رمان جرئت و شهامت پارت ۳۷

1
(1)

 

 

اهومی گفت و در آینه به خودش نگاه می کرد. دوست نداشتم که بی حجاب باشم. و آن لباسی که آیدا برایم گرفته بود خیلی پوشیده بود .

_ایدا من نمیتونم همچنین کاری انجام بدم.

 

سر تا پا نگاهی به من انداخت و لبخند ملیح زد و یک شال مشکی براق دستم داد و گفت:

_اجبارت نمی کنم.

 

و رژ گونه را به صورتش زد و دستم را گرفت و زمزمه کرد”بریم دیرمون شد.”

همانطور که از پله ها به سمت طبقه ی پایین می رفتیم بوی دود باعث میشد کمی سرفه کنم او با کنجکاوی پرسید:

 

_راستی چرا فرار کردی؟

 

با کفش هایی که نسبتا بلند بود .کمی برایم سخت بود راه رفتم لب زدم :

 

_مامانم میخواست، من با پسر داییم ازدواج کنم.خیلی من و اجبار کرد منم اول راصی شدم ولی فهمیدم فرید با نقشه با من ازدواج می کنه.

 

از پله ها پایین آمد و با چشم های گرد شده نگاهم کرد کمی فکر  کرد آخر پرسید:

 

_من فکر کردم که تو خانواده نداری…اکثرا کسایی که فرار می کنن ..یا پدرشون معتاده یا …

 

تا سکوت من را دید دیگر حرفش را ادامه نداد .به آنجا رفتیم و بعصی از زن ها و مرد ها در حال رقص بودند.
نمیدانم چرا از این مراسم متنفر شدم!

_میگم شاید میتونستی با پدرت صحبت کنی.

 

نگاهش کردم ،چرا صحبت هایش تمام نمیشد،دوست داشتم بگویم پس کند…اما فعلا به او نیاز داشتم فعلا!

 

_نه من پدر ندارم.

اما انگار دیگر صحبت هایم اهمیت نداد.به سمت دو دختر رفت و مشغول صحبت شد .یکی از این دختر ها با اخم نگاهم می کرد.خودم با جویدن ناخونم مشغول کردم و به او اهمیت ندادم.

 

صدای آهنگ فوق العاده بالا بود .به طوری که حس کردم شقیقه هایم درد می کند.انگار یک ترس کوچک از این مکان داشتم که از کنار آیدا جم نمی‌خوردم.

 

با دیدن نوشیدنی های رنگی که در دستان یک مرد جوان بود حدسم می رفت به یک چیز

 

ویسکی هست! آنقدر خنگ نبودم که متوجه نشوم آیدا برداشت و آن مرد به من خیره شد

_مرسی.نمیخورم

 

آیدا اخمی کرد و گفت”عادی رفتار کن…نباید کسی متوجه بشه.”سرم را به آن سمت بردم .نمیتوانستم عادی رفتار کنم.چون از این کار ها خوشم نمی آمد.

 

کسی که پوشیده بود من بودم! کسی که شال داشت من بودم‌!

آیدا لیوان را سر کشید و من بهت زده نگاهش کردم.چقدر من خنگ بودم که فکر کردم آیدا اهل این کارا نیست…

 

آهنگ با صدای بیشتری پخش می‌شد، و حتی دیگر آیدا هم در حال خودش نبود.بی دلیل میخندید .و تغییر حالت میداد.

 

به سمت بالکن رفتم ،و سرفه ای کردم.شالم را باز کردم هوا خنک بود. مشخص است دارد مهر می‌شود.

 

با انگشتان دستم صورتم را چنگ زدم… فکرم به حال مادرم بود،چرا یک لحظه دلتنگش شدم؟

_سلام،بانو.

 

سریع،سرم را برگرداندم و به چهره ی آن پسر نگاه کردم .یک کت و شلوار مشکی به رنگ داشت و به من خیره شده بود.

 

بزاق دهانم را قورت دادم و با اخمی که در ابرو هایم گره خورده بود پچ زدم:

_بله؟

_من …تقریبا هر هفته سه بار میام اینجا، شما رو اولین باره میبینم.

 

لب برچیدم و با لحن محکم و طلبکار خواستم  از بالکن خارج شم گفتم:

_به من چه ربطی داره شما من و اولین باره میبینید؟

 

و خواستم او را پس بزنم اما او همانطور ایستاده بود،چرا نمی رفت علت ماندنش چی بود؟

 

_میشه برید کنار…

دستم را گرفت،حس کردم کل بدنم یخ زد زمزمه کرد”افتخار رقص میدی،بانو”

 

دستش را محکم پس زدم و عقب رفتم … حس ترس در دلم رخنه کرده بود..بلند گفتم”نـــه حالا برو کنار”

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
عاشقانه بدون متن e1638795564620

دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد…
IMG 20240711 140104 027

دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد ) 4.3 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر…
Screenshot ۲۰۲۳۰۱۲۳ ۲۲۵۴۴۵

دانلود رمان خدا نگهدارم نیست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.4 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.9 (18)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۵۳۷۱۸۵

دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
IMG 20230123 225708 983

دانلود رمان ستاره های نیمه شب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
IMG 20240522 075103 721

دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی 5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کانی
کانی
10 ماه قبل

این مگه رتبه دانشگاهش خوب نشده پس چرا درس نمی‌خونه داره گند میزنه وسط زندگیش

یسنا
یسنا
پاسخ به  کانی
10 ماه قبل

خب تو از کجا میدونی وقتی اوضاع مالیش خوب نشه نره درس بخونه؟

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x