مثل کسی که تو شطرنج مهارت داره ولی کیش و مات میشه شدم!
یه نگاه کلی تو صورتم کرد و بعد نگاهش و ازم گرفت و داد به روبه روش
_مادرم هیچی نگفت ولی چشمای متعجب جاوید دیدنی بود
آوا خیلی وقته برام خواهر شدی!
دقیقا از وقتی که فهمیدم قراره تو حسرت بوسه کنار گوش و گردنت بسوزم!
خیلی وقت میدونم تصمیمت چیه برای همین اسمت و تو شناسنامم نمیبردم
خیلی وقته فهمیدم دو دِلی… دو دلی چون نمیخوای من و تنها بزاری اما!… من راضیم به لبخندای تو آوا
من خوشبختیتو میخوام!… نیازی نیست دلت به حال من بسوزه تا همین جاشم کافی بود با من بودنت؛ بهم یاد آوری کردی دیوار تنهایی که کشیدم دور خودم دیوار نیست زندانه!… زندانی که خودم برای خودم ساخمتمش من با تنهایی عیاقم تو با جاوید خوشحالی!
هر چقدرم بد باشه خودخواه باشه پدر بچته
تو تصمیمت و گرفتی آوا خیلی وقتم هست که گرفتی و میدونمم تصمیمت چیه فقط بهت زمان میدادم که تصمیمت به خودت ثابت کنی
_نه!… نه من
دستشو گذاشت روی بینیش
_هیــــشش هیــــش… هیچی نگو
بغض کرده ساکت شدم و فقط نگاهش کردم که ادامه داد
_این داستان زیادی داره طولانی میشه بالاخره باید یه جایی تمومش کنیم!… فقط به من بگو به من اعتماد داری؟
_آره ولی این به معنی این که…
تحکمی و محکم وسط حرفم پرید
_آوا
ساکت شدم که ادامه داد
_همه چی و بسپار به من درست میشه
از تحکم حرفش سری تکون دادم و ناخواگاه خودم و پرت کردم تو آغوشش اما اون دستاش و دورم حلقه نکرد و فقط چونش روی سرم گذاشت و همین کافی بود
حس این که یکی هست که حواسش بهت باشه و تو کسی رو داری کافی بود و چقدر خوب میشد اگه آدم های روزگار خودشون رو از هم دیگه دریغ نمیکردند!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
و بله گاو آوا خانوم دو قلو چیه ده قلو زایید
نفهمیدم این دختره چرا نفهمه😐😐
ینی چییی برااام خواااهر شدییییی
مگه الکیههههه
فرزااان چرا اینجوری شدههه مگ دوسش ندااشت؟
وااای پسر مظلومم🥺
بابا اینا پارت نیست که جمله ست یه جمله مینویسین اسمشو میزارین پارت تموم کن این بازیه کثیفو
خیلی کوتاه بود لطفا یه پارت دیگه هم بزاررررررر😭😭😭