رمان رسپینا پارت ۱۴۲

 

_رسپینا

_جانم

_آماده شو یکم بریم بیرون چرخ بخوریم یکمم خرید کنیم

_فکر میکردم از خرید با جنس مونث مشکل داشته باشی

_ مشکل که دارم ، اما میخوام کمی وسیله بگیریم که هربار میای پیشم همه چیز داشته باشی اینجا ، تا قبل ازدواجمون

_ مگه قراره بیام؟

_ یا با زبون خوش یا با زور

_ اجباره یعنی؟

_ دقیقا

کور خوندی جناب اما از خرید نمیشد گذشت ، بخصوص که برای فردا و یا حتی شب ممکن بود وسیله نیاز داشته باشم

سر و وضعم رو کمی مرتب کردم مانتوم کمی چروک شده بود که سریع اتو کرم ، آرایشم کمرنگ بود اما خب همونم خوب بود چون لوازم آرایشی نداشتم اینجا .

با دیدن تیپ و استایل رادان تو دلم قربون صدقه اش رفتم ، تیشرت سفید جذب ساده با شلوار کتان مشکی و زنجیری که اکثر مواقع گردنش بود

نگاهی به لباسای خودم انداختم لگ سفید با مانتو جلو باز بلند مشکی تاپ دو بنده کوتاه سفید و شال سفید و کیف مشکی

_ میبینم که قصد ست کردن با منو داشتین

یه نگاهی به خودش و من انداخت

_ نه اشتباهی شده ، همچین هدف و قصدی نداشتم

جوری سر تکون دادم و مسخره نگاهش کردم که آره خر خودتی بچه

_ مهم اینه ی لباسی مورد علاقه تو بوده که پوشیدمش

سوالی و گیج بهش نگاه کردم

_ سفید تور توری با …

صدای خندمو تو گلو خفه کردم و سرخ شدم

_ زهر ، مرض ، مرتیکه خجالت نمیکشه میاد میگه …… استغفرالله

از حرفای من برای بار هزارم صدای خنده اش بلند شد

_ زیادی شاد میزنی ، یا چیزی زدی یا خبریه

_ مگه خبر نداری ؟

_ از چی ؟

_ از اینکه گل میکشم

و دوباره خندید

_ من که بالاخره میفهمم تو چه مرگته

_ چه رفتار لطیفی به به ، این بود اون همه دلتنگی و علاقه ؟

_ همینم از سرت زیاده

و زیر لب غر زدم و فحشش دادم

_ نظرت با پیاده روی چیه ؟

_ کاملا موافقم ، الکی به ترافیک نخوریم .

 

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

 

کلافه و عصبی نگاه رادان کردم

_ من غلط کنم با تو دیگه بیام خرید

_ انقدر غر نزن ، دنیا برعکس شده قبلا مردا برای خرید غر میزنن تازگیا تو

با حرص نگاهش کردم و نفسمو دادم بیرون

سر راه هرچیزی دیده بود خریده بود از مسواک و حوله و شامپو مخصوص گرفته تا انواع لباس

_ آخه جوری داری خرید میکنی که انگار قراره چندماه بیام پیشت زندگی کنم

_ عزیز دلم ، فدات بشم من ، انقدر غر نزن دیگه ، تک تکشون نیازه

قبل اینکه بخوام دوباره غر بزنم چشمم افتاد به جایی که ذرت مکزیکی داشت

_ رادانم ، عزیزم ، رسپینا فدات شه

دستشو انداخت دور شونم

_ چی میخوای نفس رادان ؟ نیاز نیس اینهمه ناز کنی

با چشمام اشاره کردم

_ الحق که شکمویی

_ عه رادان

گوشمو کشید

_ سر شکمت زود خر میشی

کیسه های خریدو داد دستم

_ همین گوشه بمون تا برم و بیام

_ چشم اولیاء حضرت

سرمو تکیه دادم به دیوار پشت سرم و با آرامش چشمامو بستم .

با صدای …………

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار ۱۵ ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به من نگو ببعی

  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

هانی هر وقت اینجوری پارتو تموم میکنی استرس میگیرم بلایی سر رادان بیاد😕بعد یادم میفته اونا بچه دارن
اذیتمون نکن😩

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x