رمان دونی

 

 

×××

 

 

جاوید*

 

صدای باز شدن در اتاق و پخش شدن نور باعث شد چشمام‌ و باز کنم و نگاهم و به ژیلا که با لباس تمام پولکش وارد اتاق شد بدم

چشمای بازم و که دید گفت:

_نمی‌خوای بیای تو جمع تا یک ساعت دیگه کمتر سال تحویل ها

 

_سرم واقعا درد میکنه چشمام و نمی‌بینی؟!

 

سری تکون داد و در و پشت سرش بست

سمتم اومد و رو تخت کنارم نشست، احساس کردم بغض داره اما چیزی نگفتم و چشمام و دوباره بستم و ساعد دستم و روی صورتم گذاشتم که صدای غمناکش اومد

_نیومد!

 

 

نفش عمیقی کشیدم‌ که ادامه داد

_یعنی هیچ جایگاهی تو قلبشون تو وجودشون ندارن؟

مگه من بچشون نیستم مگه تیکه ای از وجودشون نیستم؟!

 

 

صداش گریه دار بود و میدونستم چقدر براش مهم بود امشب پدر مادرش و بعد عمری ببینه اما دَم آخری هر دوشون به بهونه های مختلف نیومدن

دستم و از روی صورتم برداشتم و نگاهی بهش کردم‌ که دستمال کاغذی تو دستش و با حرص تیکه تیکه میکرد و خیلی داشت جلو خودش و می‌گرفت تا اشکش در نیاد… تو جام نیم خیز شدم و رو بهش لب زدم

_فراموشش کن

 

 

یهو سمتم برگشت و با چشمای اشکیش و پر حرصش گفت:

_فراموش کنم؟! چیو فراموش کنم؟

این که منو فراموش کردن این که پر عقده شدم؟!‌ پر کمبودم جاوید، پر حال بدم… همرو ریختم تو خودم دم نمیزنم! ولی پر حس نیازم

نیاز به دستای مادری که هیچ وقت نبود مواقعی که نیاز داشتم بهش… نیاز به نوازشای پدری که زندگیو بچه های خودش و داره و انگار نه انگار این گوشه دنیا دختریم داره… پس من چی؟!

سهم من چیه؟!

فقط میشم آدم بده ی قصه و تمام؟

پس تقدیر چی؟!

چرا کسی نمیگه تقدیر این شکلیش کرد پر حس نیاز کردش پر عقدش کرد

 

 

دستی زیر چشمای اشکی پر آرایشش کشید و تو یه حرکت آنی خودش و کشید تو بغلم و من با بهت بهش نگاه می‌کردم

تو بغلم اشک می‌ریخت و به من پناه آورده بود؟

با گریه ادامه داد

_پارسال همین موقع رفتم به بابام سر بزنم ولی اون درگیر بچه های خودش بود و حتی من و به خاطر نیاورد

فردای اون روز بدون حرفی یه راست اومدم ایران و یه بارم بهم زنگ نزد ببینه چرا رفتم اصلا سالمم یا نه اصلا رسیدم خونه یا نه

 

 

خواست ادامه حرفش و بزنه اما گریه اجازه حرف بهش نداد و من متحیر خیره بودم به دختری که تاحالا این جوری ندیده بودمش

از طرفی به قدری حالش بد بود که نمی‌تونستم از خودم جداش کنم یا آرومش کنم پس فقط بی‌اختیار شاید از روی انسانیت دستم و دورش کشیدم‌ و دم گوشش زمزمه کردم

_گریه کن آروم شی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ftma
Ftma
1 سال قبل

رمان خیلییی خر تو خرههه اما فک کنم آوا و فرزان بهم برسن و بعدش ژیلا و جاوید🤔
ولی کاش آیدین و آتنا هم بهم میرسیدن 🙃

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ftma
Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

فکر کنم نویسنده آوا رو برای فرزان در نظر گرفته ژیلارم برای جاوید ما از اول اشتباه فکر میکردم جاوید و آوا برای هم میشن. هم آوا هم جاوید خیلیم زود وا دادن. هر کیم شکست عشقی میخوره بالافاصله جاشو با یکی دیگه پر میکنه این دیگه چه جور عشق و عاشقی.

Prm
Prm
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

نمیشه گفت زود وا دادن
آوا حاضر بود همه جوره پیش جاوید بمونه حالا چه از سر وابستگی چه از سر عشق اما جاوید نه ، منفعت خودش رو ترجیح داد و این چه جور عشقیه… حداقلش میتونست بره سراغ آوا و سرو صدا راه بندازه و یا بزور بیارش[با جمله اولت خیلی موافقم+++]

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Prm
Prm
Prm
1 سال قبل

به نظرتون تهش کی می‌ره با کی ؟

Prm
Prm
1 سال قبل

آوا شده مرحم درده فرزان
جاویده هم شده مرحم درد ژیلا
و منی که همواره سر دوراهی جاوید و فرزان گیر کردم 😶

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x