(سه هفته بعد)
(آرمین)
_جواب ازمایشو به اتاق 112بفرستید
(پرستار سری تکون داد و حتماً زیر لب گفت سرم رو تکون دادم و به سمت اتاق اهورا پا تند کردم همین که میخواستم درو باز کنم در شق خورد تو صورتم)
شیلا:هعی آرمین ازگل اینجایی خاک تو سرت
(بغض کرده نگاهم کرد)
شیلا:چیزیت که نشد
(خدای کرمتو شکر گفتم ادمش کن نگفتم که فرشتش کن )
_اخه قوربون تو برم چرا بغض کردی بیا خیر سرم سالمه سالمم
(ارسین روی دسته مبل نشسته بود و اسرا بغلش بود که صداش بلند شد)
آرسین:چلاغ بودی چلاغ هستی و قطعا ….
اسرا:خواهی بود
شیلا:نظر کفتارا رو نخواستیم
اهورا:دم در بده تروخدا بفرمایید داخل
کیان:روژین دهنت سرویس این ا من سالم تره سه هفتس بیخودی نگهش داشتی
روژین:نظر ترور نخواستیم ببند دکو پوزو
(اسرا)
(قهقهه از ته دلی کشیدیم که آرسین بیشتر به خودش فشارم داد )
_یادش بخر یه زمانی روژین می گفت عشق حرف حالیش نمیشه قشنگ فهمیدم زر زده
(باز قهقهه کشیدم که اهورا با اخم گفت)
اهورا: اونوقت چجوری به این نتیجه رسیدی
_اخه بنده خدا عاشق جونگکوک بود بعد فکر میکرد الان اون میاد اینو میگیره حالا اینارو بیخی
(باز قهقهه کشیدم و با دستام کوبیدم به رون پام که بارانم خنده بلندی کرد)
_پسر دبیر ادبیاتمون بود… عاشق اونم شد بنده خدا 2ماه از روژین کوچیک تر بود بعد روژین هی میگفت عشقم جونگکوکه ، حالا اون به چپم الآنم میگه اهورا کیه من عاشق جونگ کوکم
روژین:عع
باران:دمت فش فشه
اهورا:اره؟!
روژین:تو که اسرارو میشناسی داره گوه میخوره بعدش عشقم، جونگکوک که منو نمی گیره بعدِ اونم من جونگکوک و به چشم برادری میبینم
اهورا:دیگه از این غلطا نکنی
(آرسین منو بیشتر به خودش فشار داد و کمی از شالمو کنار زدو لاله گوشمو گاز گرفت که اخی از بین لبام خارج شد که خنده ای کرد)
روژین:چشمممم
شیلا:من تا بیرون برم میام
آرمین :بیام باهات خانومم
شیلا:نه عزیزم برمی گردم حالا
کیان:بیام باهات
شیلا:میای چی بشه
کیان :مراقبت باشم دیگه
(شیلا قهقهه کشید و به کیان بعد به خودش اشاره کرد)
شیلا:یکی باید مراقب خودت باشه بچه
(بعد از اتاق بیرون رفت )
کیان:ینیا خاک تو سرت با عاشق شدنت آرمین
آرمین:نزار پاشم جنازتو تحویل عشقت بدم تخم جن
(با صدای در اون دوتا دست از کلکل برداشتند پرستار اومد داخل)
+اینم از جواب آزمایش
(سریع از روی پای آرسین پایین پریدم به سمت پرستار رفتم و ازمایشو ازش گرفتم ممنونی گفتم که از اتاق بیرون رفت)
اهورا:مگه بلدی
باران:اره بابا اسرا از 13 سالگی بلده جواب ازمایشو بخونه
(جواب ازمایشو از کاورش بیرون آوردم و با یه نگاه سرسری به مشخصات سریع به جوابا خیره شدم یا خداااااا این غیر ممکن بود جیغی کشیدم و با بهت به همه که با نگارانی بهم خیره شده بودن کردم)
_یا خد..دا این چ..یه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ولی به هر حال عالی بوددددددددددددددددد ممنون میشم امشبم یه پارت دیگه بدیییییی
دادم جیگر🌨️🌺❤️
بیشتررررررررززررززززززززززززززززززززز۱دیقه نشد تمومش کردمممممپپ
عسیسم تو اون کتاب چی بود خانه درختی رو تو دو ساعت تموم کردی انتظار داشتم زیر 30ثانیه اینو تموم کنی باران کند شدیا😂🌺❤️