رمان آوای نیاز تو پارت 219 - رمان دونی

 

 

×××

 

 

جاوید*

 

_از دیشب رفتی تو فکر چته؟

 

نگاهش و از گوشی که با اخم سرش توش بود بیرون آورد و نگاهی بهم کرد

خیلی کم پیش میومد آیدین سر زنده ای که با شوخیاش میرفت رو خط اعصابم این شکلی تو فکر بره

شونه ای انداخت بالا و گفت:

_نه خوبم، حتما همیشه باید نیشم تا بناگوش باز باشه؟

 

ابرویی بالا انداختم که ادامه داد

_ولی کبک تو خروس میخونه البته که جای سوالی باقی نمیمونه وقتی صبح دیدم چطوری با این قد و هیکل نره خرت سرت و گذاشتی رو پای مادرتو خوابیدی

 

با یاد دیشب و آرامشی که داشتم کنارش هر چند با حضور فرزان لبخند محوی رو لبم اومد

این قدر آرامش داشتم‌ که ناخوداگاه با نوازشای دست پر چروکش خوابم برد با این حال اخم تصنعی کردم

_اصلا برو گمشو تو افکار خودت بمون تا افکار و اعصاب من و بهم‌ نریختی

 

تک خنده ای کرد و دوباره سرش و کرد تو گوشیش که ادامه دادم

_دیشب فرزان به مادرم گفت… گفت آوا مثل خواهرمه

 

آیدین با مکث سرش و آورد بالا و بهم نگاه بُهت زده ای کرد که سمت پنجره کوچیک اتاق رفتم و خیره به بیرون گفتم:

_نمیدونم… رفتاراشون سردرگمم کرده!

هر چقدر رفتارا و تصویرایی که ازشون دیدم و می‌چینم کنار هم متوجه نمیشم حرفاشون با کاراشون جور در نمیاد ولی با جمله دیشب فرزان خیلی از تصمیمات و نظراتم عوض شد!

باید با آوا حرف بزنم اونم بدون هیچ‌ تعارف تیکه پاره کردنی… باید بفهمم چی به چیه

ازش دلخُورم ولی خودمم‌ کم مقصر نبودم! فکر میکردم نباید دیگه حتی نگاهم بهش بیفته اما حرف دیشب فرزان همه فرضیاتم و بهم زده

 

آیدین جوابی نداد و سکوت کرده بود… توقع داشتم الان هیجان زده بشه و حرفام و تایید کنه چون داشتم در برابر آوا کوتاه می‌یومدم و می‌خواستم پیش قدم بشم برای حرف زدن باهاش چیزی که آیدین خودش هزار بار بهم گفته بود!

اما الان سکوت کرده بود در برابر حرفام و نگاهم و با تعجب بهش دادم

انگار گیج شده بود ولی نگاه من و که دید به خودش اومد و لبخند مصنوعی زد

با تدرید سری به چپ و راست تکون دادم و گفتم:

_چیزی شده؟

 

_نه بابا..‌. یعنی خب تعجب کردم

 

فقط نگاهش کردم که گوشیش و گذاشت کنار تخت یه نفره فلزی که روش نشسته بود و از جاش بلند شد و ادامه داد

_من بعد از ظهر دیگه میرم تهران کارای شرکت مونده، کارای خودم مامانمم که تنهاست

با ماشین نمیرم تو با ماشین برگرد البته فکر‌ کنم حالا حالا از مادرت دل نکنی

 

متعجب نگاهش کردم… خواست سمت در اتقاق بره و این یعنی یه جورایی می‌خواست از این وضعیت فرار کنه!

از بچگی عادت داشت فرار کنه وقتی نمی‌خواست چیزی رو بازگو کنه یا توضیح بده

وَ خب اکثر مواقع هم جواب می‌گرفت ولی این تَرفندش برای منی که باهاش بزرگ شده بودم جواب نمیداد!

با قدمای بلند قبل این که از اتاق بیرون بره سمتش رفتم و کتفش و گرفتم، کشیدمش سمت خودم و چون توقعش و نداشت یهو سمتم برگشت و گفت:

_جاوید شوخیت گرفته چیکار میکنی؟

 

این بار جدی شدم

_چی شده؟

 

_یعنی چی چی شده

 

کلافه شدم

_یعنی این که تو بگی “فِ” من میرم فرهزاد… یه چیزی و داری ازم پنهون میکنی

 

چند ثانیه اطراف و نگاه کرد و انگار تردید داشت برای حرفش که اخمی کردم و ادامه دادم

_چی شده؟!

 

آخر سر نگاهش روم زوم شد

_ببین به حرفای فرزان دلخوش نکن تو می‌دونی اون بیماری روحی روانی داره می‌خواد…

 

 

پر تحکم پریدم وسط حرفش:

_آیدین میگم بگو چی شده چرا صغری کبری می‌کنی

 

با مکثی لب زد:

_آوا…

 

با شنیدن اسم آوا گوشام تیز شد و فقط خیره بودم بهش که نگاهش و ازم گرفت و آروم لب زد

_حاملس!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ننه فرزان
ننه فرزان
1 سال قبل

ای بابا دلم میخواست اوا سهم فرزان شه
اخه جاویددد ؟؟
عققق

kim.ias
kim.ias
1 سال قبل

واییییی 🤣🤣🤣
به فرزان میگه مریض روحی روانی ؟؟؟؟
پس جاوید اینجا بوقلمونه ؟
مریض واقعی جاویده
نه فرزان

هلنا
هلنا
1 سال قبل

سلام ببخشید اگه بخواین تو این سایت رمان بارگذاری کنیم باید چی کار کنیم؟

Hana
Hana
1 سال قبل

الان میتونم بگم عمتتت مریضی روحی روااانی دااره مرتیکههه
عی خاک تو سر اسکلت کنن آیدییین

yegan
yegan
1 سال قبل

یعنی یک درصد فک نمیکنه بچه از خودش باشهههه بابا خنگ ب یاد رابطه زوری ک آخر باهاش داشت بیوفته میفهمه خب!!!!!

yegan
yegan
1 سال قبل

خدا لعنتت کنهههه آیدیننن خدا لعنت کنهههه نویسندههه.‌.میگه فرزان مریضی روحی روانی داره به حرفاش گوش نکن!!!!آشغال کثافت بی شرفففف

Sara
Sara
1 سال قبل

لعنت بهت آیدین😑

Setareh
Setareh
1 سال قبل

یک پارت دیگه میدی خواهش

سحر
سحر
1 سال قبل

آآی خاک تو سرت آیدین دهن لق این چی بود ک گفتی، میزاشتی چند روز ازش بگذره بعد دهنتو باز میکردی.. اللان دیگ عمرا جاوید باور کنه ک بچه از خودشه

...
...
1 سال قبل

هینننن یا علییی الان این می‌ریزه به هم
ولی فک کنم الان می‌ره پیش آوا و دعوا که ایشالله می‌فهمه بابایی شده 😍
نمیشه لطفا یه پارت دیگه هم بزارید لطفاااا 🥺🙏

kim.ias
kim.ias
1 سال قبل
پاسخ به  ...

ینی دوس داری برگردن به هم ؟😐😐😐

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x