رمان گرداب پارت 218

5
(3)

 

 

 

 

صندلی روبه روش رو عقب کشیدم و نشستم..

 

خیره نگاهش می کردم که اروم لقمه می گرفت و می خورد…

 

با صدای مامان سرم رو چرخوندم که تو درگاه اشپزخونه ایستاده بود و نگاهمون می کرد…

 

لبخندی زد و رو به سورن گفت:

-سورن جان ببخشید من داروهامو خوردم خیلی خوابم گرفتم..امشب همینجا بمون…

 

سورن هم سرش رو چرخوند و به مامان نگاه کرد و لبخنده بی رمقی زد و گفت:

-تو خونه کار دارم باید برم..شما برو بخواب..منم یکم دیگه میرم…

 

مامان سرش رو تکون داد و گفت:

-باشه پسرم..دیگه اینقدر دیر نیا..زودتر بیا بتونم یکم ببینمت و حرف بزنیم…

 

سورن با همون لبخنده بی حالش “چشم”ی گفت و مامان این دفعه رو به من گفت:

-پرند بعد از شام، میوه هم تو یخچال هست برای سورن بیار حتما…

 

-باشه چشم..

 

-شبتون بخیر..

 

من و سورن همزمان با هم “شب بخیر” گفتیم و مامان با خنده سری تکون داد و رفت سمت اتاقش…

 

دوباره به سورن چشم دوختم که بشقابش رو هول داد عقب و گفت:

-دستت درد نکنه..

 

 

نگاهم چرخید سمت بشقابش که نصف بیشترش مونده بود و با تعجب گفتم:

-سورن..تو که چیزی نخوردی..گفتی گرسنه ای..

 

کمی نوشابه داخل لیوان ریخت و یک نفس سر کشید و گفت:

-سیر شدم..ممنون..

 

مستاصل نگاهش کردم و گفتم:

-چی شد اخه..تو که وقتی اومدی سرحال بودی..این چه قیافه ایه…

 

-چیزی نیست..

 

دست هام رو روی میز گذاشتم و کمی خم شدم و با تردید گفتم:

-مامان چیزی گفت؟!..

 

بالاخره سرش رو بلند کرد و نگاه گرفته ش رو بهم دوخت و گفت:

-گفت خواستگار داری..مبارکه..

 

پلک هام روی هم افتاد و نفس عمیقی کشیدم..

 

یعنی تو همون چند دقیقه ای که من نبودم، باید به سورن لو میداد چی شده؟…

 

سری به دو طرف تکون دادم و چشم هام رو باز کردم..

 

سورن هنوز داشت نگاهم می کرد و انگار متتظر بود حرفی بزنم…

 

زبونم رو روی لبم کشیدم و اروم گفتم:

-به منم قبل از اینکه تو بیایی گفت..به خدا من خبر نداشتم…

 

-اما بهش نگفتی نمی خواهی..

 

پوفی کردم و از دست مامان حرصم گرفت..

 

یعنی اینکه من هیچی نگفتم رو هم باید به سورن می گفت؟…

 

 

 

سرم رو پایین انداختم و لب زدم:

-قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم تو اومدی..هرچند گفتم فعلا نمی خوام به این موضوع فکر کنم…

 

پوزخندی زد و ابروهاش رو انداخت بالا:

-فعلا؟!..

 

دستپاچه و تند تند گفتم:

-می خواستم بگم بهشون جواب رد بده که همون موقع تو اومدی و فرصت نشد…

 

صندلیش رو عقب داد و از جاش بلند شد..

 

من هم سریع بلند شدم و هول شده گفتم:

-کجا میری؟..

 

-دیروقته..برم خونه دیگه..

 

از لحن سردش دلم گرفت و با ناراحتی گفتم:

-می خواستم میوه و چایی بیارم..

 

-ممنون..میل ندارم..

 

-سورن تقصیر من چیه؟..چرا با من اینجوری حرف میزنی؟..

 

راه افتاد سمت سالن و من هم عین جوجه افتادم دنبالش و دوباره صداش کردم:

-سورن جان..

 

کنار مبل ها ایستاد و چرخید طرفم و منتظر نگاهم کرد…

 

لبخندی بهش زدم و گفتم:

-بیا بشین یکم حرف بزنیم..

 

-چه حرفی؟..

 

-تو بیا بشین حالا..

 

سرش رو تکون داد و روی مبل قبلی نشست..من هم کنارش نشستم و کامل چرخیدم طرفش…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x