رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 89

5
(1)

سرم روی میز بود و تقریبا رفته بودم توی یه خواب سنگین و عمیق که تلفن خونه تو دستم زنگ خورد!
از خواب پریدم!
با اون چشمهای خوابالود و تارم نگاهی به اطراف انداختم و بعد خیلی زود تماس رو وصل کردم و گفتم:

“الو…”

صدای نیمایی که تا الان منتظرش بودم و هر چقدر بهش زنگ میزدم در دسترس نبود،از پشت خط به گوشم رسید تا نگرانیم بابت در دسترس نبودنش رفع بشه:

“الو بهار…”

باصدای خش دار خوابالودی گفتم:

“سلام نیما خوبی ؟ نگرانت شده بودم…”

“سلام ممنون…تو خوبی”

پلکهامو روی هم فشردم و جواب دادم:

“آره…خوبم.کجایی؟ ده بار شمارتو گرفتم دردسترس نبودی نگرانت شدم”

“آره …جایی بودم آنتن نبود نتونستم بهت زنگ بزنم”

غمیگن گفتم:

“منتظر بودم باهم ناهار بخوریم”

دور و برش خیلی سرو صدا به گوش می رسید برای همین با صدای بلند گفت:

“نه منتظر من نمون ..من یه چند ساعت دیگه میام.تو ناهارتو بخور.فعلا”

قبل از اینکه بخوام حرفی بزنم تماس رو قطع کرد.
پوووفی کردم و گوشی رو گذاشتم کنار و به ظرفهای روی میز نگاه انداختم.
چی فکر میکردم و چیشد!
خب!
مثل اینکه اوضاع قرار نبود اصلا طبق پیش بینی من پیش بره!
فکر میکردم نیما میاد خونه ناهارو کنار هم میخوریم و بعدش من به میگم باردارم ولی انگار…
بیخیال! جور نشد!
از پشت میز بلند شدم و به اجبار غذارو دوباره و به اندازه ی خودم گرم کردم و مشغول خوردن شدم!
بعداز خوردن غذا از اونجایی که
دیگه حتی خوابمم نمیومد بلند شدم و رفتم سمت تلویزون.
انگار وقتش بود پناه ببرم به ماهواره و سریالهای ترکیه ای!
لم دادم رو کاناپه و با روشن کردن تی وی شروع کردم بالا و پایین کردن کانالها…
اون چندساعت از وقتم ، همونجا دراز کش روی کاناپه صرف تماشای تلویزیون و دو سه تا فیلم شد تا اینکه بالاخره در باز شد و نیما اومد.
خیلی زود نیم خیر شدم و ا نقدر منتظر موندم تا بالاخره وارد سالن شد..
وقتی دیدمش گفتم:

-سلام نیما..چقدر دیر اومدی…!

خسته و مختصر جواب داد:

-سلام …کار داشتم!

آقای شلخته اولین کاری که کرد این بود که جورابهاشو دربیاره و هر کدومو پرت کنه یه ور و بعدهم شروع به باز کردن دکمه های پیرهشم کرد و حتی اونو هم پرت کرد رو دسته مبل سر راهش…
علی الحساب چون خسته بود از خیر دعوا کردنش سر این شلخته بازی هاش گذشتم و پرسیدم:

-ناهار خوردی؟

حین بار کردن کمربندش جواب داد:

-اره!

-چی خوردی؟

هرچی که بود انگار اصلا باب میلش نبود چون با صورتی درهم جواب داد:

-آشغال پلو…

خندیدم و گفتم:

-نوش جان!

چپ چپ نگاهم کرد و گفت:

-زن بدجنس! من برم یه دوش بگیرم…خستمه!

