رمان آرزوی عروسک پارت 152

4
(4)

 

ازتوی جیب کتش پاکت سیگار بیرون کشید و سیگاری رو روشن کرد و با مکث طولانی ادامه دا‌د:
_پای زندگیم و آبروم وسط بود.. اون روزا آمنه توی برهه ی سختی از زندگی قرار گرفته بود

پدر ومادرش رو باهم از دست داده بود و افسردگی شدید گرفته بود
اگه میفهمید شوهر احمقش چه غلطی کرده ضربه ی سنگینی بهش وارد میشد

عشقم بود.. همه زندگیم بند وجود آمنه بود.. میترسیدم بفهمه بره تنهام بذاره.. از طرفی هم ترس از آبروم رو داشتم…
نصف بیشتر پرسنل کارخونه زن بودن و اگه رازم برملا میشد نه فقط زندگیم بلکه کارمم با خاک یکسان میشد

لیلا هم توقعی جز اینکه بچه رو حلال کنم و مسئولیتش رو به عهده بگیرم نداشت.. چاره ای جز قبول کردنش نداشتم..
مجبورشدم.. بخدا هرکس دیگه هم جای من بود همین کار رومیکرد

بخاطر زندگیم.. بخاطر عشقم مجبورشدم.. تلاش هام برای انجام ندادن خواسته ی لیلا بی نتیجه موند و به اجبار قبول کردم صیغه ی ۹۹ساله بخونیم

ازش تعهد گرفتم تا روزی که زنده ام..حتی بعداز مرگمم این راز رو بین خودمون نگهداره واونم قبول کرد.. واسش خونه ی جدا گرفتم و مخارج زندگیش رو به عهده گرفتم

اما خدای من شاهده که هیچوقت حتی برای یک شب هم توی اون خونه باهاش زندگی نکردم.. تا اینکه یک روز آراد پسرم.. یعنی پسر من ولیلا به شدت مریض شده بود

ولیلا مجبور شده بود بیاد کارخونه و اون روز لعنتی پرده از رازم برداشته شد و آرش همه چی رو فهمید ومن شدم بزرگترین دشمن پسرخودم

بعداز اون هرچقدر سعی میکردم به آرش نزدیک بشم اون بدترازم دور میشد.. ازمن دور شد وجذب دشمنام شد.. یک نمونه از وحشتناک ترینش همین نسیم که…

با صدای زنگ خوردن گوشیم رشته ی کلامش پاره شد و سکوت کرد..
_ معذرت میخوام…
گوشی رو از کیفم بیرون کشیدم و بادیدن شماره زمزمه کردم؛
_آرشه

_جواب بده.. فعلا درباره ی حرفایی که زدم چیزی بهش نگو..
_چشم.. یه کم ازش فاصله گرفتم و جواب دادم:
_جانم عزیزم؟
_واسه چی وایستادی پیش اون؟

_زشته آرش جان بزرگ تره احترامش واجبه!
_من نمیخوام احترام بذاری.. همین الان بیا داخل..
_باشه عزیزم میام..
_همین الان بیا.. حتی همزمان که دارم حرف میزنم راه بیوفت!

_آرش زشته.. صبرکن حداقل برم بهش بگم کارم داری بعدش فوری میام دیگه!
_عجله کن.. پشت بندحرفش گوشی رو قطع کرد.. کاش میشد این اخلاق حق به جانب و زورگوی آرش رو درستش میکردم!

گوشیمو داخل کیفم انداختم و دوباره به ارسلان نزدیک شدم..
_چی میگفت؟
_کارم داره.. الان خیلی عصبیه.. اگه اجازه بدید من برم ببینم چی میخواد!

_باشه دخترم برو.. آره بهتره که از این بیشتر دیونه اش نکنم.. تو برو منم میرم پیش دکتر آمنه ببینم میتونم چطوری باید از این بدبختی نجات پیدا کنیم..
زیرلب باشه ای گفتم و به طرف بیمارستان راه افتادم..

به آرش که رسیدم با پرخاش و اعصاب چیز مرغیش بهم توپید:
_بجای اینکه کنار من باشی وایستادی پیش اون که منو دیونه کنی؟

_آرش تو الان عصبی هستی عزیزم اما این وسط من واقعا تقصیری ندارما!
_مگه من گفتم مقصری؟ فقط نمیخوام باهاش حرف بزنی و بخواد واست دروغ سرهم کنه وگولت بزنه!

_گول چیه دیونه! مگه من بچه ام که گولم بزنن؟ بنده خدا حرفی هم نمیزد فقط نگران آمنه جون بود!
_نگران؟ دیگه نگرانی هم مونده؟ دنبال نوش دارو بعداز….

میون حرفش پریدم و گفتم:
_بسه آرش.. اون آقا حتی اگه بدترین آدم دنیاهم باشه بازهم پدرته!
حال آمنه جونم به زودی خوب میشه من بهت قول میدم.. بخدا که دلم روشنه..

اما اگه اینجوری دیونه بازی در بیارین و هرکس واسه خودش یه سازی رو بزنه و باهم متهد نباشین هیچ چیز درست نمیشه حتی بدتر هم میشه..
_سارا من…

دوباره میون حرفش پریدم وبا مهربونی گفتم:
_من حال تورو میفهمم دورت بگردم.. اما بخاطر مادرت باید صبوری کنی.. بخاطر مادرت و حافظه ای که باید به دستش بیاره باید تحمل کنی

با بغض و حال خراب و نالان گفت:
_یعنی خوب میشه؟ مامان من خیلی مظلومه سارا.. این حقش نبود.. میترسم.. من از حرفای دکترخیلی میترسم سارا..

بغلش کردم و با آرامش گفتم:
_درست میشه قربونت برم.. نترس.. تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته.. به خدا توکل کن..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x