2 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 127

4.3
(4)

♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️🔥🔥🔥♥️

 

 

 

 

 

 

ساعت ۸‌ شب تصمیم گرفتم ‌دوباره باهاش تماس بگیرم.

احتمالا تا الان کارای مربوط به شرکتش، قطعا تموم شده بود!

 

پشت خط منتظر بودم و بوق هایی که می‌خورد رو می‌شمردم.

 

دیگه داشتم از جواب دادمش ناامید میشدم که با صدایی بم و خواب آلودی ” الو “یی گفت.

 

دوباره به ساعت نگاه انداختم.

مگه الان وقت خوابیدن بود!؟

 

حتما حال خوبی نداشت و داشت استراحت می‌کرد که مزاحمش شدم!

 

حسی بدی گرفته و خواستم عذرخواهی کنم که صدای دایان دوباره بلند شد.

 

انگار کمی هوشیار تر شده و بود و برخلاف اول، اسم تماس گیرنده رو دیده بود که گفت:

 

– تابش؟؟

چرا حرف نمی‌زنی عزیزم؟!

 

سعی کردم به ” عزیزم ” گفتن و حس خوبش بی توجه باشم و گفتم:

 

– ببخشید، فکر کنم بد موقع تماس گرفتم!

 

– مشکلی نیست!

میگرنم عود کرده بود، قرص خوردم یکم زود خوابیدم.

 

حالا که فهمیدم میگرن داره و دقیقا تو تایمش، مزاحم استراحتش شدم؛ بیشتر عذاب وجدان گرفتم.

 

لبم رو زیر دندون گزیده و جواب دادم:

 

– وای ببخشید اصلا خبر نداشتم.

من بعدا تماس می‌گیرم!

 

ثانیه ای مکث کرده و بی درنگ ادامه دادم:

 

– البته خودت زنگ بزن!

هروقت که حالت بهتر شد.

 

با همون صدای بمش، خنده آهسته ای کرد و گفت:

 

– خوبم الان، نگران نباش!

 

– مطمئنی خوبی؟!

نیازی به دکتر نیست؟!

 

– نه عزیزم، احتیاجی نیست!

حالا بجای این حرفا بگو چیشد که تماس گرفتی، قطعا برای احوال پرسی نبوده!

 

 

 

 

 

 

 

گلویی صاف کرده و بعد از کمی‌ بالا پایین کردن حرفام، گفتم:

 

– راستش زنگ زدم راجع به اون فایلا ازت سوال بپرسم.

 

سکوتش رو که دیدم، با تردید ادامه دادم:

 

– دیدیشون؟!

چیز خاصی دست گیرت شد؟!

 

بعد از نفس عمیقی جواب داد:

 

– آره خیلی چیزا دست گیرم شد!

 

– خب ارزش قانونی دارن؟!

میشه ازشون به عنوان مدرک حساب کرد؟!!؟

 

– آره، قطعا دارن!

 

– خب پس لازم نیست خطر معامله با اون آدم رو به جون بخریم، درسته؟!

می‌تونیم خیلی راحت تو دادگاه ارائشون بدیم!

 

– نه؛ به این آسونی ها هم نیست!

 

نفس دیگه ای گرفت و ادامه داد:

 

– آدمی که این همه سال تو دستگاه خودشون بوده و نه تنها با کله گنده ها می‌گرده، بلکه خودشم از همون کله گنده هاست؛ به این آسونی ها از راه قانونی زمین نمی‌خوره!

باید این آدم کثیف رو با یکی کثیف تر از خودش کنار زد.

شنیدی میگن برای کنار زدن یه شیطان، باید از یه شیطان دیگه کمک گرفت؟!

اینم همونه!

 

 

به حرفاش کمی فکر کردم.

حق با اون بود!

 

نمیشد بی گدار به آب زد.

اگه مدارک رو به دادگاه ارائه کردیم و اون تونست خیلی راحت بخاطرش تبرئه شه چی؟!؟

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از کمی تامل، پرسیدم:

 

– درسته!

حالا برنامت چیه؟!

اصلا تو اون فایلا چی بود؟!

 

– یه نمونه از هر نوع کثافط کاری که به ذهن بشر خطور کنه!

این گندابه خیلی بزرگتر از اونیه که فکرش رو می‌کردیم!

برای تو و آزاد یه کپی از اطلاعاتی که بدست اوردم رو می‌فرستم، بهتره شما هم بدونین با چه جونوری سر و کار داریم!

 

 

حرفاش چنتا حس مختلف رو بهم القا کرد.

خشم و نفرت و ترس!

 

حتی با اینکه هنوز خبری از اون اطلاعات نداشتم، اما با توجه به حال خراب دایان، دلم می‌خواست هرچه زودتر اون عوضی رو از روی زمین محو ‌کنم!

 

– باشه منتظرم برام بفرستی.

کی فایلا رو برای اون طرف می‌فرستی؟!

 

– اینو دیگه بسپر به من خانوم وکیل، تو نمی‌خواد نگرانش باشی!

تا اینجا هم بیشتر از وظایفت بوده.

 

 

کارای منو میذاشت پای وظیفه؟!

چون وکیلش بودم؟!؟!

 

– خودت هم خوب می‌دونی که فقط از روی وظیفه نیست!

 

مکثی کرد و با لحن ملایم تری ادامه داد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان ژینو

دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار 4 (4)

7 دیدگاه
  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان…
1682363596840

دانلود رمان افگار pdf از ف میری 0 (0)

41 دیدگاه
  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که…
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (9)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۴ ۲۳۴۱۰۸۰۰۸

دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی 4.5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…  …
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۲ ۱۸۱۰۳۸۳۶۶

دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
10043162 4 Copy

دانلود رمان یکاگیر 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
8 ماه قبل

دستتون درد نکنه زحمت کشیدید ندا بانو 😘😘

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x