14 دیدگاه

رمان عشق تعصب پارت 103

3
(2)

 

 

_ کیانوش

_ جان

_ اگه بوسه نباشه همه چیز خیلی خوب میشه کاش زودتر بره

_ نگران نباش بوسه میره

بیش از حد نگران بودم چون میدونستم بوسه به همین راحتی قرار نیست جایی بره

چند دقیقه ک گذشت گفت :

_ یه چیزی بگم از دستم ناراحت نمیشی ؟!

_ نه

_ چی باعث شده غمگین بشی

_ هیچ چیزی

_ راستش و بگو

_ بوسه !

اخماش رو تو هم کشید :

_ اون ناراحت شدن داره ؟!

_ آره

_ چرا ؟!

_ تو ک میشناسیش

_ آره میشناسمش دیو ک نیست ترس داشته باشه یکم ریلکس باش

_ نمیشه

_ میشه !

دیگه نمیدونستم چی باید بگم احساس های مختلفی بود ک سراغم میومد

_ بهار

_ جان

_ یخوره آروم باش قرار نیست همیشه افکار منفی داشته باشی !

چشمهام گشاد شد

_ من افکار منفی دارم ؟!

_ آره

_ چرا ؟

_ چون فکر میکنی بوسه واسه ی من شخص مهمی هستش وقتی نیست

_ اسمش تو شناسنامه تو هست

_ قراردادی هستش ن چیزی ک با عشق باشه پس بیخود واسه ی خودت خیال بافی نکن

 

من و آریا نشسته بودیم که خیره بهم شد و گفت :

_ مشکلی پیش اومده ؟!

با چشمهای ریز شده داشتم بهش نگاه میکردم ، مثلا چ مشکلی پیش بیاد

_ مثلا چ مشکلی قراره پیش بیاد ؟!

_ احساس میکنم یه مدت زیاد روبراه نیستی واسه ی همین پرسیدم

زیادی جبهه گرفته بودم آریا ک همیشه هوام رو داشت عصبانیتم رو چرا داشتم سرش خالی میکردم قلبم داشت میلرزید

_ ببخشید

خندید

_ ازت دلخور نشدم چون میشناسمت

_ دوست دارم هر چه زودتر بوسه از زندگیم بره آریا خسته شدم

_ با کیانوش صحبت کردی ؟

_ آره

_ چی گفت ؟

_ قراره حلش کنه

_ پس نگران نباش این کار تموم شده هستش ، بهش فکر نکن

_ مگه میشه وقتی همش جلوی چشمم هست و میگه کیانوش شوهرش

_ قصدش عصبانی کردن توئه

_ موفق هم شده عصبیم کنه

_ بیخیال باش اصلا نیاز نیست بهش فکر کنی همه چیز درست میشه

_ امیدوارم !

_ خلوت کردید

به سمت طرلان برگشتم و پرسیدم :

_ بوسه کجاست ؟!

متعجب جواب داد :

_ با کیانوش رفتند بیرون

_ کجا ؟

_ نمیدونم

منم خبر نداشتم کجا رفته بودند ، آریا خطاب بهم گفت :

_ شاید رفته درمورد طلاق باهاش صحبت کنه پس بیخود بد به دلت راه نده

_ درسته !

با برگشتشون حدس آریا درست بود چون بوسه چشمهاش حسابی قرمز شده بود

یهو نگاهش به من افتاد به سمتم اومد و با عصبانیت سرم داد زد :

_ خیالت راحت شد

شوکه شده خیره بهش شدم و گفتم :

_ چی داری میگی ؟

_ میخواستی کیانوش من رو طلاق بده تا راحت باشی مگه خواستت همین نبود

پوزخندی زدم :

_ منظورت بهادر هستش ؟

شوکه شده داشت بهم نگاه میکرد

_  چی ؟

_ بهار واقعیت رو میدونه

بوسه به سمتش برگشت ؛

_ من عاشقتم !

_ من نیستم

داد زد :

_ بودی

کیانوش با اخم خیره بهش شد و جوابش رو داد :

_ من هیچوقت عاشقت نبودم خودتم خیلی خوب میدونی پس واسه ی خودت قصه نباف

هممون شوکه شده بودیم من بیشتر چون اصلا حال خوشی نداشتم !

_ نمیتونی با من همچین کاری کنی

_ من اصلا دوستت نداشتم !

