رمان گلادیاتور پارت 240

5
(4)

 

 

 

 

یزدان گردن عقب انداخت و بلند قهقهه ای از تصویری که گندم برایش ساخته بود ، زد ……….. یادش نمی آمد ، آخرین باری که این چنین خندیده بود و قهقهه از ته دلش به هوا برخواسته بود به چه زمانی بر می گشت .

 

 

 

گندم با قیافه ای درهم فرو رفته و مچاله شده انگار که به آدم ناقص العقلی نگاه می کند ، به یزدان نگاه نمود . سر از این خنده های بلند و عجیب و غریب یزدان در نمی آورد .

 

 

 

ـ به جای این خندیدنا یه ذره توضیح بده که دقیقاً منظورت از اینکه این دختره به مردا گرایشی نداره ، یعنی چی ؟

 

 

 

یزدان چند سرفه پشت سرهم کرد تا نفس به ریه هایش برگردد . آنقدر خندیده بود که حس می کرد ، دل و روده اش درهم فرو رفته .

 

 

 

در حالی که دست مقابل دهانش مشت کرده بود و چند سرفه پشت سر هم می نمود ، جواب او را کوتاه داد . تا همینجایش هم که گفته بود ، زیادی بود .

 

 

 

ـ در همین حد که فهمیدی کفایت می کنه .

 

 

 

و به سمت آینه رفت و نگاهی به سر و وضعش انداخت . دستی به موهایش کشید و گره کرواتش را مجدداً سفت کرد ………. آنقدرها هم تیپ و ظاهرش بهم نریخته بود که نتواند به جشن برگردد .

 

 

 

گندم از جایش بلند شد و به سمت او رفت و پشت سرش ایستاد و از داخل آینه به او نگاه نمود :

 

 

 

ـ یعنی چی در همین حد کافیه ؟ من و کنجکاو می کنی و بعد ول می کنی میری ؟ خدایی این دختره مرده ؟

 

 

 

 

 

یزدان به سمت گندم چرخید و به اویی که سرش را برای دیدنش بالا گرفته بود نگاه نمود و آرام گوشه شستش را زیر چشم گندم کشید و بعد به شست سیاه شده اش نگاه کرد .

 

 

 

ـ نه مرد نیست .

 

 

 

گندم بی توجه به یزدانی که به زیر چشمش دست کشیده بود ، قدم دیگری جلو رفت و فاصله میانشان را کمتر از نیم متر کرد :

 

 

 

ـ تو از کجا می دونی ؟ باهاش بودی ؟ قبلاً دوست دخترت بوده ، آره ؟؟؟ بعد که فهمیدی مرده ، باهاش کات کردی .

 

 

 

یزدان اینبار با شست دست دیگرش روی گونه اندک سیاه شده گندم دستی کشید و لبخند آب رفته بر روی لبانش بار دیگر جان گرفت و پر رنگ شد .

 

 

 

چشمان عسلی و درشت شده گندم با این سیاهی های پخش و پلای دور چشمانش زیادی او را همچون گربه های خانگی کرده بود . به همان اندازه شیطان و به همان اندازه پر جنب و جوش ………… هوای گندم یک جورهایی شبیه هوای فصل بهار بود ………. یک لحظه آفتابیِ آفتابی ، و لحظه دیگر ابریِ ابری …………. از همان آسمان های ابری که طوفان و رعد و برق هم به همراه داشت .

 

 

 

ـ نه من هیچ وقت با این دختر نبودم .

 

 

 

ـ پس از کجا این اطلاعات و داری ؟ از کجا می دونی گرایش خاصی داره .

 

 

 

یزدان ابرویی برای او بالا انداخت و اندکی گردن به سمت او خم کرد تا فاصله صورتش با صورت او کم شود .

 

 

 

ـ هیچ چیز از چشم و گوش یزدان خان دور نمی مونه . همیشه این بدون . من دوتا چشم تو صورتم دارم و دوتا چشمم پشت سرم .

 

 

 

و سر عقب کشید و چشمانش را در صورت گندم چرخی داد و ادامه داد :

 

 

 

ـ در ضمن یه دستی هم به این صورتت بکش ، هر چی مالیده بودی ، پخش شد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
8 ماه قبل

میگم
کسی میتونه چن تا رمان معرفی کنه که ژانر مافیایی داشته باشن؟ 🙂

🖤S_s 🖤
🖤S_s 🖤
8 ماه قبل

من وقتی اونجاهایی رو که از گندم یا یزدان تعریف میکنه رو دیگه اصلا نمیخونم 😬
کیا مثل منن😑🤦‍♀️😂😂

رها
رها
8 ماه قبل

اعتماد به نفس کاذب داری نویسنده🤣🤣🤣

رها
رها
8 ماه قبل

یعنی یزدان و گندم کار دیگه ای جز این مهمانی هزار و یک شب تو خونه ی فرهاد ندارند…چه بی کارن اینها…نویسنده لطفا رمان تمامش کن🤐🤔 خیلی اعتماد به نفس داری🤫

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x