فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 134

  مطمئناً از کل حرفم.. فقط به «خونه خودمون» توجه کرد که لبخند از رو لبش رفت و صورتش رنگ گرفت.. حق داشت.. من آدمی نبودم که زیادی خودم و عجول نشون بدم و از همون اول این مسئله رو که هدفم ازدواجه مطرح کنم چون اینجوری بیشتر شک می

ادامه مطلب »
رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 13

  دستی به بازوی نریمان زد نریمان واکنش شدیدی نشون داد و بازوش رو از دست مادرش بیرون کشید با بغض گفت : -دارم میرم سراغ زنم.. می خوام برم دنبالش دندم نرم پولش رو‌میدم‌ ولی زنم رو میرم میارم.. ملیحه اخم شدیدی کرد.. -دنبال شری!؟؟ اون دختر الان زن

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 86

  صبرم تموم شده بود.. دیگه طاقتم طاق شد و زدم زیر گریه! باگریه و بغض گفتم: _باید چطوری و به کدوم مقدسات قسم بخورم تا حرفمو باورکنی؟ من نمیدونم چرا هرکی به پست من خورد من رو بایه دختر خراب و هرزه اشتباه گرفت و قضاوتم کرد!! گریه هام

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 56

  نفس عمیق کشیدم و سعی کردم بعد برداشتن ماسک بتونم حرف بزنم _برو .. خونه رو … ببین نتونستم پنجره هاشو…. باز کنم انگار …. ی چیزی شده بود که … باز نشه …و این اتفاق …انگار تنها برای … واحد من اتفاق افتاده بود …. ببین مشکل از

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 13

  ارسلان با لبخند هلش داد توی آسانسور و وقتی در بسته شد دخترک قالب تهی کرد. _بازیگر خوبی نیستی خانم کوچولو! نمی‌توانست از چیزی که ته آن مردمک های سرد می‌جوشید سر دربیاورد. سعی کرد از زیر نگاه سنگین و خیره اش فرار کند. ارسلان از توی آینه مستقیم

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 43

  برای پنجمین بار دستگیره را میکشم و از لای در، به درِ واحدش نگاه میکنم. قلبم میریزد. حتی قدم به سمت درِ آن واحد برداشتن سخت است. آن وقت در بزنم؟!! به آرامی در را بازتر می کنم. باید از خودش بپرسم دیگر! اما قدم برنداشته، پشیمان میشوم و

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 46

تو ماتم شغل از دست رفته سر خم کرده بودم و زل زده بودم به کفشهام که حس کردم یه نفر کنارم نشست.توجهی نکردم چون مهم نبود و البته…وفتی ذهن آدم مشغول باشه بمب هم کنارش بترکونن متوجه نمیشه…تو عالم خودم بودم که همون یه نفر گفت: -خواهرم گفته شما

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 164

  یه جوری که انگار هول کرده باشه با دست پاچگی گفت: _هان؟ من؟ وا؟ خب خودتون گفتین سرکار جدید رفتی دیگه! با هول شدنش شکی به دلم افتاده بود به یقین تبدیل شد.. موشکافانه نگاهش کردم وگفتم: _اونو که خودم میدونم.. اما مدل چهره شدنم رو از کجا فهمیدین؟

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 154

  انگار دخترک آب شده و در زمین فرو رفته بود …. خشمگین بوق ادامه داری برای ماشین جلویی زد با عصبانیتی که قصد کشتنش را داشت بلند داد زد: _جمع کن این لگنتو دیگه به هر کجا که سرک می کشید خبری از دلارای نبود زیر لب غرید :

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

هم دانشگاهی جان پارت ۶۴

.         مائده: ارتینه اریا _ آرتین کدوم… استغفرالله آرتین کیه؟ مائده: نامزدم رو کردم بهش _ پس عاشق سینه چاک خواهر ما تویی؟ آرتین: اره منم‌..چیکار مائده داری؟ مائده: یعنی چی آرتین؟ چیو چیکار مائده داری؟ آرتین: رفتی کنارش واستادی بگو و بخند راه انداختی الان

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 163

  رضا میتونست از طریق بهار بهم آمار گلاویژ رو بده! اومدم شماره ی رضا رو بگیرم که دیدم گلاویژ بایه تیپ خیلی جلف ولباس هایی که به شدت از پوشش بیزار بودم از خونه اومد بیرون! بیخیال زنگ زدن به رضا شدم و گوشیمو روی صندلی شاگرد انداختم و

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 67

  به اطاق برگشت و به سمت کمد لباس هایش راه افتاد و درش را باز کرد و با دیدن لباس هایی که بیشتر شباهت به لباس خواب داشتند ، قیافه اش درهم رفت ………… در تمام این روزها این لباس بی سر و تهی را که حس می کرد

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها