رمان عشق تعصب پارت 104

5
(1)

نگران نباش چند مدت دیگه تموم میشه اونوقت با خیال راحت
میتونی بغلشون کنی
لبخند تلخی زد و گفت :
_ تو این مدت به هممون خیلی سخت گذشت امیدوارم تموم بشه
دستش رو تو دستم گرفتم طاقت نداشتم طرالن رو این شکلی غمگین ببینم
_ نگران نباش درست میشه
_ تا درست بشه قلبم از جاش کنده میشه !
_ تو اینقدر کم طاقت نبودی طرالن چیشده یهو این شکلی شدی
_ دلم تنگ شده
بعدش قطره اشکی روی گونه اش چکید واقعا حسابی دلم واسش میسوخت ک چرا
این شکلی شده بود
میدونستم چ احساسی داره چون منم یه مادر بودم دلم واسه ی پسرم بهنام تنگ
شده بود
طرالن رو تو آغوش گرفتم تا خودش رو خالی کنه بدون هیچ حرفی نوازشش کردم
صدای آریا اومد
_ طرالن
طرالن از من جدا شد خیره بهش شد و گفت :
_ جان
_ چیشده چرا داری گریه میکنی ؟
_ چیزی نیست
اخماش رو تو هم کشید چیزی نیست و این شکلی گریه کردی چشمهات شده کاسه ی
خون
_ دلم واسه ی بچه ها تنگ شده
همین حرفش باعث شد آریا بیاد سمتش بلند شدم بهتر بود میرفتم تا تنها باشند
کمی دور شدم ک صدای کیانوش رو شنیدم :
_ بهار
ایستادم اومد سمتم و پرسید
_ کجا میری ؟
_ قدم میزدم
_ تنهایی ؟!
_ دور نمیشدم !
_ بریم
متعجب شدم :
_ تو هم میای !
_ آره

طرالن چرا داشت گریه میکرد !؟
_ دلتنگ بچه هاش شده بود
منم دلتنگ بچه هام شده بودم ولی خوب هیچ کاری از دستم برنمیومد همینم داشت
آزارم میداد و باعث میشد قلبم به درد بیاد
_ بهار
_ جان
_ یه چیزی بپرسم از دستم ناراحت نمیشی ؟!
با شنیدن این حرفش سری به نشونه ی منفی واسش تکون دادم :
_ نه بگو راحت باش اصال
_ تو دلت تنگ شده
لبخند تلخی زدم :
_ خیلی زیاد گاهی حتی با فکر کردن بهش هم قلبم به درد میاد
سرش رو پایین انداخت
_ ببخشید
_ چرا داری معذرت خواهی میکنی
_ چون هیچوقت فکرش رو نمیکردم زندگیمون قراره این همه تلخ بشه
سرش رو با تاسف تکون داد مشخص بود حسابی بهش برخورده ولی خوب کاریش
نمیشد کرد همیشه همین بود زندگی به کاممون تلخ میشد
_ بهار
_ جان
درستش میکنم اجازه نمیدم اشک به چشمهات بیاد مطمئن باش
انگار یه بار خیلی سنگین روی قلبم بود و باعث میشد زندگیم تیره و تار بشه
من رو به آغوش میکشید انگار با این کارش میخواست ثابت کنه همه چیز درست
میشه

میدونستم درست میشه اما زمان میبرد تا درست شدنش و باعث
میشد قلبم به درد بیاد
چند تا نفس عمیق کشیدم و بعدش خیره به چشمهاش شدم و گفتم :
_ چیزی شده ؟!
سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد
_ نه
_ کیانوش
_ جان
_ همیشه باهام رو راست باش من از دروغ متنفر هستم میفهمی
_ من هیچوقت بهت دروغ نگفتم
خیره به چشمهاش شده بودم میدونستم داره راستش رو میگه ولی خوب منم فشار
روم بود
_ برگردیم
_ آره
_ بهار
ایستادم خیره به چشمهاش شدم
_ جان
چنگی تو موهاش زد
_ بوسه حامله هستش
چشمهام گرد شد احساس کردم تموم بدنم یخ بست چی داشتم میشنیدم

چی ؟
_ حامله هستش من نمیخواستم اینطوری بشه من یه شب مست بودم کنترلم رو از
دست دادم من واقعا …
_ هیس !
ساکت شد با چشمهای گریون خیره بهش شده بودم واقعا قلبم داشت به درد میومد
_ تو میدونی چ بالیی سر من آوردی ؟!
_ من واقعا نمیخواستم اینطوری بشه میتونی درک کنی چی دارم میگم
_ نه
واقعا درکش واسم سخت بود نباید اصال همچین چیزی رخ میداد
_ بسه
_ چیشده ؟!
_ دیگه داری شورش رو درمیاری !
_ من !
_ برو کیانوش
_ چی
چشمهام پر شده بود قلبم به درد اومده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ava
Ava
2 سال قبل

میشه تند تند تر پارت بذارید ؟! بابت رمانتون هم واقعا عالیه فقط پارت هارو تند تر بذارید

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

چه عجب لطفا سریع بزار

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

چه عجب سریع بزار دیگه

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x