7 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 136

5
(3)

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥

 

 

 

 

 

 

با لبخندی از هردوشون جدا شده و به دایانی که دم در منتظر ایستاده بود، ملحق شدم.

 

تو راه با همه سرسری خداحافظی کردم که نگاه گیجی بهم مینداختن.

 

احتمالا بابت رفتنم با دایان گیج شده بودن!

وقتی با همه خداحافظی کرده و کنار دایان ایستادم، انگار لیلا نتونست بیشتر از این دووم بیاره، که پرسید:

 

– شما باهم میرین تابش جون؟!

 

خواستم جوابشو بدم که دایان قدمی به جلو برداشت و جواب داد:

 

– من ازشون خواستم که تا خونه همراهیشون کنم.

اگه مشکلی نداشته باشه، ما یکم عجله داریم؛ با اجازه!

 

سپس به هیچکس اجازه حرف زدن نداد و با گرفت دستم، منو به بیرون هدایت کرد.

 

قدم هامو باهاش تنظیم کرده و مسیر حیاط تا ماشینش رو، از هوایی که داشت رو به خنکی می‌رفت، لذت بردم.

 

در رو برام باز کرد که لبخندی روی لبم شکل گرفت.

بعد از اینکه هردو جاگیر شدیم، ماشین رو‌ راه انداخت و از باغ خارج شد.

 

کمی که رفتیم، یاد حرف زدنش با حامد و اینکه چطوری پیچوند و چیزی نگفت، افتادم

 

به سمتش چرخیده و گفتم:

 

– آخر نگفتی با حامد چیا گفتین اون موقع!

 

– چیز مهمی نبود خانوم وکیل!

داشت می‌گفت که چقدر روت حساسه و اگه یه تار مو از سرت کم بشه، دودمانم رو به باد میده و از این قبیل تهدیدایی که پدرزنا میکنن!

 

#پارت318

 

 

 

 

 

 

قصد داشت با حرفاش امشب سکتم بده؟!؟

این دیگه چه مثالی بود؟؟

منه بی جنبه رو نمی‌شناسه؟!؟!

 

نگاهم رو سریع به سمت بیرون چرخوندم.

اگه یکم دیگه به نیم رخش زل میزدم، ازش درخواست می‌کردم شب رو پیشم بمونه!

 

بعد از ساعتی، جلوی خونم نگه داشت.

ماشین رو خاموش کرد و به پشتی صندلیش تکیه داد.

 

می‌خواستم زود ازش خداحافظی کرده و پیاده بشم، اما اینطوری که دایان نشون داد، انگار هیچ عجله ای برای رفتن نداره!

 

سعی کردم با پرسیدن یکی از سوال های توی‌ ذهنم، افکار منحرف و مخربم رو کنترل کنم.

 

– کی‌ می‌خوای با اون خلافکار ملاقات کنی؟!

 

– به زودی!

من خودم بیشتر از همه دارم لحظه شماری می‌کنم، اما قبلش کاری هست که باید شخصا انجامش بدم.

 

وقتی از کلمه ” شخصا ” استفاده کرد، حس کردم جوری منظورش رو رسوند که دوست نداره راجع به این کار نیمه تمومش کنجکاوی کرده و سوالی بپرسم!

 

به خواستش احترام گذاشته و بجاش گفتم:

 

– باشه ولی هروقت خواستی با اون آدم ملاقات کنی منم میام!

 

نگاهش رو به سرعت به چشمام دوخت.

نمی‌دونم چی بود، اما انگار برای اولین بار وحشت رو تو صورت و چشمای دایان می‌دیدم.

 

از چی اینقدر می‌ترسید؟!

از اون آدم یا همراهی من!؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4 (11)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
5 ماه قبل

نکنه حامد باشه ؟

بانو
بانو
5 ماه قبل

وای ننه ندا چقد خسیس شدی تو آخه😩😩یه کم بیشتر پارت بده 🥺🥺

هیفا
هیفا
5 ماه قبل

نکنه اون خلافکار….

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط هیفا
P:z
P:z
5 ماه قبل

اون آدم کسی نیست جز؟…
جواب بدین دوستان
مرسی ندا جون

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  P:z
5 ماه قبل

حامد ؟؟؟

P:z
P:z
پاسخ به  رهگذر
5 ماه قبل

آفرین بهتت

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x