4 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 5

4
(1)

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_5

 

این همون دختری که لحظه ورود بهم گیر داده بود و آشنایی میداد؛ نبود؟!؟!

 

اون مسئول نمونه گیری دیروز بوده؟

تکه های پازل کم کم داشت کنار هم چیده میشد!

 

با لحن شاکی گفت:

_ چیشد تابش خانوم؟؟ مارو یادتون اومد؟!

 

باید از در سیاست وارد میشدم.

خنده ای کرده و گفتم:

 

_ معلومه که یادم اومد!

فقط داشتم سر به سرت میذاشتم، توهم که چقدر زود بهت برخورد!

 

چند ثانیه از برخورد گرمم جا خورد، اما بعدش لب های اون هم به لبخند بزرگی باز شد.

 

_ میدونستم داری اذیتم میکنی.

ولی دختر قیافت اینقدر جدی بود که یکم باورم شد!

 

تو همون لحظه یه بیمار وارد شد.

الماسی سریع از جاش بلند شد و مشغول نمونه گیری شد.

 

تو همین بین نگاه دقیقی به سر و شکلش انداختم.

هیکل توپر و جذابی داشت و نقطه قوت صورتش، چشمای سبزش بود!

بقیه اعضا صورتش کاملا معمولی بود.

 

بعد از اتمام کارش، عکس رو بهش نشون دادم.

 

_ این آزمایش دیروز منه درسته؟؟

 

نگاه سرسری انداخت و تاییدش کرد.

 

_ میگم… یادته دیروز با چه لباسایی اومدم؟

 

_ وا این چه سوالیه دیگه تابش جون؟؟

 

_ برام مهمه عزیزم، میشه راجع بهش فکر کنی؟؟

 

کمی فکر کرد و گفت:

_ یادمه تیپ مشکی زده بودی اما جزئیاتش رو واقعا یادم نیست.

 

کلافه نفس رو بیرون دادم.

چقدر واقعا کمک کننده بود!!

 

خواستم ازش خداحافظی کنم که یک دفعه گفت:

_ اما سگ نازتو قشنگ یادمه!

اسمش پِنی بود، نه؟؟

 

 

سگم؟؟

پنی؟؟؟؟

 

همین سوالا رو اینبار با صدای بلند پرسیدم، که خنده نمکینی کرد و گفت:

 

_ آره دیگه!

بهت گفتم چقد بد رگی، اینجوری مجبور میشم بجای دستت از رگای جاهای دیگت خون بگیرم.

گفتم باید حواست پرت بشه، تا کمتر بترسی و رگات مخفی نشن؛ توهم فیلمای پنی رو گذاشتی واسه حواس پرتی.

یادت نیست؟؟

 

من هم بد رگ بودم، هم از سرنگ و آمپول میترسیدم که این موضوع همیشه به بد رگیم دامن میزد!

 

یعنی ممکنه دیروز واقعا خودم اومده باشم آزمایشگاه و بعدش در اثر ضربه، حافظه ۲۴ساعت گذشتم رو از دست داده باشم!؟؟

 

هر لحظه به یه گره جدید تو این کلاف می‌رسیدم.

این پرس و جو نه تنها کمکی نکرده بود، بلکه بیشتر از پیش هم، گیج شده بودم!

 

یه دفعه یه لامپ توی ذهنم روشن شد.

نکنه…

 

_ ببینم تو گفتی دیروز رگ دستمو پیدا نمی‌کردی درسته؟؟

 

سری به تایید تکون داد، که ادامه دادم:

_ بعد حتما مجبور شدی از گردنم خون بگیری؛ اره؟!؟؟

 

_ اره تابش از گردنت خون گرفتم.

میخواستم اول از لاله گوشت بگیرم، اما خودت گردنت رو پیشنهاد دادی و گفتی قبلا هم از اونجا خون دادی!

این چه سوالاییه که میپرسی؟؟ داری نگرانم میکنی کم کم!

 

معلومه که قبلا از گردن خون داده بودم، اما این اطلاعاتی نبود که همینطور هرکسی بدونه‌.

 

من مطمئنم دیروز اینجا نبودم و هنوز هم کاملا، به سلامت عقلم ایمان داشتم!

 

اینا فقط یه بازی و برنامه ریزی کثیف بود که من رو از شکایت منصرف کنه!

 

درسته دیگه هیچ مدرک و دلیل معتبری نداشتم، و همه چیز جوری برنامه ریزی شده بود که علیه من باشه؛ اما من به خودم که شک نداشتم!

 

پوزخندی زده و همونطور که عقب عقب قدم برمی‌داشتم رو به الماسی گفتم:

 

_ به اون رئیس قالتاقت بگو بد بازی رو با بد کسی شروع کرده!

اما به نفعشه که منو دست کم نگیره!

من گنده تر از اونو گوشه زندان انداختم؛ اون که فعلا پشت عروسکاش و اسباب بازیاش قایم شده و خودش رو نشون نمیده، دیگه هیچ عدد نیست برای من!

 

در رو محکم بهم کوبیدم که بلافاصله صدای پیامک گوشیم بلند شد:

 

” از همین جَنم و یه دندگیت خوشم میاد بیبی!

طعمه راحتی نیستی و منم عاشق شکارای چالش برانگیزم! ”

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هاچ
هاچ
10 ماه قبل

میگم کی پارت میزاری؟امروز قرار بود بزاری

میم
میم
10 ماه قبل

چرا پارت نمیدی

ساجده
ساجده
پاسخ به  میم
10 ماه قبل

پارت گذاریش یک روز در میونه

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x