هم دانشگاهی جان
مبینا: خدا کرده دلی
بعد از حرف مبینا گارسون ناهارو آورد هممون قورمه سبزی سفارش داده بودیم
_ولی غذاهای بیرون هیچوقت مزه غذاهای خونه رو نمیده حتی اگر بهترین رستورانم باشه
مائده: اهوم
ناهارمونو خوردیم و عزم رفتن کردیم انقد خسته بودیم که دیگه نای شوخی نداشتیم ولی با این حال بدون شوخی نمیتونستیم زندگی کنیم
یه پیر مرد با موهای جو گندمی اونطرف خیابون دیدم که تیپ خیلی قشنگی داشت با وجود سن پیرش
_وااای مبیناااا
مبینا: مرگ،چته؟
_میگم شوگر ددیت پیدا شد نگا کن چقدم خوش پوشه
مبینا: این برا عمت اورجیناله برو بده به همون
یگانه: خاکتو سرت مبینا انقد عقل نداری تو دختر؟ نگاش کن چقد تمیز و مرتب واستاده اوووه مبیناا گوشیشم آیفون سیزدهه
مائده: وای مبینا بپذیرش ما از کِی عروسی نرفتیم
مبینا: اگه دلت خیلی عروسی میخواد بیا این دلی رو عروس کن از شرش خلاص شیم
قیافم پوکر شد
_ بی شوهر چرا از من مایه میذاری؟
یگانه رو بگو که ترشیده
یگانه: تو دوباره ترشیدگی منو به روم آوردی؟ خو چیکار کنم شوهر کمه
ترکیدیم از خنده
با کلی خنده و شادی مسیر رستوران تا خونه رو طی کردیم و رسیدیم به خونه هر کدوم رفتیم سمت اتاقامون من و مبینا پیش هم یگانه و مائده هم پیش هم بودن
_بچه ها نظ…
گوشیم داشت زنگ میخورد حتما مامانمه رفتم سمتش ولی شماره ی ناشناس بود خواستم جواب ندم اما با قدرت تمام جواب دادم
_ الو؟ بفرمایید؟
…: سلام دلوین خانم حالتون چطوره؟
_ سلام ممنونم ببخشید شما؟
…: ببخشید مزاحم شدم من رادمهر هستم آرتین رادمهر راستش قصد مزاحمت نداشتم فقط خواستم یه قرار باهاتون بذارم از نزدیک ببینمتون
_ نه خواهش میکنم،بله از اشناییتون خوشبختم،شرمنده من نمیتونم توی این شهر غریب با کسی که باهام تماس گرفته و من فقط اسمشو میدونم قرار بذارم
و ببینمش
اگر که امری دارید از همینجا پشت گوشی بهم بگید
آرتین: من قصدم مزاحمت نیست واقعا فقط میخواستم یه چیزی باهاتون درمیون بذارم تلفنی نمیشه شما هرکاری که بگید من انجام میدم تا اعتماد شما جلب بشه
_ کاری نیاز نیست انجام بدید شمارتون همینه؟ خودم بهتون خبر میدم که میام یا نه خداحافظتون
آرتین: خدانگهدار
مائده: کی بود دلی؟
_ نمیدونم گفت ارتینه اسمش میخواست یه قرار بذاره که برم ببینمش و یه چیزی رو در میون بذاره باهام اصلا اولین باره اسمشو میشنوم
مائده: منمنمیشناسمش ولی برو دلی حتما میخواد چیز مهمی بگه
یگانه: اره دلی برو ماهم میایم هواتو داریم
_ فعلا که زوده بذارین یه ساعت دیگه بشه بهش بگم
انقد خسته و درمونده بودیم که روهمون کاناپه ها خوابمون برد ولی من فقط تونستم بیست دقیقه بخوابم و مغزم درگیر این بود که این یاروعه کیه؟ چی میخواد بگه اصلا؟
گوشیمو برداشتم و به همون شماره پیام دادم
_ سلام کجا میتونم ببینمتون و چه ساعتی؟
به ثانیه نکشید که جوابمو داد
آرتین: سلام،ساعت شیش عصر کافه لندن آدرسش هم مجتمع ونک پارکه میبینمتون
_ آها بله،بلدم فعلا
ساعت چهار و نیم بود و باید آماده میشدم که تو این ترافیک دیر نرسم
داره جالب میشه🤔😂