منتظر بودم شلوارشو هم همونجا دربیاره و بارم پرتش کنه اینور اونور که خوشبختانه این یه کارو انجام نداد.
یه راست خودشو رسوند بالا تا حمام کنه و اینجوری خستگی امروز رو از تنش خودش به در کنه!
توی اون فاصله تصمیم گرفتم براش چایی درست بکنم واسه هیمن بلند شم و رفتم تو آشپزخونه و مشغول درست کردن چایی شدم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

49 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
2 سال قبل

ادمین گرام اگه امروز پارت نداریم بگو ک ما دیگ الکی سرکار نباشیم هی سر نزنیم 🔪
اگرم داریم بگو چه ساعتی بیرون میدی🔪

اصلا کامنتتی مارو میخونین؟😐📌🔪🔪🔪

رها
رها
2 سال قبل

من نمیفهمم چرا اینقد اذیت میکنین بابا ادم باشبن من میدونم همه ی اینا بخاطر نویسنده به نسبت محترمه من فک کردم ادم شده اما هنورم مثل قبله والا این ۳ سال میشه ۱۰ سال ولی بازم هنوز این رمان ادامه داره اه 😐🤌🏽📌🔪🔪🔪

یاس
یاس
2 سال قبل

صد سال بعد در جاده ابریشم……بابام جان کو پارت جدید این ديگه چه وضعشه بخدا هممون سرکاریم لذت ميبرن که ما ميايم ميگم چرا پارت نميذارید وقتی سر هر پارتی يه کامنت نذاریم میفهممن نباید سرکار گذاشت خجالت بکشید( نویسنده و ادمین)

Mari
Mari
2 سال قبل

پارت جدید رو بزارید دیگه اه آخه نه اینکه پارتا طولانیه زمان زیادی براش میره😏😏
خب بزارید سر ساعت یعنی اینقدر که من سر این رمانه حرص خوردم تو طول زندگیم نخوردم

مهدیس
مهدیس
پاسخ به  Mari
2 سال قبل

👍👍👍

Manizheh
Manizheh
2 سال قبل

سلام .باز که پارت جدید رو دیر می‌دارید.بابا به خدا این تایم ساعتی که سر من خلوت و میتونم این پارت ها رو بخوانم حالا هی کش می‌دین تا وقت آزاد من تمام بشه و دیگه تا ساعت یک شب وقت نکنم حتی گوشی رو نگاه کنم .یه کم انصاف خوبه .

رها
رها
2 سال قبل

پارت جدید و چرا نمیدین بیرون؟

م
م
پاسخ به  رها
2 سال قبل

سلام چرا امروز پارت نمی زارید

کیانا
کیانا
2 سال قبل

بنظرم این داستان داروی یبوست محسوب میشه
من که یک رمان دیگه را دارم میخونم.لااقل پارتهاش منظمه

عشق صوری

Mari
Mari
2 سال قبل

وای وای چقدر بد شده رمان اولا خیلی دوست داشتم معلوم بشه آخرش چی میشه خیلی بهتر بود الان یا نویسنده عوض شده یا نویسنده همونه و دیگه انگیزه ایی واسه ادامه رمان نداره و زیاد روش وقت نمیزاره چون دیگه خیلی رمان طولانی شده احتمالا خودشم خسته شدهه😂

ساحل
ساحل
2 سال قبل

امیدوارم پارت بعدی نیاد روش چایی درست کردن بهمون یاد بده 😐🤦🏻‍♀️

Mari
Mari
پاسخ به  ساحل
2 سال قبل

وای وای چقدر بد شده رمان اولا خیلی دوست داشتم معلوم بشه آخرش چی میشه خیلی بهتر بود الان یا نویسنده عوض شده یا نویسنده همونه و دیگه انگیزه ایی واسه ادامه رمان نداره و زیاد روش وقت نمیزاره چون دیگه خیلی رمان طولانی شده احتمالا خودشم خسته شدهه😂

Nafas
Nafas
2 سال قبل

دوستان نظرمن اینه که نویسنده ازپارتی که پیچ پرید ودراین پیچ ادامه میدن عوض شده چون محتویات داستان اوایل چیز دیگه ای بود الان‌یاحمام‌هستن یادنبال لباس زیرویا کتک کاری

یاس
یاس
پاسخ به  Nafas
2 سال قبل

درسته تو کامنت های قبلی منم حرفم همین بود ولی متاسفانه با برخوردای خوبی مواجه نشدم ولی اينو نگم امشب خوابم نمی بره دو سه نفر بخاطر این رمان بهم توهین کردن ولی هرچي فکر میکنم همین رمانم از سرشون زیاده

Nafas
Nafas
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

چون اوایل واواسط داستان هیجان انگیز بود که من خودم به شخصه منتظر بودم قسمت بعدی چی میشه ولی دیگه الان باید داستان endتا ماهم خیالمون راحت بشه

Milis
Milis
2 سال قبل

خلاصه این قسمت:بهارو نیما حرف زدن، نیما اومد خونه

دیانا
دیانا
پاسخ به  Milis
2 سال قبل

ظهرم اشغال پلو خورده بود😂

دیانا
دیانا
2 سال قبل

حالا خارج از بحث اغراق و شوخی
ی دقه تموم کردی…ایول🤔😂من باز هر کدومو چند بار میخونم میگم شاید ی رمزی چیزی توشه 😂شاید مخان ب روش نامحسوس بهمون بگن@..._@...

