2 دیدگاه

هم‌دانشگاهی جان پارت۱۲

5
(1)

هم دانشگاهی جان

 

 

سریع‌ جواب پیاممو داد

 

* سلام مجدد ممنونم با این پیام شما بهترم شدم،من‌ واقعا از شما و یگانه خانم و مبینا خانم متشکرم،تا‌ ابد مدیون شمام

من بیصبرانه‌ منتظرم.خدانگهدار*

 

نوشتم:

 

* خواهش میکنیم، این لطفیه که ما در حق خواهرمون میکنیم،نیازی هم به مدیون بودن نیست،من خبرتون میکنم.

خداحافظتون*

 

مبینا زودتر از من بیدار شده بود 

 همون لحظه ای که بیدار شد سریع دویید ‌سمت دستشویی 

 

همون لحظه ای که خواستم‌ از اتاق برم بیرون مبینام اومد بیرون

 

مبینا: کی بود دلی؟

 

_ چی کی بود؟

 

مبینا: همینکه صدای پیاماش‌ میومد

 

_ اهااا،سوپرایزه برو پیش بچها منم‌ الان میام تعریف میکنم.

 

مبینا: غلط کردی میام تعریف میکنم،همین الان بگو

 

_ بابا در مورد مائده و اقاشونه

حالا میذاری برم دسشویی؟ ترکیدم!

 

مبینا: بدو بدو سریع بیا بگو چیشده

 

پریدم تو دسشویی و پس از انجام کارهای مربوطه دست وصورتمو شستم و پریدم بیرون که مبینا چشم به در اتاق نشسته بود سر میز 

 

مبینا: بدو بدو سریع بیا بگو چی شده مردم از فضولی

 

_ ای بر پدر آدم فصول صلوات

 

یگانه و مائده: الهم صل علی محمد و آل محمد

 

_ خیلی بیشعورین

 

مائده: خب بیا بگو دیگه دلی ‌نمیبینی بچه سرخ کرده از فضولی

 

_ نه که تو اصلا نمیخوای بشنوی

 

مائده: حالا شاید یه درصد 

 

قدم برداشتم سمت آشپزخونه و نشستم رو صندلی کنار مائده

 

_ خب بچها می‌خوام یه چیز جذاب بگم که 

 

یگانه: که چی؟

 

_ اوف هیچی بابا اهل هیجانم نیستین

چیز مهمی نیست

امروز صبح ساعت ۴,۵ آقای مائده خانم به بنده پیام دادن و خواستن ببینن چی شده

که بنده گفتم با زور های فراوان من، یگانه و مبینا را خانم راضی شدن که دو سه باری با هم ملاقات داشته باشین

 

چشمای مائده برق میزد و تحسین‌ آمیز نگام میکرد 

 

_ خیلخب می‌دونم خوشگلم نخور منو با این چشمای قهوه ایت

 

مائده: خیلی بیشعوری

 

_ دیگه شعورامو دادم به تو که یکی مثل این آقا مهندسه بیاد بشه شوهر خواهر ما

وگرنه که توی ترشیده رو کی می‌گرفت.

 

مائده: من واقعا ممنونم از این لطفت، 

نه که حالا تو سه تا بچه داری

 

_ اره نا مرئی ان ‌نمیبینی؟

 

همین جمله کافی بود تا خانم بترکن و با دمپایی ‌مورد عنایت قرار بدن بنده رو

 

یگانه: کشتیش بابا خب‌راست میگه دیگه ترشیدی نمیخوای قبول کنی؟

 

مبینا در حالی که لقمه ی کره مرباشو تو دهنش میذاشت با دهن پر گفت:

 

_ اری اری حق با این دوتاس 

بعدم به من و یگانه اشاره کرد

 

_ خیلخب بچها بسه دیگه ساعت هشت شد 

 

پس از گذشت نیم ساعت از ساعت هشت بالاخره ساعت ۸,۵ تونستیم حرکت کنیم سمت دانشگاه ساعت ۱۰ کلاس داشتیم یکمی زودتر رفتیم تا پیش بچها باشیم

با همه ی دخترا اخت شده بودیم و با هم عین رفیق صمیمی بودیم

 

همشون گرم و با معرفت بودن از اقشار مختلف.

 

این دفعه با ۲۰۷ یگانه رفتیم اونم ماشینش عین من شیشه هاش دودی بود و سیستم گذاشته بود رو ماشینش

ماشین اونم خیلی عشق بود 

 

ساعت ۹ بود رسیدیم دانشگاه 

ای تف به این شانس حالا اول صبحی ما باید اینو میدیدیم؟

 

_ مائده اقاتون اینجاس بیا برو باهاش حرفاتو بزن قراراتم بذار ما میریم پیش بچها

 

مائده: خیلی بیشعوری دلی،کجا میرین؟ 

واستین منم بیام دیگههه.

 

ولی ما واینستادیم بلکه سرعتمونم زیاد تر کردیم و با دو رسیدیم به دم در کلاس

هر سه تامون نفس نفس میزدیم

 

بچها با دیدنمون با جیغ گفتن:

 

_ عههه چهار قلو ها اومدن ( چون همیشه ینی‌هر وقت دانشگاه میومدیم‌ لباس ست میپوشیدیم)

 

یگانه: ارهههه عشقاتون اومدن

 

با خنده و شادی رفتیم طرفشون و نشتسیم کلی با هم بگو بخند کردیم 

نیم ساعت بعد مائده با صورتی که مشخص بود از خجالت قرمز کرده وارد کلاس شد با چشاش خط و نشون میکشید یا جد و سادات

من از اینجا جون سالم به در بیارم

 

مائده: دلی‌من فقط دستم به تو نرسه،بیشعور خر 

 

دخترا با تعجب پسرا با خنده و قهقهه نگامون می‌کردن حالا الان ندو کی بدو 

اخرشم بووم خوردم به این آقا ارتینشون

 

_ الهی که نازا شی تو دختر الان وقتش بود؟

 

آرتین: عه دلوین خانم!! مائده نازا شه کی پس بچه بیاره سر گرم شین؟

 

_ اولا که مائده خانم

خجالتم خوب چیزیه

 

با خشم‌نگاه کردم به مائده ‌و با حالت قهر ازش رو برگردوندم ‌و‌ رفتم سراغ بچها

 

وارد کلاس که شدم همه فکر میکردن با خنده وارد میشم،ولی بر عکس تصوراتشون با غمی که تو صورتم میبارید وارد کلاس شدم

 

یگانه: عه دلیی؟ چی شد؟؟

 

مبینا: خوردی زمین؟ حرفتون شد؟ چیشده دلی؟

 

یگانه: حرف بزن دختر جون به سرمون کردی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

مرسی از قلم تون

Maede.F
Maede.F
1 سال قبل

عاشق ترکیبتونم😅
خیلی خوب بود ، ممنون نویسنده جان❤️

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x