رمان آوای نیاز تو پارت 142 - رمان دونی

 

 

_نمیخوام بهت تجاوز کنم‌ که بدبخت داری میسوزی در بیار شلوارتو!

 

 

خواستم باز کارم و ادامه بدم که دستم و محکم تر گرفت و من و کشید سمت خودش و از لای دندونای قفل شدش گفت:

_نمیخواد…!

 

 

چشمام گرد شد و تو صورت عصبیش خیره موندم تا حالا این قدر عصبی ندیده بودمش

چشماش و بست و بعد مدت خیلی کمی باز کرد و با همون لحن قبلیش ادامه داد

_اگه میخوای فردا صبح و ببینی بالا نیا

 

 

سری به معنی باشه تکون دادم‌ که ولم کرد و یکم به عقب هولم داد و بدو سمت پله ها رفت

تند تند و کجکی کجکی با شتاب بالا رفت و من خیره بودم بهش تا زمانی که از دیدم خارج شد…

نفس عمیقی کشیدم و رو همون مبل پشتم ولو شدم دستی به پیشونیم کشیدم و لب زدم

_گند زدی آوا

 

 

نگاه کلافه ای به چایی ریخته شده رو سنگای سفید زمین و مبل دادم باز خدارو شکر لیوانا نشکسته بودن

از جام بلند شدم، لیوانارو برداشتم و رو میز گذاشتم ولی حوصله تمیز کاری نداشتم

کنجکاو نگاهی به طبقه بالا کردم و خواستم سمت پله ها برم اما تردید داشتم چون بهم گفته بود نرم بالا ولی نمی تونستم این جا بشینم هیچ کاری نکنم از طرفی هم خجالت می‌کشیدم باهاش رو در رو شم…

ولی اگه سوختگیش بد باشه چی؟

چنگی تو موهام زدم‌ و نگاهم رو گوشیم میخکوب شد و سریع و بی درنگ برش داشتم و به تنها دوستی که داشتم‌ زنگ زدم و چشمام و محکم‌ بستم و زیر لب زمزمه کردم

_جواب بده آتنا!

 

پنجمین بوق زده شد و داشتم ناامید میشدم که صداش تو گوشم‌ پیچید

_آوا؟!

مگه نگفتم‌ امشب شو دارم‌

 

_بابا شو مو چیه زدم‌ صاحاب شوتون و سوزوندم ناقص کردم‌

 

چند لحظه سکوت کرد و گفت

_فرزانو؟! کردیش یعنی سوزوندی؟!

 

نگاهی به طبقه بالا کردم‌ و با عجز گفتم:

 

_حواسم پرت شد چایی ریختم روش

_کجاش؟!

 

چشمام و محکم‌ بستم و لب زدم

_پاهاش یعنی… وای!!

 

یهو صدای خندش بلند شد که حرصی ادامه دادم

_آتنا نخند اصلا وضعیت الان من خنده نداره… موندم چیکار کنم!

 

_زدی طرف‌ و عقیم…

 

_آتــــنا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اِلارا
اِلارا
1 سال قبل

بیچاره فرزان ⁦(⁠;⁠;⁠;⁠・⁠_⁠・⁠)⁩

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x