7 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 129

5
(3)

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥

 

 

 

 

 

 

وقتی به باغی که کمی خارج از شهر بود رسیدیم، باهم از ماشین پیاده شده و به زن و مردی که برای خوشامد گویی اومده بودن، سلام کردیم.

 

حامد به گرمی باهاشون احوال‌ پرسی می‌کرد و مرد رو دوستانه به آغوش کشید و با زن دست داد.

سپس مامان هم به همون گرمی‌ بهشون دست داد و خوش و بشی کرد.

 

حامد قدمی به سمت من برداشت و با در گرفتن دستم و نزدیک کردنم، رو بهشون گفت:

 

– اینم تابش خانومی که سراغش رو می‌گرفتید.

بالاخره افتخار داد و به جمع ما پیوست!

 

لبخندی زده و مشغول احوال پرسی باهاشون شدم.

به نظر آدمای خونگرم و مهربونی میومدن.

 

همگی به اتفاق به سمت ساختمونی که وسط باغ بود، شروع به حرکت کردیم.

 

از جایی که ماشینا پارک شده بودن تا ساختمون مرکزی، مسیر کوتاه و سنگ فرشی داشت.

 

تو همین حین مشغول دیدن بقیه قسمت های باغ شدم.

 

وسط باغ استخر سرباز و بزرگی قرار داشت و تمیزی و زلال بودن آبش، از این فاصله هم مشخص بود.

قطعا تو این هوا، آب تنی حسابی می‌چسبید!

 

بقیه قسمت های باغ هم با باغچه های کوچیک کوچیک و زیبا تزیین شده بود و منظره زیبایی داشت.

 

اما بهترین قسمتش، آلاچیق و تاب بزرگی بود که انتهای باغ، زیر سایه درختا ساخته شده بود!

 

بالاخره به ساختمون رسیده و وارد شدیم.

داخل خونه هم از چندین نفر تو رنج سنی های مختلف، پر شده بود و به نظر میومد اکثرا باهم زوج باشن.

 

یکی یکی با همشون احوال پرسی کردیم.

بعضی هاشون که با حامد صمیمی تر بودن رو قبلا دیده بودم.

 

بقیه هم افراد جدیدی بودن که به همشون معرفی شدم.

 

جمعشون حدود بیست نفر بودن که آدمای خوبی به نظر می‌رسیدن.

پس می‌تونستم امروز کمی خوش بگذرونم!

 

 

 

 

 

 

حامد که کتش رو دم در دراورده و دست مستخدم داده بود، پس من و مامان با راهنمایی همون خانومی که میزبان بود، به سمت اتاقی که بتونیم لباسامون رو تعویض کنیم؛ حرکت کردیم.

 

مانتو و شالی که روی شونه هام افتاده بود رو برداشته و آویزون کردم.

 

جلوی آیینه دستی به موهای کوتاهم کشیدم تا کمی مرتبش کنم.

 

به سمت مامان برگشته و به شومیز و شلوار مجلسی شیکش خیره شدم.

 

مامان همیشه خوش لباس بود!

حتی موقعی که هنوز‌ با پدرم زندگی می‌کرد و نمی‌تونست اونقدری که دوست داره و می‌خواد، خوش لباس باشه؛ با این حال بازم بهترین هارو انتخاب می‌کرد!

 

وقتی کارش تموم شد، خواستم در رو باز کنم و خارج بشیم که دستم رو گرفت و دوباره به سمت آیینه برد.

 

– جلو حامد نتونستم هیچی بهت بگم!

تو باز بدون آرایش پاشدی اومدی؟!

کی ‌میخوای زنونگی رو یاد بگیری تابش؟!؟

 

– اولا که زنونگی به آرایش هفت قلم نیست مادر من!

دوما اینکه این همه آرایش رو روی صورت من نمی‌بینی؟!

فقط لایته!

حتما باید خلیجی آرایش کنم که ببینی؟!

 

 

‌رژ قرمزی به دستم داد و گفت:

 

– یکم از این بزن، خیلی بهت میاد.

دیگه هم با منم بحث نکن!

 

نمی‌خواستم تو این روزی که از اولش حس خوب ‌داشتم رو سر موضوع الکی، برای خودم و مامان خراب کنم.

 

رژ رو از دستش گرفته و مشغول زدن شدم.

رژ قرمز مخملی خوش رنگی بود که بعد از زدنش، حسابی از نتیجه راضی بودم!

 

مامان هم انگار رضایت رو توی‌ صورتم دید که نگاه مغروری بهم انداخت و لبخندی زد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۴۲۹۹۴۷

دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…  
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.2 (32)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
Screenshot 20220925 090711 scaled

دانلود رمان شوگار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۵ ۱۴۰۱۳۷۸۷۶

دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی 3.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۰ ۰۰۰۲۱۳۸۵۰

دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان…
با مرد مغرور

رمان ازدواج با مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود.
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
6 ماه قبل

قراره تو این مهمونی برای تابش شوهر پیدا کنن؟

علوی
علوی
6 ماه قبل

الان که رژ قرمز مخملی زده دارم مطمئن می‌شم دایان اون پایین به جمع اضافه شده

Bahar
Bahar
6 ماه قبل

ندا جونیم

Bahar
Bahar
پاسخ به  neda
6 ماه قبل

مرسی که اینقدر مهربونی ممنون که اینقدر زحمت میکشی😘

P:z
P:z
6 ماه قبل

چرا فکر میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه ست؟؟
مرسی ندا جون

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x