رمان آوای نیاز تو پارت 148 - رمان دونی

 

 

×××

 

 

کلافه برای این که نارضایتیش و ازین بازی برای بار هزارم نشون بده همین طور‌ که رو کاناپه دراز کشیده بود و نگاهش به سقف بود خیلی ریلکس گفت:

_جیکوب!؟

 

مات زده نگاهش کردم و غر زدم:

_ای بابا تو از کجا میفهمی این قدر سریع؟!

حداقل ده تا سوال ازم بپرس دلم خوش باشه اسم بازی بیست سوالیه!

 

بدون این که نگاهش و بهم بده گفت:

_از موقعی که رو کاغذ خواستی چیزی بنویسی نگاهت زوم جیکوب بود!

 

 

نگاهم و به جیکوب که کنار شومینه خوابیده بود دادم و یاد آوری کردم به خودم که این آدم چقدر با دقت

_این شد دلیل؟ خب تو هم نگاهت به سقف بود

 

 

نیم نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد که برگه و خودکار تو دستم و دادم بهش و ادامه دادم:

_بیا بگیر نوبت تو فقط ترو خدا یه چیز آسون بنویس بتونم حدسش بزنم… چیزایی که سری پیش نوشته بودی اصلا به گوشمم نخورده بود چه برسه بخوام حدس بزنمشون

 

 

بدون حرف نگاهش و به برگه داد و با خودکار چیزی روش نوشت و گفت:

_خیله خب فقط این دست آخر اگه ببازی

 

سری تکون دادم به معمی باشه که نگاهش و بهم داد و ادامه داد

_بپرس!

 

یکم فکر کردم

_حیوانه؟

 

_خدار و شکر نه!

 

_تو جیب جا میشه؟

 

سرش و کج کرد و خیره به من گفت:

_فکر نکنم چیزی باشه که کسی بخواد تو جیبش جاش کنه… نه

 

_خوردنیه؟

 

با یه نگاه خاصی از بالا تا پایین کامل برندازم کرد و یکم صورتش و درهم کرد و لب زد

_بازم‌ نه

 

با شَک به خودم نگاه کردم و بعد نگاهم و به فرزان دادم و چشمام و باریک کردم و گفتم:

_یه شخصه؟

 

_میتونه باشه!

 

_یعنی چی میتونه باشه درست جواب بده آره یا نه؟

 

_یعنی میتونه اسم یه شخصیم باشه البته فکر کنم..‌. خب آره

 

احساس میکردم با تفریح داره نگاهم میکنه و هر سوالیم که ازش می‌پرسیدم داره با منظور جواب میده و همین طور با چشمام میکاویدمش که ادامه داد

_زود باش حواسمم هست سوالات تا الان شد پنجتا

 

شاکی از این‌ که سوال قبلیمو حساب کرده توپیدم

_یعنی چی آقا؟! منظور سوال قبلی من این بود که درست بازی کن چرا حسابش می‌کنی؟

 

کلافه سری تکون داد

_خیله خب باشه چهار تا سوال کُلّی بازی در نیار… زود باش بقیشو بگو!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نانا
نانا
1 سال قبل

خیلی بی مزه کردی رمانو

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

چقدر خسته کنده شده این رمان کاملا روند نزولی پیدا کرده انگار نویسنده نمیدونه دیگه چی بنویسه و رمان و چطوری ادامه بده به نظر اولا رمان خوبی میومد ولی بعد از لو رفتن جاوید تو تولدش به بعد همش تو دور تکراره حالا چه آوا با جاوید چه حالا که آوا با فرزان . همش تکراریه بی محتوا هیچ اتفاق خاص و متفاوت و هیجان انگیز که آدم دوست داشته باشه دنبال کنه نمیفته.. رمان فقط پروانه می‌خواهد تورا عالیه پر از اتفاقات هیجان انگیز و غیر قابل پیش‌بینی.

hihi
hihi
1 سال قبل

این رمان طوریه که تا میای بفهمی که داری رمان میخونی تموم میشه اما برعکسش پروانه میخواهد تورا جوریه که التماسش میکنی که تروخدا تموم شو من همه کارام مونده باید بهشون برسم لطططفا تموم شو که برم بهشون برسم…..🤣😂نویسنده هاهم نویسنده های قدیم…..

همتا
همتا
1 سال قبل
پاسخ به  hihi

وااااای دقیقا

زلال
زلال
1 سال قبل

ای بابا آخه یعنی چی چرا رمانارو آخراش خراب میکنید اخه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x