رمان آوای نیاز تو پارت 181

5
(2)

 

 

 

هنوز نگاهش روم بود و خواستم سوالی که این همه مدت ذهنم و درگیر کرده بود و بپرسم اما باز سوالمو خوردم چون می‌ترسیدم باز با یاد خاطرات حالش بد بشه!

 

_چی میخوای بگی؟

 

_چی؟

 

_میگم چی میخوای بگی این چند روزه خیلی از حرفات و میخوری بگو راحت باش

_نه من…

 

_بگو؟

 

_خب…میترسم حالت باز…

 

سکوت کردم که تو جاش مثل من نشست و لب زد

_خودم انتخاب کردم همه چیو بهت بگم پس هر چی می‌خوای بگو

 

_خب‌‌… خب چرا بین این همه آدم من و انتخاب کردی تا رازتو بهم بگی؟!

 

یکم سکوت کرد و بعد مدتی لب زد

_آدما مثل آتیشن یعنی حداقل تو زندگی من که این جوری بوده… میگم آتیشن چون وقتی خیلی نزدیکشون بری میسوزوننت وقتی خیلی ازشون دور شی سرد میشن پس بهتره همیشه تو حد وسط وایسی اما تو…

 

سکوت شد و خیره تو چشمام لب زد

_تو برام آدم نبودی فرشته بودی یعنی برای من که این طوری بود

 

لبخند رو لبام بزرگ شد و کم کم اون خنده تبدیل شد به قهقه و روبهش لب زدم

_دارم به این فکر میکنم این همه آزار و اذیتت میدم بازم میگی فرشتم

 

هیچی نگفت و سری به چپ و راست تکون داد که ادامه دادم

_والا آلودگی صوتی بودم که تا چند وقت پیش

 

_هنوزم هستی… سوال اصلیت و بپرس!

 

لبم و به دندون گرفتم و با تردید لب زدم

_جاوید میدونه تو… تو برای اون چیکار کردی؟!

 

نگاهش و ازم گرفت و لب زد

_چطور؟

 

_خب آخه آدمی نیست که با دونستن این موضوعات این طوری برخورد ‌کنه و این همه مدت تورو دشمن ببینه ولی یادمه یه بار بهم گفت بعضی چیزا تو گذشتم راز… راز من نیست که به تو بگم پس تلاش بر فهمیدنشونم نکن

 

سکوت شد و نگاه پر استرسی به فرزان کردم که با یادآوری دوباره گذشتش حالش بد نشه و از طرفی استرس داشتم جاوید این داستانارو بدونه و با این حال از برادرش این جوری نفرت داشته باشه اما فرزان بدون این که نگاهم کنه لب زد

_جنازه فرهاد تو انبار تا شب موند

منو جاویدم تا شبم بالا سرش بودیم و می‌ترسیدیم کسی چیزی بفهمه من از همه بیشتر چون دست من به خون آلوده بود نه جاوید با این حال جاوید با این که از من بچه تر بود تنهام نزاشت و تا شب پیشم موند ولی در این میون هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد در آخرم آقابزرگ اومد و مجبور شدیم بیاریمش بالا سر جنازه فرهاد… مطمعن بودم اگه فقط پای من گیر بود همرو خبر دار میکرد اما چون پای جاویدم خواه یا ناخواه گیر میفتاد و نوه عزیزشم اونجا بود اونجارو جوری جمع و جور کرد ‌که انگار از اولم اون انباری نفرین شده اونجا وجود نداشته و دهن خانواده فرهادم با پول بست و تمام

فکر کنم منظور جاوید از راز همون قتل فرهاد باشه اگنه تنها کسی که راز منو میدونه تویی آوا!

 

نفس عمیقی کشیدم که نگاهش و بهم داد

_چرا این قدر آقابزرگ از تو نفرت داشت؟

درک نمیکنم هر دوتون هم تو هم جاوید بچه پسرش بودین دیگه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
1 سال قبل

جمله آخرش سوال منم هست. گرچه یه جواب کوتاه براش دارم. شاید شاید داستان تفاوت ظاهری دو تا برادر بوده. جاوید انگار خیلی بیشتر شبیه خود بابابزرگه است

مدافع حقوق فرزان
مدافع حقوق فرزان
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

شاید اما این دلیل کافی ای نیست تو الان فک کن دوتا بچه داری خب مسلما دوتاشونو مثل هم دوست داری اخه از گوشت و خون خودتن نمیشه که یکیو ول کنی فقط به یکی محبت کنی…..🤷🏻‍♀️😐

علوی
علوی
پاسخ به  مدافع حقوق فرزان
1 سال قبل

خوب بابابزرگه مسلماً من نیست!!
همین دوتا تحفه‌ای که تربیت کرده رو ببینید! جاوید و ژیلا! کدوم تعادل روانی داره؟؟ یا سبک اینکه اینا رو به زور چپوند زیر یه سقف، رشوه بده به پسره که بیا دختره رو بگیر.
این خودش عدم تعادل روانی داره مسلماً. وگرنه آدم عاقل پسر خودش رو به خاطر یه تمرد یا ازدواج اشتباه از دید خودش چنان رها نمی‌کنه که به خاطر نداشتن خرج عمل بچه‌اش دست به خودسوزی بزنه! یا یتیم‌های پسرش رو از مادرشون جدا کنه.

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x