم و گوش سپردم به حرفاش که معلوم نبود به کی میزنه و مخاطبش کیه

_پسره ی خل روانی به من میگه بی عرضه برداشته برای من که حوصله خودمم ندارم معلم زبان گرفته

من نمی‌دونم چرا هر کی به من میرسه یه چیزیش هست و یه جوری رفتار می‌کنه که انگار از دماغ فیل افتاده به من میگه خودت و در حد من کن من نخوام دیوونه شم باید کیو ببینم؟

 

 

چند لحظه سکوت کرد و بعد با صدای گرفته ای ادامه داد

_آتنا دارم دیوونه می‌شم هر کاری می‌کنم هر فکری می‌کنم یهو یه تصویر یه ذهنیت از جاوید میاد تو سرم و یهو می‌بینم چند دقیقه به یه جا خیره موندم

 

 

 

دیگه نه ایستادم به حرفاش گوش کنم و معلوم بود که با آتنا تماس گرفته

ولی جواب‌ حرفایی که پشتم زده بود و سر میز شام بهش تحویل می‌دادم

 

 

 

×××

 

جاوید*

 

نگاهم و تو کافه چرخوندم و در آخر رسیدم به آیدین که پشت یکی از میزای وسط کافه نشسته بود، برعکس من که هر موقع می‌اومدم این جا برای رفع خستگی انتخابم میزای کنج کافه بود…

نفس عمیقی کشیدم، سمتش رفتم و صندلی روبه روش رو کشیدم بیرون و با توجه به صدایی که داد نگاهش و از گوشیش که داشت توش غرق می‌شد گرفت و داد بهم

با تعجبی که تو چشماش نمایان بود گفت:

_اومدی؟!

 

 

سری‌ تکون دادم و نشستم

_آره ولی بخوای دلقک بازی در بیاری و حرفایی بزنی که حوصلش و نداشته پاشم همین الان بگو پاشم برم

 

_خیله خب بابا

 

گوشیش و گذاشت رو میز

_خیله خب بریز بیرون راحت شی دیگه

 

فقط‌ نگاهش کردم که دستشو پشت گردنش کشیده و خودش ادامه داد

_خیله خب این جوریم که نمیشه حرف زد با تو

 

قرص خیلی خب خورده بود؟

با دست اشاره به گارسون کرد که سمتش اومد

_بفرمایین؟

 

_لطف کنین یه قهوه ترک بیارین برای آقا

 

با ابروش به من اشاره کرد و گارسونم باشه ای گفت و رفت که رو بهش ناخواسته توپیدم

_قهوه می‌خواستم لال نبودم می‌گفتم خودم

 

_خب چیکار کنم؟ حرف که نمیزنی چیزی که نمی‌خوری نشستی مثل بُز ابولهول من و نگاه میکنی فقط

 

دستی رو صورتم کشیدم و با سوالی که کرد صورتم درهم شد

_از زندگی جدیدت راضی؟

 

نگاهم و بهش دادم، دهن باز کردم جوابش و بدم که سریع ادامه داد خودش و مانع جوابم شد

_البته اگه می‌خوای مثل صبح تا الان فیلم بیای جلو همه و نشون بدی همه چی عادیه هیچی نگی بهتر

 

خیره بهش جدی لب زدم

_زندگی من عادیه آیدین همه چی طبق برنامه هامه اما نبود یه نفر این وسط بدجور رفته رو روانم

 

مکثی کردم و ادامه دادم

_ذهنم و درگیر خودش کرده اونم فقط به خاطر لجبازی اگنه من آوا رو می‌شناسم می‌دونم آدم این کارا نیست، داره فیلم میاد برای حرص دادن من! می‌خواد مثلا بهم بفهمونه که بدون توام می‌تونم پس سعی نکن هی بهم بفهمونی زندگیم از حالتی که می‌خواستم خارج شده من شدم آدم بده ی قصه اونم چون مستقیم گزینه عشق و انتخاب نکردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
1 سال قبل

فرزان بیشتر به درد اوا میخوره ادمی به خودخواهی جاوید فقط یکی مثل ژیلا حقشه اخه ادم انقد خود بزرگ بین و خودخواه؟

Prm
Prm
1 سال قبل
پاسخ به  ........

فرزان هم بخاطر اهداف خودش به آوا نزدیک شده نه از سر خیر خواهی و مهربونی همون طور که جاوید بخاطر آرامش خودش بود.

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x