رمان آشپز باشی پارت 24

4.6
(8)

 

 

 

 

او نماز می‌خواند؟!

 

سجاده‌ی پهن گوشه‌ی پذیرایی خانه‌اش را دیدم اما فکر نمی‌کردم مال خودش باشد‌…

 

داخل رفت و از روی جاکفشی چوبی کیف کمری‌اش را برداشت…

 

سویچم را بیرون کشید و از در بیرون آمد.

 

– بیا… بگیرش!

 

تک پله‌ی ایوان را بالا رفتم و دست دراز کردم اما دستش را عقب کشید…

 

لب‌هایش را کمی با دندانش بازی گرفت…

 

– اگه این بار آخر باشه چی؟! یعنی…

 

نمی‌دونم چرا مردا اینطورین…

 

من تو رو تجربه کردم برام سخته که…

 

اخم در هم کشیدم…

 

زیادی هوا برش داشته بود!

 

– چی‌کار کنم این تجربه یادت بره؟! داره زیادی واسم دردسر میشه! ببین من چه برنامه‌هایی داشتم با تو… کاش پام میشکست و نمی‌اومدم اون مهمونی که حالا راه به راه ازت حرف بشنوم!

 

خندید… خنده‌اش را دیده بودم…

 

جذاب می‌شد و خواستنی…

 

یک طوری نگاهم کرد که خودم دوست داشتم جلو بروم و لب‌های صورتی‌اش را ببوسم!

 

– می‌خواستم ببینم چقدر دختر خوبی هستی! شاید گرفتمت واسه داداشم!

 

 

– تو نمی‌خواد واسه هادی دایه‌ی مهربونتر از مادر بشی! هادی چهل تا مث تو رو تو جیبش می‌ذاره!

 

با سوءظن خیره‌ام شد…

 

حتما برایش عجیب بود چه‌طور اینقدر خوب برادرش را شناخته‌ام…

 

– آره…

 

گفت سویچ را دوباره در جیبش فرو کرد…

 

– بیا یه ناهار بهت بدم… سر ظهر بی ناهار بیرون بری زشته!

 

کلافه کفشم را درآوردم… لجبازی‌اش را در همین مدت کوتاه کاملا شناخته بودم…

 

جنس اعصاب‌خورد‌کنی داشت!

 

در سکوت مثل جوجه‌اردکی پشت سرش قدم برداشتم…

 

مرد مهربانی بود اما قایمش می‌کرد…

 

پشت کینه و نفرتی که از شهناز شنیده بودم بعد ازدواج مجددش در ذهن او به وجود آمده بود…

 

هیچ حس بدی نداشتم، نه می‌ترسیدم نه نفرت داشتم.

 

به‌نظرم مثل پسربچه‌ها کوچکی بود که به‌خاطر از دست دادن دختر کوچولوی همسایه اخم‌هایش در هم است…

 

– چیه زل زدی به من؟! بیا دست‌به‌کار شو ببینم چند مرده حلاجی!

 

– به قول خودت تحفه‌ای! چی می‌خوای درست کنی؟!

 

نایلون ها را از روی میز برداشت و روی کابینت کناری‌اش گذاشت.

 

– چیا بلدی؟!

 

– از کجا بدونم تو چی دوست داری؟!

 

– کته‌گوجه و ماست…

 

 

 

خنده‌ام را خوردم و سعی کردم موهایم را با روسری‌ام جمع کنم…

 

او می‌خواست به من ناهار بدهد و خودم را وادار به پختن می‌کرد…

 

با او سر و کله زدن بهتر بود تا مامان‌روحی…

 

یک‌جورهایی از خانه‌ی پدرم فراری بودم!

 

با این‌که می‌دانستم فردا بابا و عمه‌فرح می‌آیند مامان را دست‌تنها گذاشتم و اینجا آمدم…

 

برای چکه‌ای تنهایی چکه‌ای به یاد نیاوردن…

 

 

– برنجت کجاست؟!

 

کیسه‌ی ده کیلویی برنج چمپا را جلویم گذاشت.‌..

 

از عطر دل‌انگیزش شناختمش.

بوی زندگی می‌داد…

 

– چمپا می‌خوری؟! بابا باکلاس!

 

– آره… مشدی کریم رفیقای برنجی زیاد داشت‌… اون وقتا بنک‌دار بود…

 

لبخندی به رویش زدم و مشتی برنج برداشتم و بوییدمش.

 

مثل بوی شالیزار مست کننده بود…

 

انگار وسط شالیزارهای کامفیروز ایستاده بودم و کوه‌های اطراف را نگاه می‌کردم…

 

– می‌تونی بپزیش؟! قلق داره ها…

 

 

 

 

به تیریش غبایم بر‌خورد… اخم در هم کشیدم و جواب دادم:

 

– تو که بلدی خودت بپز! چرا به من می‌گی؟!

 

نایلون گوجه‌ها را برداشت، جلویم گذاشتش و بسته‌ای مرغ از فریزر بیرون آورد…

 

– می‌خوام کار کردنتو ببینم… شاید همکار شدیم…

 

منظورش را نفهمیدم.

 

تغریبا از زندگی‌اش خبر داشتم اما کارش را نمی‌دانستم…

 

– همکار؟!

 

– اوهوم… اول غذاتو بخورم اگه پسندیدم توضیح می‌دم…

 

اخم در هم کشیدم… حسابی فکر کرده بود همیشه مقابل حرف‌هایش کوتاه می‌آیم!

 

– تا نگی دست به سیاه و سفید نمی‌زنم!

 

– خودت می‌دونی! می‌تونستم یه کار درست و حسابی برات پیدا کنم… همون که الان می‌گفتی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۲ ۱۵۵۸۴۷۶۳۹

دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم…
IMG 20240620 153509 151

دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو 2.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به…
Romantic profile picture 50

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی…
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته 4 (4)

5 دیدگاه
خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده…
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
IMG 20230128 233633 5352

دانلود رمان کابوک 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۰۷۱۸۶

دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار…
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
IMG 20240701 230458 934

دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح 4 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
1 سال قبل

به صورت خلاصه: 1- همکار، 2- هم‌خونه، 3- همسر اجباری از رو لجبازی، 4- عاشق، 5- والدین می‌شوند. چشم کیسان و تینا و همه احمق‌های عالم هم در بیاد

مریم موسوی
مریم موسوی
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

پرا اینقدر کم بود پارت

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x