رمان آوای نیاز تو پارت 196 - رمان دونی

 

 

نگاهش و به جاوید داد

_تا تو بیمار شدی!

از دور بهم رسیده بود دوباره نوه دار شدم‌ اما با خودم گفتم معلوم نیست اون بچه نوه من باشه یا نه… تا وقتی که دیدم وقتی صورت پسرم و تو صورتت دیدم… همون لحظه با دیدنت گفتم نمیزارم این یکی مثل پسرم باشه

ساده و احمق… زود باورو احساساتی!

 

نفس عمیقی کشید و چشماش و باز و بسته کرد

_به هر حال… پسر ساده ی من که خانوادشو.‌.. پولو ارثشو پای یه عشقی که اصلا از نظر من وجود نداشت داده بود اومد… اومد و گفت نَوَت بیماره… گفت جَگر گوشم داره بال بال میزنه کمکم کن!

بعد یه مدت طولانی اومد و بهم رو زد… الان فکر می‌کنید من هیچ کمکی نکردم و تو وجودتون نفرت دار می‌شید نسبت به من… منی که باعث بانی خودکشی پسرم شدم و دلم نیومد از سر کینه به یه بچه بیمار کمک کنم و باعث شدم زندگی پسرم بپاچه… ولی هیچ کدوم‌ اینا درست نیست!

 

سری به چپ و راست تکون داد

_حتی این که پسر من به خاطر نداری یا بیماریِ بچش خودکشی کرده هم درست نیست!

 

 

نگاهمو به جاوید دادم که دستاش مشت شده بود و صدای آقا بزرگ بلند شد دوباره

_اونروز که پسرم بعد مدت ها اومده بود پیشم و برای بار اول رو زده بود به پدرش… همون روز‌ نحس… اونم اومده بود!

 

چشماش پر اشک شد و چندبار سرفه کرد

_اونم اومده بود!… همون رفیق بی کلکه قدیمی… بعد مدت ها اومده بود دنبال بچه ای که زمان جوونیش گردن نگرفته بود!

همون بچه ای که وَبال شد رو سر پسر من… اومده بود آدرس می‌خواست تا بره پی بچش… چندین دفعه اومده بود اما جواب سربالا داده بودم‌ با این که می‌دونستم پسرم کجاست ولی نمی‌خواستم همون زندگی سادشم بره رو هوا

چون م‌یدونستم پسر احساسیم وقتی بفهمه به خاطر هیــــچی همه چیش و داده رفته و اون همه سختی و تحمل کرده بهم میریزه… دووم‌ نمیاره! اما بالاخره دست سرنوشت زورش چربید و تو یه روز همزمان هم پسرم در خونمو زد هم‌ همون رفیق قدیمیش…

 

نگاهش و به فرزان داد و لب زد

_اون رفیق خیلی آشناست… شناختی؟!

 

فرزان چند بار نفس عمیق کشید… حال بد از سر و صورتش می‌بارید.‌‌.. بدون توجه‌ به من عقب عقب رفت‌ و روی صندلی تک نفره ای نشست و سرش و تو دستاش گرفت… انگار خودش حدس زده بود اون رفیق بی کلک کیه‌ که حال و احوالش این شده بود!

متحیر خیره بودم بهش که صدای آقا بزرگ باعث شد سوتی تو سرم‌ کشیده بشه!

_آره پدر خوانده ی الانت… همون که تورو به اسم فرزند خونده گرفت… همون‌ که اسم و رسمش همین الان پشتت… همونی که فکر میکردی برات نقش یه پدر و بازی میکنه

اره پدر خونده ی تو پدر واقعیتِ… امیر عظیمی پدر واقعیتِ… اسم و رسمت الکی نیست بلکه حقیقیه فرزان تو بچه همون مردی نه بچه ی پسر من!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

زیبا بود کاش فقط بیشتر بود

سارا
سارا
1 سال قبل
پاسخ به  همتا

نویسنده عزیز لطفا”بنظرمخاطبات احترام بزار و پارتارو مثل اوایل بیشترکن ،زنده باشی ،🙏🌺

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x