رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 84 - رمان دونی

 

 

 

 

رستا نیشش داشت می رفت باز شود که به سختی جلوی خودش را گرفت.

با تعجب نگاهش کرد که آقا جواد ادامه داد…

-ولی… ببخشید… یکم رک میگم… یکم پوششتون نامناسبه…!

 

 

نیش نیامده رستا درجا برگشت و اخم هایش در هم شد.

-نامناسب یعنی چی…؟!

 

 

آقا جواد باز دستی روی سر نیمه کچلش کشید.

-نامناسب یعنی یکم پوشیده تر باشه… موهاتون رو بپوشونین… مانتوهاتون که نه بیشتر شبیه بلوزه… شلواراتونم که کوتاهه حتی تو زمستون… سردتون نمیشه…؟!

 

 

-شما اومدی خواستگاری دختری که خوشت اومده یا گشت ارشاد شدی اومدی امر به معروف کنی…؟!

 

 

دو دختر و آقا جواد با شنیدن صدای امیریل متعجب برگشتند…

 

رستا مات مرد و حرفش بود.

سایه ابرویی بالا انداخت.

آقا جواد هم سرخ شده به تته پته افتاد.

-س… سلام جناب سرگرد…!

 

 

امیریل کنارشان ایستاد.

نگاهش مثل بازجویی بود که به مجرم خیره شده…

دوست داست خرخره پسره را بجود تا دیگر جرات نکند از زنش خوشش بیاید و پاپیش بگذارد برای خواستگاری…!

 

 

آقا جواد وقتی سکوت و نگاه خشن امیریل را دید، آب دهانش را فرو داد.

-شرمنده قصد جسارت نداشتم فقط خواستم…

 

 

امیریل به میان حرفش آمد.

-حق نداری راجع به دختری که تو این خونه اس نظری بدی…! پوشش این دختر نه به شما نه هیچ کس دیگه ای ربطی نداره…. حرفی هم باشه می تونستین بعدا مطرح کنین نه الان و اونم توی کوچه سد راهش بشی….!!!

 

#پست۳۴۴

 

 

 

سپس رو به رستا با اخم هایی گره کرده ادامه داد.

-شما هم بفرمایید…!

 

رستا اخم کرد.

– خودم زبون دارم جوابش رو بدم…!

 

امیر خوشش نیامد.

رستا حرصی نگاه پسر کرد.

-ببین آقا جواد شما هم همچین بگی نگی مرد ایده ال من نیستی…!

 

جواد جا خورده گفت: ببخشید مگه من چمه…؟!

 

رستا سر و گردنی تاب داد.

-مردی که منو می خواد باید همین طوری منو خواسته باشه با همین تیپ و سبک پوششم…! قرار نیست به خاطر یه مرد خودم رو تغییر بدم…!

 

 

جواد اخم کرد.

-ولی من نخواستم شما رو تغییر بدم…!

 

دخترک دست به کمر رو ترش کرد.

-از مغز سر تا نوک پام رو ایراد گرفتی حالا میگی نمی خواستم شما رو تغییر بدم…؟!

 

 

بیچاره به تته پته افتاد…

-بنده قصد جسارت نداشتم…!

 

امیر زودتر از رستا به حرف آمد و با نگاهی که هیچ انعطافی نداشت، توی چشمان رستا زل زد.

– حرفات رو زدی، بهتره دیگه برین داره دیرتون میشه…!!!

 

 

سایه نگاهی به آقا جواد و بعد امیر کرد… سپس دست رستا را گرفت و رفتند.

 

 

رستا به عقب برگشت و نگاه دو مرد کرد.

امیر زیادی جدی بود و انگار می خواست گردن آقا جواد را بشکند…

-خیلی عصبانی بود… نذاشت خودم حرف بزنم…!

 

 

سایه دزدگیر ماشین را زد.

-عوضش امیر از خجالتش درومد…!

 

-خودم زبون داشتم…!

 

سایه کمربندش را بست.

-زبون داشتی و گفتی ولی من از امیر و جذبش بیشتر خوشم اومد… پسره بچه ننه به غلط کردن افتاد…!

 

نیش رستا چاک خورد…

-فقط مونده بود گردنشم بشکنه…!!!

 

#پست۳۴۵

 

 

 

-زنگ میزنی به خانوم احمدی میگی دخترم منصرف شد، لازم نیست بیان خواستگاری…!

 

ستاره متعجب گفت:

-تو که خوشحال بودی دارن میان خواستگاری، یهو چی شد….؟!

 

 

رستا اخم کرد.

-پسره بچه ننه است و اومده تو کوچه جلوی راهم و گرفته میگه پوششتون مشکل داره…!

 

 

چشمان ستاره درشت شد.

-وا یعنی چی…؟!

 

-یعنی اینکه اون شازده نصفه کچل اینقدر اعتماد به نفسش بالا بود که اومده از من ایراد می گیره انگار من کشته مردشم نکبت…!!!

 

 

ستاره خنده اش گرفت.

-والا وقتی گفتی بیان منم تعجب کردم…!

 

-اون موقع نمی دونستم اینقدر پررو هست ولی خب الان زنگ بزن کنسل کن…!

 

 

ستاره لبخندش پهن تر شد.

با تفریح گوش به صدای حرصی دخترکش کرد.

-شرمنده نمی تونم یعنی روم نمیشه… فردا میان شما هم می تونی خودت جواب رد بهش بدی…!

 

 

رستا صورتش درهم شد.

-ولی مامان…!

 

ستاره به میان حرفش آمد و گوشی را کمی توی دستش جا به جا کرد.

-ولی نداره دخترم… نه من نه مردم مسخره تو نیستیم…! این دفعه یاد می گیری جای لجبازی درست تصمیم بگیری که خودت رو تو دردسر نندازی…فعلا…!!!

 

 

بعد هم در نهایت آرامش گوشی را روی دخترکش قطع کرد.

رستا نگاهی هاج و واج به سایه کرد.

-رید بهم و بعدم قطع کرد…!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 131

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روماتیسم به صورت pdf کامل از معصومه نوری

        خلاصه رمان:   آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده می‌شه. هیچ‌کس حرف های آذر رو باور نمی‌کنه و مجبور می‌شه که به ناحق و با انگ دیوونگی، سه سال تموم رو توی آسایشگاه روانی بگذرونه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x