12 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 1

5
(2)

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_1

خسته و بی حوصله بعد از یه روز کاری کلافه کننده، بالاخره به خونه رسیدم.

 

کلید رو توی قفل در انداخته و وارد شدم.

همونطور با برق خاموش خودم رو به کانتر آشپزخونه رسونده و گوشی و سوییچم رو روش پرت کردم.

 

تا دستم رو به سمت دکمه های مانتوم بردم که بازشون کنم، سایه ای روی دیوار رو به رو دیدم.

 

ترسیده “هینی” کشیدم که دستی محکم به جلو هولم داد که به دیوار برخورد کردم.

 

تا خواستم به عقب برگردم، جسمی مردونه بد*نم را به دیوار فشرد.

 

 

از شوک تکون محکمی خوردم و جیغ زدم:

_ داری چه غلطی میکنی مرتیک….

 

دستش رو محکم رو دهنم فشرد و زیر گوشم ” هیش ” کنان غرید.

 

عطر مردونش و سردی دستکش چرمی که دستش بود روی گیرنده های بدنم تاثیر مستقیم گذاشته بود.

 

لحظه ای مکث کردم و از حرکت ایستادم.

فکر کرد آروم شدم که کمی بین بد-ن هامون فاصله انداخت.

 

بلافاصله با آرنجم محکم توی شکمش کوبیدم و با پاشنه بلند کفشم، پاش رو لگد کردم.

 

نا*له ی آهسته ای کرد و کمی خم شد، اما دستش رو هنوز از روی دهنم برنداشته بود.

 

تو همین بین اینقدر خودم رو تکون دادم و به هر سمتی مشت و لگد زدم، که هردو به پشت روی پارکت های خونه، فرود اومدیم.

 

از صدای بلندی که تولید شد، لحظه ای ترسیدم، اما با فکر اینکه ممکنه از همسایه ها هم کسی سروصدا رو بشنوه و برای کمک بیاد، بیشتر از پیش تقلا کردم‌.

 

وقتی دید نمیتونه حریف من بشه، به زور دستام رو با یه دستش ضربدری قفل کرده و پاهای مردونه و بزرگش رو هم دور پاهام حلقه کرد.

 

حالا دیگه عملا از هر جهت تو چنگش بودم و نمیتونستم حرکت کنم!

 

دستش رو کمی جا به جا کرد که برق سرنگ رو توی تاریک و روشنی خونه دیدم.

 

میخواست راحت بیهوشم کنه و هر بلایی که میخواست سرم در بیاره؟؟؟

 

دیوونه شدم و با سرم از پشت محکم به دماغش کوبیدم که اینبار ” آخ ” بلندی گفت و وحشیانه با صورت روی زمین پرتم کرد.

 

روی کم*رم نشست و به زمین میخم کرد.

نا*لم از وزن زیاد و حرکات پر از خشونتش بلند شد بود، که تو یه لحظه سوزش سوزن رو توی گردنم حس کردم و دنیا جلو دیدم تار شد.

 

هر لحظه بدنم بیشتر رو به خاموشی میرفت که صدای آهستش رو شنیدم:

_ ” خودت مجبورم کردی”

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 1 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Haj.ali
Haj.ali
10 ماه قبل

اگه قراره همین قدر چسو چسو مثل بقیه رمان ها بنویسی از نظرم به خودت زحمت ندی بهتره زمخت

Asaadi
Asaadi
10 ماه قبل

وایی ننه ندا رمان خودته😻
خیلی قشنگ به نظر میادددد میشه پارت دومو هم بزاری😃

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

وایی خیلی جالب و قشنگ😱
گذاشتی که عه عه ننه دروغگو داشتیم؟نداشتیم🗡😂

نگار
نگار
10 ماه قبل

خب مطمئنا پارت اول بایدطولانی تر از این باشه 😂
یکی دیگه بزار لطفا
و ژمان پارت گذاری رو هم بهمون بگو
موفق باشی

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
10 ماه قبل

بالاخره ندا جون رمان خودت و گذاشتی؟سوپرایزم کردی🥲

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

این رمان خودت نیست؟
تف تو این شانس😢

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x