رمان آوای نیاز تو پارت 155 - رمان دونی

 

 

×××

 

 

نگاهم و به باغ پشت خونه دادم!

اولین آشناییمون این جا شکل گرفته بود و با بغض روبه فرزان گفتم:

_وقتی خدمتکار بودم زدم یه گلدون عتیقه رو شکوندم و با دستپاچه و هزار ترفند اومدم تا این جا چالش کنم تا کسی نفهمه

 

با دست به پایین درخت کاج اشاره ای کردم و ادامه دادم

_زمستون بود، هوا سرد بود، دستای منم به خاطر حساسیت به مواد شوینده پوست پوست و قرمز شده بود اما… اما به خاطر ترس از بیکاری و اخراج شدن با همون دستا خاک سفت و چنگ میزدم و از سوزش دستم اشک میریختم تا کسی نفهمه یه گلدونو من شکوندم و همون موقع یهو جاوید اومد بالا سرم و شد شروع آشناییمون

 

 

سکوت شد و بعد مکثی گفت:

_چی بهت گفت!؟

 

 

نگاهم و به فرزان دادم که خیلی کم‌ پیش میومد درباره ی موضوعی کنجکاوی کنه…

روبهش با چشمایی که خواسته یا نا خواسته اشکی شده بود جواب دادم

_گفت این جماعت حتی یادشون نمیاد گلدون عتیقه ای بوده…

 

 

منتظر نگاهم میکرد که خیره به جایی که گلدون عتیقه رو خاک کرده بودم ادامه دادم

_دروغ گفت!

دروغی که زندگی منو رسونده به این جا و تا الان موندم که این به نفعم بود یا به ضررم…

خب می‌دونی من بچه جنوب شهریم که الان کنار تو داره راه میره و قطعا خیلیا فکر میکنن به نفع بوده

شاید تو هم با خودت بگی آره به نفعت بوده اما هزینه ی همه ی اینارو دادم… بیشتر نداده باشم کمترشو دادم

 

با دقت به حرفام گوش می‌داد و وسط حرفم نمی‌پرید و من دوست داشتم واسه این گوشای شنوا حرفای دلمو بزنم:

-دیگه شبا آرامش ندارم… تکلیفم با خودم مشخص نیست و وقتی تو آینه به خودم نگاه میکنم خودمو نمیشناسم

احساس میکنم جاوید با نبودش کل وجود منم هست و نیست کرده

هنوزم دوستش دارم ولی حس تنفری که تو قلبم داره شعله میکشه رو هم درک نمیکنم خودخواهیاش باعث شد به این جا برسیم!

 

 

با هر جملم قطره اشکی روی صورتم می‌ریخت و فرزان بازم هیچی نمیگفت

فقط نگاهم میکرد که سمتش کشیده شدم و خودم و پرت کردم تو بغلش و دستم و دورش حلقه کردم و لب زدم

_اگه تو نبودی چیکار میکردم؟

 

 

جوابی نداد اما بعد مکثی دستش دور بدنم حلقه شد و لب زد:

_ولی حواست و جمع کن من آمار تک تک وسایل خونمو دارم!

 

 

تو اون حالت از جملش تک خنده ای کردم و خودم و بیشتر تو بغلش گم کردم و نمیدونم چقدر گذشته و تو آغوش هم بودیم اما می‌دونستم این آغوش از تنهایی میاد

نه فقط تنهایی من بلکه انگار‌ اونم از غم تنهایی هاش تو آغوش من بود و زندگی در کنارش بهم نشون داده بود کسی و تو خلوتش راه نمیده و هر چقدرم نشون میده از این‌ خلوت و تنهایی راضیه و خیلیام باورد کرده بودن حتی خودشم باورش شده بود که با تنهایی مشکلی نداره اما بازم من می‌فهمیدم ته ته قلبش از این دیوار تنهایی بیش از حدش‌، که خودش دور خودش کشیده بود خسته شده بود!

 

نفس عمیقی کشیدم و خواستم ازش جدا شم تا سوتفاهم پیش نیاد اما من و محکم تر به خودش فشار داد و کنار گوشم لب زد

_بمون!

 

 

هیچی نگفتم و هیچ برداشت بدیم نکردم چون خودم تنها حسم به این آغوش آرامش بود و رفع تنهایی

وَ فرزانم مثل خودم میدیدم چون از وقتی پام‌ تو زندگیش به هر دلیل و برهانی باز شده بود نگاه بدم بهم نکرده بود که بخوام معذب شم!

 

همین طور تو آغوشش مونده بودم غافل از این که کمی دورتر نگاه خیره ای رومون بود و داشت از این تصویر کینه به دل میگرفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x