کسی اینجا رو بلد نبود

مائده ترسیده بهم خیره شد که گفتم نگران نباش

درو که باز کردم یه موجود نچسب پرید بغلم که فهمیدم رضاعه

عین دخترا با عشوه اومد بغلم

_سلام عشق سابقم چطوری

_سلام و زهرمار مگ نگفتم نیا هاان؟

یه ذره رفت تو فکر بعد گفت:

_امروز چند شنبه س

گیج گفتم:

_سه شنبه چطور؟

_فکر کردم شب جمعس که عملیات داشته باشین

یدونه زدم تو شکمش که اخش در اومد و وقتی مائده اومد نزاشت کاری کنم

_سلام اقا رضا

_سلاااام دزد عشق من خوبی؟

مائده خجالت زده گفت:

_ممنون

خجالت زدت اروم رفت نشست

_رضا داره شوخی میکنه، اومده بود یه برگه ای رو بهم بده و بره

رضا حرصی گفت:

_عههه چی داری میگی؟ اومدم غذا بخورم و ببرم برگم کجا بود؟

مائده که خیلی سعی داست جلو خندشو بگیره نگاهی کردم

حرصی از اینکه جلوش خیطم کرد گفتم:

_خیلی خوب بتمرگ برات غذا بپزه کوفت کن بری

_عشقممم هارتم شکست یکم لطیف تر

تهدید وار اسمشو صدا زدم که بالاخره خفه شد

مائده زود مشغول درست کردن غذا شد و ما هم نشستیم درمورد کار صحبت کردیم تا بوی غذا پیچید و رضا بلند شد

_به به زن داداش چه کرده کوفتت شه علی که هروز این غذاهارو میخوری

غذاشو داشت دو لپی میخورد که رو به من گفت:

_اینقدر نخور بزار اضافی بیاد ببرم فریز کنم

چشامو تو حدقه چرخوندم این تو خونه خودم داشت برام امر و نهی میکرد؟ مرتیکه…..

_براتون اضافه گذاشتم نترسین

_عاا قربون زنداداشم برم من

بعد کلی ور ور و مزه پرونی بالاخره رفت و راحت شدم

_وروجک؟

_بله اقا؟

قبلا از اینکه بهم میگفت اقا حس خوبی داشتم که احترام نگه میداره ولی حالا که میگفت حس غریبی بهم دست میداد

_بیا اینجا

یعنی چکارش دارههه😱

اقا رضا خان😂