رمان گریز از تو پارت 149

3.6
(5)

 

 

 

آرام وارد اتاق شد و وقتی دید او بیدار است، لبخند مضحکی زد.

 

_خوبی ارسلان خان؟

 

_خوب واسه خودت معرکه گرفتیا. راست راست تو خونه میچرخی و خوش میگذرونی.

 

یاسمین دستش را تکان داد:

 

_اووف دیگه نگو… مخصوصا وقتی بهت میگن جادوگر.

 

ارسلان با تفریح نگاهش کرد:

 

_کی بهت گفته جادوگر؟

 

_خواهر شوهرم متین… با زبون بی زبونی گفت تو بیچاره آقارو جادو کردی.

 

ارسلان سرش را جهت مخالف او چرخاند تا خنده اش نمایان نشود. یاسمین لرزیدن سینه اش را که دید با حرص دست به کمر گرفت و جلو رفت…

 

_میخندی ارسلان‌؟

 

_من؟ نه!

 

_من جادوت کردم ارسلان؟

 

ابروهای ارسلان بالا رفت. جادو؟ دخترک بیشتر شبیه فرشته ای بود که داشت با قدرتش سیاهی های این خانه را پاک میکرد… جادو کردن او که چیزی نبود! کاش بیشتر جادو میشد!

یاسمین هنوز با عصبانیت نگاهش میکرد که او اشاره کرد کنارش بنشیند.

 

_نمیخوام، نمیام.

 

_حالا ناراحت نشو خانم جادوگر.

 

یاسمین بی هوا جیغی کشید و بالشتک کوچکی را برداشت تا به سر او بکوبد که ارسلان مچ دستش را گرفت و سمت خود کشید. یاسمین خودش را کنترل کرد تا روی او نیفتد. میترسید این آغوش ها به زخمش آسیب بزند… کنارش نشست و با اخمی با مزه به لبخند او نگاه کرد.

 

_خوشت اومد بهم گفتن جادوگر؟ من جادوگرم ارسلان؟

 

ارسلان با لبخند پررنگی موهای او را پشت گوشش فرستاد.

 

_ولی جادوگر خوشگلی هستیا!

 

اخم های یاسمین با مکث باز شد: من جادوت کردم؟

 

نگاه ارسلان توی صورتش دو دو زد: نکردی؟

 

_عه! لابد این بلاهایی که سرت اومده همش تقصیر منه.

 

_صد در صد!

 

یاسمین نامش را صدا زد که ارسلان گونه اش را میان انگشتانش کشید.

 

_اگه جادوم نمیکردی که الان جلوم ننشسته بودی و من واسه بوسیدنت اینجوری لَه لَه نمیزدم.

 

 

 

یاسمین با تعجب سرش را عقب برد. پلکی زد و خجالت زده نگاه ازش دزدید:

 

_دیوونه!

 

نفس هایش سنگین شده بود که دست او پشت کتفش نشست و سمت خود کشاندش. یاسمین بی حرف توی آغوشش جای گرفت و متوجه ی درهم رفتن چهره اش از درد شد.

 

_آخرش کار دست خودت میدی ارسلان.

 

ارسلان نامحسوس عطر موهایش را نفس کشید:

 

_چرا؟ چون بغلت میکنم؟

 

یاسمین سر روی بازویش گذاشته و انگار به کوه تکیه کرده بود! همانقدر محکم‌… همان اندازه امن و قدرتمند!

 

با انگشتش روی تیشرت خاکستری او خط های فرضی کشید و لبخند زد‌. ترجیح داد بحث را عوض کند…

 

_جدا از همه ی اینا من واقعا از اینکه نمیتونی به کسی مشت و لگد بزنی راضیم.

 

ارسلان سکوت کرد‌. یاسمین کف دستش را روی سینه ی او ثابت نگه داشت و کمی سرش را بالا گرفت تا چهره اش را ببیند.

 

_بدجنس نیستما. اتفاقا خیلی ناراحتم که نمیتونی راه بری ولی از اینکه فعلا کسی و نمیزنی و نمیترکونی خوشحالم.

 

ارسلان با انگشت به پیشانی اش کوبید: بالاخره که چی؟

 

یاسمین پشت چشمی نازک کرد:

 

_فعلا یه مدت استراحت کنی نمیمیری.

 

_کار و زندگی من همینه یاسمین‌. نمیتونم ولش کنم!

 

قلب یاسمین گرفت. لب هایش چفت هم ماند و نفس سختی کشید… هنوز به چشم هایش خیره بود که ارسلان سرش را پایین کشید و آرام بوسیدش.

 

قلبش داشت از این فاصله ی بی معنی خرد میشد. انگار به جای تیر به جانش تبر خورده بوده! مثل تشنه ای میدوید سمت سراب و بعد حیران میماند و تشنه تر میشد. حکایت عطر تن دخترک هم همان آبی بود که هر چه سمتش میدوید ازش میگریخت… جان به سر میشد و این بوسه ها تشنه ترش میکرد. شاید اگر همان شب تصاحبش کرده بود…

 

چشمان یاسمین برق میزد! نم اشک بود یا برق بی قراری؟! هر چه بود هیزم ریخت به آتش تن او و بی تاب ترش کرد. بوسه اش اینبار روی موهایش نشست که تقه ای به در خورد و یاسمین تکانی خورد. ارسلان کلافه نفسش را بیرون فرستاد…

 

_متین جدیدا تو این خونه نقش کلاغ و پیدا کرده.

 

همزمان صدای متین را شنیدند:

 

_آقا شرمندم. یه اتفاقی افتاده…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
photo 2020 01 18 21 23 452

رمان آبادیس 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
Romantic profile picture 50

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی…
Screenshot ۲۰۲۳۰۱۲۳ ۲۲۵۴۴۵

دانلود رمان خدا نگهدارم نیست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
InShot ۲۰۲۳۰۴۱۸ ۱۰۵۰۱۵۱۹۵

دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۵۵۲۰۶۸۰

دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،…
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tamana
Tamana
1 سال قبل

خداروشکر امروز گذاشتین👌🏻

Mobina Moradi
Mobina Moradi
1 سال قبل

یه پارت دیگهههههه🙏🙏🙏🙏🙏🥺🥺

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x