یاس
یاس
پاسخ به  دیانا
2 سال قبل

شک نکن که يه رمزی و رازی توشه وگرنه نویسنده انقد بی فکر نیست بخواد کم بنويسه ديگه بسته به هوش خودمون تو ذهنمون ادامه بدیم خوبه یکم خلاق باشیم واسه خودمون خوبه 😂😂😂😂😂😂

M
M
2 سال قبل

خاک تو سرتون با این پارت گذاشتنتون این همه رمانتون بازدید کننده داره لیاقت این بازدید کننده ها رو ندارید دوباره چند روز طولانی پارت گذاشتین ازتون تعریف کردن هوا برتون داشت فکر کردید چه شده هرکسی که نمیتونه رمان خوب بنویسه☹

Narges
Narges
2 سال قبل

این چه وضع گزاشتن پارت خدایی خیلی کمه تازه یک روز درمیون باید زیاد باشه
ادمین پلیز پیگیری کن

یاسمین
یاسمین
2 سال قبل

دلسای عزیز اگه توجه کنی بعضی تو روستا ها همچنان این رسم ها هست چون دیدم.
ولی اگه به فصل های دیگش نگا کنی میفهمی اون پارت گذاری ها برای توصیف حداقل ۲۰ سال قبل از زمان نوشتن رمانه.
چون خانزاده۳ هم ک در دست نوشتنه دخترشون رو ک حالا بزرگ شده رو نشون میده😀

Parsa
Parsa
2 سال قبل

نویسنده صرفابه هرکسی که دوخط بنویسه اطلاق نمیشه این شعورودرک ادماست که یه نفرتاجایی میبره که میتونه باقلمش اثرگذارباشه.متاسفم هم برای به اصطلاح نویسنده هم برای خودم

فائزه
فائزه
2 سال قبل

من دیگه عمرا ادامه بدم به خوندن این چرت و پرت😒😒😒

M
M
2 سال قبل

چرا انقدر کوتاه 😭

فافا
فافا
پاسخ به  M
2 سال قبل

سلام ببخشید امروز پارت میزارین؟

فافا
فافا
2 سال قبل

خسته نباشی واقعا
خیلی زحمت کشیدی دوووووووووو خط نوشتی

دلسا
دلسا
2 سال قبل

حالا این خوبه من یه رمان خوندم به اسم خانزاده.و دختره از تو یه روستایی که خان و رعیتی بود مثل قدیم،ازدواج کرد رفت تهران بعد برای تهران امکانات امروزی را مینوشت،هنوز برام سواله مگه هنوز خان و رعیتیه کشور؟؟؟

NAFAS
NAFAS
پاسخ به  دلسا
2 سال قبل

وای دقیقا منم یه همچین رمانی خوندم تا چند وقت داشتم بهش فکر میکردم

Zakerberg
Zakerberg
پاسخ به  دلسا
2 سال قبل

خان زاده ک قسمت۳ش هم اومد🤣سالی ی پارت میزارن ازش🤣🤣🤣

یاس
یاس
پاسخ به  دلسا
2 سال قبل

آره عزیزم هست تو بعضی از روستاهای ایران متاسفانه وجود داره ولی بعضی روستاها هم پیشرفت کردن و از صدتا شهر بافرهنگ تر شدن کلا چیزای عجیب زیاد هست که آدم با شنیدنشون شاخ در مياره مثل برگشتن نیما به خونه و گوله کردن جورابش و درآوردن شلوارشو و نگاه کردن بهار به فیلم های ترکی، عجیب نیست؟؟؟؟ 😚😚😚😚😚😚😚😁😚😚

دسته‌ها

49
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x