برنامم تکمیل شده بود ، این هفته تا ظهر بوتیک بودم تا غروب میرفتم دفتر مشاوره ای و از غروب تا شب هم درگیر کارای طراحی دکوراسیون.

ساعت هشت شب بود که به محضر رسیدم ، هوا تاریک بود اما باید کار تموم میشد ، با دیدن آوا نگاهمو دزدیدم نمیخواستم حتی باهاش همکلام شم
کارا خیلی زود ردیف شد و همه چیز تکمیل ، سند خونه رویاها و آرزوهام زده شد به نام آوا ، چه خیالایی که نداشتم
لبخند تلخی روی لبم نشست
برای آخرین بار برگشتم سمتش
_بخاطر تو بود مستقل شدم درست ، کمکم کردی دستمو گرفتی بلندم کردی خیلی جاها عقلم شدی راهو نشونم دادی ، راهنماییم کردی ، سر یه پسر یه نامرد یه خائن یه کثیف ارزش داشت گند بزنی به همه چی ؟ به اون چهارسال؟ به اون رویا ها و خیالا ؟ ارزشش رو داشت خانوم کامرانی؟
جوابی نداد که ادامه دادم
_بخاطر تو با اون در افتادم که نقشه بکشه منو زنده نذاره و مرگم رو ببینه ، من بخاطر نجات تو ، بخاطر تو خودمو به آب و آتیش زدم ، و تهش الان این نقطه ایم ، با اینکه دلخورم ناراحتم و دلم از دستت شکسته اما امیدوارم به چیزایی که میخوای برسی و موفق شی ، خداحافظ برای همیشه
زمزمه زیرلبشو شنیدم
_حلال کن …
خودمو زدم به نشنیدن و رفتم بیرون
خودم بهتر از هرکسی میدونستم قبل حلالیت گرفتنش حلالش کرده بودم
دلخور بودم دلم تیکه تیکه شده بود اما من آدمی بودم که راحت میبخشیدم ، من حتی دشمنمم میبخشیدم اگه پشیمون میشد
آوا که جای خود بود رفیق قدیمی بود
سوار اسنپی که گرفته بودم شدم و راه افتاد
یاد روزای خوشم افتاده بودم ، دربند رفتنا فرحزاد رفتنا پیچوندن کلاسا ، مردم آزاریا رستوران رفتنا کافه رفتنا ….
تک تک اون لحظه ها میومدن جلوی چشمم یه سری حرفا پیچیده میشد تو گوشم و باعث میشد بغض کنم و من سعی در خوردن بغضم داشتم اما زیاد موفق نشدم چشمام پر شده بود ، با خودم زمزمه کردم
_فقط همین یکبار اجازه گریه کردن سر این موضوع رو داری بعدش باید قوی تر از قبل ادامه بدی
برای یه موضوع یه مشکل یه مسئله ، اجازه داری یه روز در خودت بشکنی گریه کنی زار بزنی و زجه بزنی اما بعدش باید محکمتر از قبل بلند شی ، ادامه بدی ، جوری که این مسئله برای بار دوم اشکتو در نیاره ، خنثی شی راجب این موضوع
قوی بودن به این معنی نیست که گریه نکنی ، شکست نخوری ، ناامید نشی ، بلکه به این معنیه که با اینا علاوه بر اینا محکم تر از قبل ادامه بدی ، شکست واقعی زمانیه که تلاش نکنی ….
(عزیزام من درگیر انتخاب رشته و نتایجم ، متاسفانه باب میلم نبوده یکم درگیرم ، این چند روز بگذره پارتا طولانی میشه و سزیعتر رمانو تموم میکنم 🙂🤍)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری ۶۳

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
❤:)
2 سال قبل

موفق باشی🌹

Mobina
2 سال قبل

مرسی عزیزم مثل همیشه قشنگ و جذاب بود😍♥
مشکلی نیس گلم انشالا موفق بشی😍😍❤️‍🔥

برف
برف
2 سال قبل

نه مشکلی نیست😊
انشالله همیشه موفق باشی💫❤

Sety
Sety
2 سال قبل

موفق باشی در تمام مراحل زندگیت 😊
فقط هانی برای پایان داستان تصمیم گرفتی؟

Nari
2 سال قبل

مشکلی نی

ولی جان جدت رمان و با خوشی تموم کن

wicked girl
wicked girl
2 سال قبل

موفق باشی عزیزم داداش منم رتبه اش چیزی نبود که انتظار داشتیم ماشاالله اینقدر سهمیه ها و تقلب ها زیاد شده داداش من راحت میتونست اگه این سهمیه و تقلب ها نبود رتبه سیصد دویست داشته باشه اما با توجه به این سیستم کشور ما سوگولی زیاد بوده که بخوان این رتبه رو داشته باشن اما باز می‌تونه بره دانشگاه و رشته مورد علاقه اش

...
...
2 سال قبل

موفق باشی فک کنم از دیروز میشه انتخاب رشته کرده انشا… موفق باشی 💜

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x