5 دیدگاه

رمان نغمه دل پارت 6

3.3
(7)

 

لباسا رو حساب کردیم و رفتیم سراغ کیف و کفش و شال

یک و کیف و کفش مشکی برداشتیم و دوتا روسری زرد و کرم

داشتیم میرفتیم سمت لباس خونه که یه ست کامل مانتو شلوار …. تن مانکن دیدم و وختی تو تن مائده تجسم کردم چشمم رو گرفت

با دست به طرف مغازه اشاره کردم

_چطوره؟

_اقا من خریدم نیازی نیس

_اره ولی اینم قشنگه بیا بریم بپوش شاید خوشت اومد

کل ستش رو پوشید، بیشتر از مانتو یاسی بهش میومد و رنگ کرم خیلی بهش میومد و با پوست گندمیش تصویر زییایی رو ساخته بود

به زن فروشنده گفتم حساب کنه مائده هم هی داشت میگفت لازم نیس و میخاد چکار و وختی زن قیمتش رو گفت چشماش شد دوتا بیشتر اسرار کرد که نیاز نیست و خیلی گرونه ولی من بی توجه بهش حساب کردم و در پاسخ اونهمه حرفش گفتم تو به فکر جیب من نباش اینقدرم غر نزن

واقعا درکش نمیکردم، همه زن های دور و برم عاشق خرید بودن اما این داشت منصرفم میکرد از خرید

زهره برای خرید یه مانتوش که جنس مارک باید باشه دو برابر شایدم بیشتر پول میداد و عین خیالشم نبود اونوقت مائده هی میگفت گرونه

به اسرار من چند دست لباس خونه برداضت و رفتیم خونه

زود لباساش رو عوض کرد و پرید تو اشپزخونه منم سرگرم کارام شدو تو لپ تاپ که بعد گذشت یک ساعت بوی غذا پیچید توی بینیم و معدم رو تحریک کرد

لپ تا رو بستم و به سما اشپزخونه رفتم دیدم مائده مشغول سالاد درست کردنه

بوی غذاش نشون میداد قرمه سبزیه

وقتی دید اومدم اشپزخونه هول شد و دستپاچه

_به نظرت غذات امادس؟

_بله…. الان حاضر میشه

سری تکون دادم

خوشم میومد از اینمه ظرفا رو اماده میکرد و می چید روی میز کاری که زهره تو ده سال زندگیم ازش هیچوقت ندیدم

معدم اینقدر تحریک شده بود که تا غذا رو گذاشت وسط زود دست بکار شدم و غذا کشیدم برای خودم

اولین قاشق رو که خوردم احساس کردم غذای مادرمو دارم میخورم

تند تند میجویدم تا بیشتر طعمشو حس کنم

شاید میشه گفت این اولین باری بود که بعد از ازدواجم بخاظر خوشمزگی غذا اینقدر خورده باشم اما اون اروم میخورد و سرش پایین بود

نمیخاستم اذیتش کنم پس قیافه بی تفاوتی به خودم گرفتم

نگاهی به ساعت کردم باید میرفتم خونه قرار نبود شام بمونم ولی نمیتونستم بگذرم از این غذای خوشمزه

_دستت درد نکنه

_نوش جان

رفتم و حاضر شدم و گفتم:

_شماره ام روی کاغذ نوشتم هرموقع ماری داشتی بهم زنگ بزن

_ببخشید انداختمتون تو زحمت

_زحمتی نیست وظیفه هر مردیه

_ببخشید؟

_بله

_اسمتون چیه؟

باورم نمیشد بعد دوهفته و اینهمه رفتم خونشون اسممو ندونه

_محمد علی……. محمد علی شمس

سری تکون داد

_خب من دیگه رفتم

_به سلامت

_درم قفل کن

_چشم

_خدافظ

_خدافظ

این مهمون ناخونده نمیدونم چرا ولی کاراش یه جوری وقتی که دستشو گرفتم یه طوری شدم انگار اولین بار بپد دست یه دختر رو میگیرم و اروم میشم

(مائده)

درو که بستم و قفل کردو کوسن رو مبل رو برداشتن جیف کشیدم

خیلی خوش گذشت باورم نمیشه

من قبل اینکه باهاش همکلام بشم فکر میکردم مرد هوس بازیه که با وجود زنش بازم منو صیغه کرده ولی واقعا از خودم خجالت میکشم بخاطر این تفکرات اسیدی

رفتم تو اتاق و لباسا رو در اوردم خیلی قشنگ بودن و دوستشون داشتم

(محمد علی)

یک هفته از اخرین باری که بهش زنگ زده بودم میگذشت

امشب زهره مهمونی توی خونه به راه کرده بود و علا میرفتم و سری بهش میزدم

تو هال بودم و داشتم با یکی از کارکنا پشت تلفن صحبت میکردم که زهره اومد

_محمد علی برو لباساتو عوض کن الان میان

سری تکون دادم و لباسمو عوض کردم که مهمونا اومده بودن

دنبال زهره میگشتم که دیدم با برادر دوستش داره خوش و بش میکنه

بدجوری اعصابمو خورد کرد، غیرتم اجازه نمیداد با یه پسر مجرد اینطور خوش و بش کنه

صداش زدم که به زور از اونا دل کند و اومد طرفم

_بله؟

_عوض اینکه با اون پسره خوش و بش کنی برو پیش فامیل ها و مادرم اونجا نشسته

_محمد علی یعنی چی؟ دارم صحبت میکنم

_زهره خوشم نمیاد با یه پسر مجرد حرف بزنی متوجه ای؟ اصلا چرا باید برادر دوستت رو دعوت کنی؟

_دست بردار از این اخلاقات

عصبی و بیتوجه به من رفت

از اینجا بود که محمد علی سرد شد🥲

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۲۳۳۰۲۳۹۵۴

دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۸ ۲۳۳۸۵۰۰۶۹

دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی…
IMG 20240524 022305 966

دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و…
Screenshot ۲۰۲۳۰۱۲۳ ۲۲۵۴۴۵

دانلود رمان خدا نگهدارم نیست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۱۴۰۲۴۳۳۱۴

دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی 5 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره…
IMG 20230128 234015 1212 scaled

دانلود رمان رقصنده با تاریکی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش…
IMG 20230123 230820 033

دانلود رمان با هم در پاریس 5 (1)

10 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز…
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۳ ۱۷۳۲۵۴۰۸۹

دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yas
Yas
1 سال قبل

پیداااا شدددد پارت ۶ و ۷ پیداشد

آرورا
آرورا
1 سال قبل

یکم یا بیشتر داستانش شبیه زاده نوره ، زن امیر علی هم با داداش دوستش حرف میزد و میخندید

hihi
hihi
پاسخ به  آرورا
1 سال قبل

اره خود زاده نورم داستانش تکراری بود اینم شبیهشه نوشتنتو دوست دارم خیلی خوبه ولی موضوعی که انتخواب کردی تکراریه❤️

Yas
Yas
پاسخ به  آرورا
1 سال قبل

فدات حالا دوتا سکانسش شبیه رمانی هست که میگی دلیل نمیشه که موضوعشم همون باشه تازه اوله داستانه

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x