9 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 130

5
(3)

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥

 

 

 

 

 

 

باهم از اتاق خارج شده و‌ وارد جمع شدیم.

مامان کنار حامد جاگیر شد و من هم روی تک صندلی کنارشون، نشستم.

 

خدمتکار مشغول پخش مشروب‌ بود.

هم حامد و هم مامان با این موضوع مشکلی نداشتن و توی جمع های دوستانشون همیشه همه چی پیدا میشد، اون هم با بهترین کیفیت ها!

 

بعد از اون ها منم یه گیلاس برداشته و کمی ازش نوشیدم.

از طمع خوبش مشخص بود یکی از شرابای کهنه ست!

 

همگی باهم مشغول صحبت و بگو بخند بودن و تنها فردا منفعل و‌ مسکوت جمع، من بودم!

 

یکی از خانوما روی دسته مبل تک نفرم نشست و رو به حامد گفت:

 

– چه دختر مظلوم و ساکتی داری حامد!

 

حامد تک خنده ای کرد و جوابش رو داد:

 

– اتفاقا برعکس!

تابش فقط هنوز یخش باز نشده.

 

لبخندی زده و در دفاع از خودم گفتم:

 

– والا چی بگم وقتی حس اضافی بودن می‌کنم؟!

همتون پارتنر دارین، انگار فقط من مظلوم واقع شدم.

 

دقیقا همگی جفت بودن و ‌تنها سینکل جمع من بودم!

 

زنی که روی دسته صندلیم نشسته بود خنده ای کرد و گفت:

 

– حق داری تابش جون، ولی برات یه سوپرایزی دارم!

 

نیم نگاهی به جمع انداخت و ادامه داد:

 

– سعید یه قرارداد پر سود و جدید با یکی از شرکتای معروف امضا کرده و اون فرد رو هم برای امروز دعوت کرده!

 

چشمکی ضمیمه حرفاش کرد و ادامه داد:

– میگه آدم خفنیه و خوبه که تو جمعمون باشه!

 

دوباره به سمت من برگشت و با لمس شونم، ادامه داد:

 

– از شانست مجرده و تا جایی که میدونم، دوست دختری هم نداره!

بهترین فرصته که قاپشو بدزدی!

 

سپس به حرفش اول خودش و در ادامه بقیه هم خندیدن.

خنده ای کرده و به سمت حامد و مامان برگشتم.

 

حامد برخلاف بقیه اخم کمرنگی بین ابروهاش نشونده بود، اما مامان با امیدواری و لبخند بهم خیره شده بود!

 

قطعا هیچکی بیشتر از مامان، از خبر مزدوج شدن من، خوشحال نمیشد!

 

 

 

 

 

 

 

حدود نیم ساعت دیگه هم به شوخی و خنده گذشت.

این بار منم پا به پاشون می‌گفتم و می‌خندیدم و به قول حامد، یخم باز شده بود!

 

یکی از خدمتکارا سمت سعید رفت و چیزی در گوشش گفت که بلافاصله از جا پرید و حینی که به سمت زنش لیلا، می‌رفت تا بلندش کنه، رو به بقیه گفت:

 

– دوستان، مهمون افتخاریمون هم اومد.

لطفا هواش رو داشته باشید!

ما میریم استقبالش.

 

با رفتن اونا جمع کمی ساکت تر شد.

با این حال بازم اکثرا دو به دو، مشغول بودن.

 

از جا بلند شده و به سمت اتاق رفتم.

موقع اومدن یادم رفت گوشیم رو از تو کیفم بردارم.

 

گوشی رو برداشته و با نگاهی که بهش انداختم، متوجه شدم هیچ پیام یا زنگی از کسی ندارم!

 

منتظر خبری از دایان بودم؟!

قطعا!

اما اصلا ازش خبری نبود!

 

گوشی به دست از اتاق خارج شدم.

بعد از رد شدن از راهرو اتاقا، اولین چیزی که دیدم در ورودی و فردی که داشت ازش رد میشد بود.

 

دایان بود؟!؟!

اون آدمی که سعید و لیلا ازش حرف میزدن دایان بود؟!

 

همینطور خشک شده داشتم بهش نگاه می‌کردم که با ورودش همه به احترامش ایستادن و از همون اول با همه مشغول دست دادن و سلام کردن شد.

 

حس می‌کردم قلبم تند تر از حد معمول میزنه و این امر عجیبی نبود!

 

تمام مواقعی که اطراف دایان بودم، قلبم همین بنای ناسازگاری رو برمیداشت!

 

فکر کنم قصدش فقط رسوا کردن بود.

اخه مگه من چند سالمه که با این چیزا هیجان زده بشم؟!

 

 

 

 

 

 

 

لحظه ای نگاهمون باهم تلاقی پیدا کرد.

توقع داشتم اونم مثل من متعجب بشه، اما مثل همیشه دایان پر از سوپرایز بود!

بجای تعجب لبخندی زد و سراغ نفر بعدی رفت!

 

یعنی خبر داشت؟؟

پس چرا به من چیزی نگفته بود؟!

 

سعی کردم بی توجه به سوالای بی پایان توی ذهنم، به سمت بقیه برم و برای احوال پرسی باهاش آشنا بشم.

 

کنار حامد ایستادم.

به قد بلند و کت و شلوار خوش دوخت توی تن دایان خیره شدم.

 

هردفعه که میدیدمش فکر می‌کردم همین الان آماده یه پروژه عکسبرداریه!

 

خیلی از کارای شرکتش رو که دایان مدلش بود، تو پیجش دیده بودم و هربار با دیدنشون، قربون صدقش رفته بودم!

 

بالاخره دایان به ما رسید و اول از همه به حامد دست داد و احوال پرسی کرد.

 

سپس به سمت مامان چرخید و اینبار بجای دست دادن عادی، خم شد و با ژست خاصی، دستش رو بوسید.

 

از کارش هرسه‌مون، شکه بهش نگاه می‌کردیم.

لبخندی به چهره هامون زد و در انتها به سمت من چرخید.

 

حینی که دستش رو به سمتم دراز می‌کرد، با لبخند یه وری مخصوص خودش، گفت:

 

– سلام خانوم وکیل

مشتاق دیدار!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۳۴۹۶۸۰

دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۹ ۲۱۱۶۴۸ scaled

دانلود رمان قصه مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان…
IMG 20230123 225816 116

دانلود رمان تقاص یک رؤیا 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۱۴۷۷۳۵

دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی…
download

رمان رویای قاصدک 3 (2)

5 دیدگاه
  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی…
رمان دل کش

دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی 4.1 (15)

17 دیدگاه
  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۱۷۶۲۱

دانلود رمان انار از الناز پاکپور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
8 ماه قبل

خیئلی نامردی خانم ندا 😓 😔 💔 جای بدی تمومش کردی😖

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط camellia
camellia
camellia
پاسخ به  neda
8 ماه قبل

باشششش.خونویسنده خیئلی خیئلی نامرده🤕

camellia
camellia
پاسخ به  neda
8 ماه قبل

دقیقا.👌😅

Asman Abi
Asman Abi
پاسخ به  neda
8 ماه قبل

ندا جونی، مرسی ازت
تو بهترینی مهربون😍🤗❤

camellia
camellia
پاسخ به  neda
8 ماه قبل

باششش.خو نویسنده رمان خیئلی خیئلی نامرده. 😢 نامردی ندا خانوم رو پس می گیرم.😉

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط camellia

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x