_ داشتی

_ نه

قلبم شکسته بود حرفاش واسم درد آور  شده بود شاید خودش حالیش نبود

به سمت اتاق خودم رفتم چون دوست نداشتم بیشتر از این گوش بدم

بوسه هم قلبش شکسته بود

_ بهار

با شنیدن صدای کیانوش به سمتش برگشتم و گفتم ؛

_ بله

_ ناراحت شدی ؟!

_ میشه ناراحت نباشم ؟!

_ نه

خیره بهش شدم خودش میدونست حسابی قلبم شکسته شده پس باید درک میکرد

به سمتم اومد بدون هیچ حرفی من رو به آغوش کشید چند تا نفس عمیق کشیدم سعی کردم آروم باشم البته اگه میشد خیلی چیزا باعث میشد حس و حال بدی داشته باشم !

_ بهار

خیره بهش شدم و گفتم :

_ بله

_ تموم شد فقط چند تا کارش مونده پس دیگه خودت رو اذیت نکن

_ دوست دارم بعد تموم شدن اینا از این شهر دور باشیم میخوام آرامش داشته باشیم

_ شک نداشته باش هر کاری واسه ی راحتی شما انجام میدم بهار

_ دوباره قرار نیست بری

_ نه

لبخندی زدم امیدوار بودم درست بشه چون واقعا دیگه نمیتونستم طاقت بیارم !

_ آریا خیلی از دستم عصبی هستش

متعجب پرسیدم :

_ چرا ؟!

_ چون فکر میکنه اذیتت میکنم میدونی ک چقدر دوستت  داره

لبخندی روی لبم نشست میدونستم و همه اینا باعث آرامش من میشد

_ به چی داری میخندی ؟!

_ هیچ

_ خوشت اومده

_ آره

* * * *

_ طرلان

_ جان

_ ناراحتی ؟

_ دلم واسه ی بچه هام تنگ شده

میدونستم چی داره میگه حق داشت دلتنگشون باشه منم بودم دلم تنگ میشد

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 5 (1)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۵۴۸۵۵

دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار 3 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در…
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۶۴۵۸۳۷

دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۱۶۶۸۶

دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای…
IMG 20230128 233708 1462 scaled

دانلود رمان ضد نور 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
IMG 20230128 233828 7272

دانلود رمان برای مریم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
R
R
2 سال قبل

وای
حالم بهم خورد از هرچی بهار کیانوش آریا….
بهار
بله
بهار
جان
بهار
مرض
بهار
درد بی درمون…. حیف که وقتمو برا این گذاشتم…. حیف
…. یا همش خیانت یا بهار رو صدا میکنن بهار بله چیزی شده نه
زهرمار بهار حالم بهم خورد دیگ

Fatima
Fatima
پاسخ به  R
2 سال قبل

دقیقا 😂😂

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

واییییییییی
پارت جدید کی میاد

‌
2 سال قبل

پارت جدید پی کِییییییییییییییییییییی
هان😡

رها
رها
2 سال قبل

چرا پارت جدید نمیزاری بذار پارت جدید رو لطفا

‌
2 سال قبل

چیشد پس بقیش کو😑

Mahtab
Mahtab
2 سال قبل

بابا خب بقیشم بزارین دیگه چن وقته پارت نداشتین با این که یکم رمانش چرته ولی دوس دا م آخرشو بفهمم

Elham
Elham
2 سال قبل

پارت جدید رو کی میذارید از پارت۲۷۰ دیگه پارتی نیس میشه زودتر اپدیت کنید رمان رو

N
N
2 سال قبل

چی شد پس بقیش کوووووو
فقط تهدید میکنه یروز میخواد اینو طلاق بده یروز اون یکی همشم حرف

sharareh
sharareh
2 سال قبل

من دو هفته اس میخونم الان که پارت ۱۰۳ هستم دیدم بقیش نیس خیلیییی رمان چرتی بود لطفا بقیشم بزار

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

چه رمان بی مزه ای همش بهار ،جان،بهار،جان چیزه دیگه ای نداره بنویسه پسرشم احتمالآ تو همین دیر پارت گذاشتنا خود به خود محو شده اصلا شبیه رمان نیست.

Sh
Sh
پاسخ به  Bahareh
2 سال قبل

چرا پارت جدید نمیزارید خیلی وقته منتظریم

Fatima
Fatima
پاسخ به  Bahareh
2 سال قبل

واقعا😂

Zeynab
Zeynab
2 سال قبل

کاری ندارما ایشالله همیشه خوب باشن ولی این خانم مگه برای پسرش نیومد؟:/
کم کم دو ماهه پارت میزارید اما این یه خبر از پسرش نگرفت فقط گفت دلتنگ الان:/
حس مادری مکزیکی میزنه

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x