رمان آوای نیاز تو پارت 60 - رمان دونی

 

 

 

انگار از حرکتم و همکاری کردنم یکم‌ متعجب شد چون مکثی کرد اما سریع به خودش اومد و با اشتیاق بیشتری بوسیدم!

در حال بوسیدن هم بودیم‌‌ و نفس واقعا کم آورده بودم برای همین فشاری به قفسه سینه مردونش آوردم‌ که ازم جدا شد و بدون درنگ و هیچ مکثی دست انداخت زیر پام و بلندم کرد.

چون توقع این حرکت و ازش نداشتم جیغی زدم و دستام و دور گردنش محکم تر گره زدم… تازه متوجه شدم سمت اتاق خواب داره میره و قلبم خودش و بیشتر به قفسه سینم کوبید… آب دهنم‌ قورت دادم‌ و خیره به جلو بودم، هنوز کامل وارد اتاق خواب نشده بود که اسمش و آروم و با تردید صدا زدم

_جاوید؟

 

مکثی کرد و نگاهش و به نگاه پر تردید و ترسیدم داد، پیشونیش چسبوند به پیشونیم لب زد

_ هیش هیچی نگو… حرف نزن

 

تو چشماش خیره بودم‌ که کامل وارد اتاق شد و در و با پاش بست.

سمت تخت که می‌بردم ضربان قلبم و این قدر بلند می‌زد می‌شنیدم و این قدر خیره تخت بودم که وقتی روش گذاشتم به خودم اومدم!

نگاهی به صورت سرخ جاوید انداختم که همون لحظه تیشرت از تنش کند و دوتا مچ پای باریکم و گرفت و کشیدم سمت خودش و پاهام رو شونه های مردونش گذاشت و خیره به صورت من دستش روی کش شلوارم نشست و من با این حرکتش تازه متوجه موقعیت بینمون شدم و ناخواسته زدم زیر گریه!

 

 

 

نگاهی به صورت سرخ جاوید انداختم که همون لحظه تیشرت از تنش کند و دوتا مچ پای باریکم و گرفت و کشیدم سمت خودش و پاهام رو شونه های مردونش گذاشت و خیره به صورت من دستش روی کش شلوارم نشست و من با این حرکتش تازه متوجه موقعیت بینمون شدم و ناخواسته زدم زیر گریه!

استرس افتاده بود به جونم و کمی لرزش داشتم.

انگار جاویدم تازه متوجه حالت و ترسم شد که از حرارت عجولانش کم کرد و روم خیمه زد

_ماهی کوچولو گریه می‌کنی که باز ولت کنم و باز از دستم سُر بخوری و بری؟

 

 

جوابی ندادم و نمی‌دونستم چِم شده بود که ادامه داد

_هــــیــــش… آوام جان جاویدت هیچی نگو بزار کارم و کنم که دارم دیوونه میشم!

 

 

لبم و تر کردم که بوسه کوتاهی به لبام زد و انگار منتظر اجازه از طرف من بود تا کارش و ادامه بده…

منم می‌خواستمش، منم آدم بودم و غرایز زنانه داشتم اما دودل بودم و از طرفی استرس و ترس داشتم

_می‌ترسم‌ یکم

 

 

مردونه تک خنده ای کرد و همین طور که تیشرتم و آروم از تنم در می‌آورد گفت:

_فقط می‌خوایم بازی کنیم! بازی‌ که آدم بزرگا می‌کنن و خوشت میاد

 

 

×××

 

 

جاوید

با هوشیاری کم خواستم‌ بکشمش تو بغلم اما متوجه نبود حضورش شدم و چشمام‌ و آروم باز کردم… با دیدن جای خالیش تو تخت نیم خیز شدم و به اطراف نگاهی کردم و ندیدمش… نگران یه خاطر حالش ملافه ای که روم بود و کنار زدم و از جام بلند شدم؛ لباسام‌ و که هر کدومش سمتی از اتاق افتاده بود و تنم‌ کردم و از اتاق زدم‌ بیرون.

چشم گردوندم و آوا رو تو آشپز خونه دیدم که روی صندلی میز ناهار خوری نشسته بود و پشتش به من بود و از طرفی هم سرش روی میز بود و متوجه حضور من‌ نشده بود… سمتش قدم برداشتم و با دیدن موهای خیس مشکشیش فهمیدم‌ زود تر از من حمام رفته، خواستم صداش بزنم اما متوجه لرزش شونه هاش و هق هقای ریزش شدم تو بُهت رفتم… با قدمای بلند کامل وارد آشپز خونه شدم و سوالی و نگران صداش زدم

_آوا؟!

 

سرش و آروم از رو میز بلند کرد و با چشمای قرمز پر اشکش و صورت خیسش بهم نگاهی کرد و با دیدن من شدت اشکاش بیشتر شد… بُهت زده نگاهش می‌کردم‌ که نگاهش و ازم دزدید و دستاش و روی صورتش گذاشت و هق هقش بلند و بلندتر شد… کامل سمتش رفتم و خم شدم و کشیدمش تو بغلم که صدای گریش بیشتر شد و من آروم در گوشش زمزمه کردم

_جانم؟! چیشده هنوزم درد داری؟

 

هیچی نگفت و فقط صدای هق هقش بیشتر شد که ادامه دادم

_خانمم؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جزایر لانگر هانس
جزایر لانگر هانس
1 سال قبل

چرا انقدر کم بود 😶
و بی مزه و بی هیچی

sanaz
sanaz
1 سال قبل

این اوا هم اینقدری که ناز داره ما نداریم پعه🤦‍♀️

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

این آوام که فقط ضد حال میزنه

علوی
علوی
1 سال قبل

این آوا و بچه احتمالی رو ول می‌کنه می‌ره. بعد برای دوباره داشتن‌شون همه شهر رو بهم می‌ریزه، به عالم و آدم رو می‌زنه. زمین و زمان رو به هم می‌دوزه، به زور بعد از مدت‌ها پیداش می‌کنه. پایان خوش

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x