2 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 35

4.3
(3)

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_35

 

 

انگار دوباره داشتم درگیر احساساتم میشدم و این خلاف چیزی بود که به خودم قول داده بودم.

 

دوباره به سمت اتاق برگشته و به بقیه جاهاش نگاه کردم.

اتاق مجلل و بزرگی بود، اما کی میدونست همچین اتاق زیبایی، شاهد چه چیز هایی که نبوده!

 

میزان سوختگیش مثل اتاق قبلی بود و بخاطر بسته بودن در اصلی اتاق ها، آتیش خیلی به بقیه جاها آسیب نرسونده.

 

با نگاهی به مسیر اتاق و در مشترک حدس زدم که احتمالا اول فرش و رو تختی آتیش گرفته و هی گسترده تر شده.

 

چطوری میشه که دو نفر متوجه آتش سوزی به اون بزرگی نشن و همونطور توی خواب، کامل بسوزن؟!

 

دور تخت سوخته چرخی زدم و بجای سوالی که ذهنم رو پر کرده بود، پرسیدم:

– چرا تا الان اقدامی برای باز سازی اینجا نکردی؟!

حتی اگه نخوای توش زندگی کنی یا بفروشیش، باز هم نیاز به تعمیر و بازسازی داره!

 

دست هاش رو توی جیب شلوارش فرو کرد و حینی که عمیق به چشمام خیره شده بود، با لحنی بی تفاوت جواب داد:

– فعلا نه قصد بازسازیش رو دارم نه فروشش رو.

میخوام نتیجه ساده لوحیم، همیشه برام یاداوری بشه!

 

این شد بار دومی که به این موضوع اشاره کرده بود!

باید هرچه زودتر ادامه داستانش رو میشنیدم و از این سردرگمی بیرون میومدم.

 

خواستم رو بیان کردم:

– من واقعا مشتاقم که ادامه ماجرا رو بشنوم آقای دایان.

 

هر دفعه که ” آقای دایان ” خطابش می‌کردم، صورتش نرم میشد و گویی از این لقب خوشش میومد.

 

اما حالا هیچ تغییری توی صورتش ایجاد نشد و همچنان با همون نگاه جدی، خیرم بود.

 

– در اولین فرصت مناسب حتما بقیه ماجرا رو هم تعریف می‌کنم.

الان هم اگه تایم سرکشیمون تموم شده، بهتره که تورو به خونت برسونیم و خودمم برگردم سر کارم.

 

با دقت بهش خیره شدم.

یهو چی اینقدر ناراحت و عصبیش کرده بود؟!

 

سری به تایید تکون داده و حینی که به سمت در خروج می‌رفتم، گفتم:

– کارمون تموم شد ، اما مهم ترین حرفمون موند!

 

– و اون مهم ترین چیه؟!

 

یه چشماش زل زده و گفتم:

– اینکه بیش از حد روی زندگی من تحقیق کردی.

طبیعیه این موضوع؟

 

 

با بی قیدی شونه ای بالا انداخت و گفت:

– من عادت دارم که شرایط اطرافم رو تحت نظر و کنترل داشته باشم تا کار ها به بهترین نحو انجام بشن!

تو موقعیتی نیستم که کار نسنجیده ای انجام بدم و از عاقبتش نترسم!

 

حرفش رو تایید کرده و گفتم:

– من درک میکنم موقعیتت رو، اما زندگی من واقعا چیز خاص و نگران کننده ای نداره!

 

با حرفی که زدم، بالاخره از دیوار سنگی که دورش کشیده بود، بیرون اومد و حینی که دوباده، دور چشماش چین افتاده بود، گفت:

– تو خودت خاص ترین بخش زندگیتی دختر!

 

حس سقوط شیرینی رو جایی تو دلم حس کردم، اما بدون بروز دادن چیزی، جوابشو دادم:

– همه آدما خاص ترین بخش زندگی خودشون هستن!

الان هم بهتره زودتر حرکت کنیم تا شما از برنامه کاریتون عقب نیوفتید‌.

 

تا به ماشین رسیدیم، به سکوت گذشت.

راننده به سرعت از ماشین پیاده شد و در رو برای هردومون باز نگه داشت.

خواستم سوار ماشین بشم که با شنیدن صدایی متوقف شدم.

 

– سلام جناب محب وقتتون بخیر!

 

همونطور که خم بودم به خاطر اندام زنونم، تو این حالت خیلی تو دید نبودم.

 

زیر چشمی به صاحب مارکت رو به رویی خیره شدم که داشت برای دایان خوش زبونی می‌کرد.

 

می‌گفت این مدت حواسش حسابی به خونه باغ بوده و نذاشته مشکلی پیش بیاد.

 

چند دقیقه همونطور خم مونده بودم.

چه می ایستادم چه می‌نشستم، متوجه ام میشد و من نمی‌خواستم حالا که به چک کردن دایان گیر دادم، خودم لو برم!

 

مثل همیشه شانس باهام یار نبود و زودتر از چیزی که فکر می‌کردم دیده شدم!

 

– عععه ایشون همون خانومی هستن که برای تحقیق و خرید ملک اومده بودن!

به سلامتی به توافق رسیدید؟؟

 

چشمام رو روی هم فشردم و به اقبال گندم لعنت فرستادم.

دیگه بیشتر از این نمی‌تونستم تو اون وضعیت بمونم و آبرو خودم رو بیشتر از این ببرم.

 

راست ایستادم و به سمت اون دو نفر برگشتم.

دایان با گیجی و پسره با یه لبخند بزرگ بهم خیره شده بود.

 

دایان سکوت رو شکست و با همون گیجی، پرسید:

– تحقیق و خرید ملک؟!؟!

 

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
IMG 20240717 155824 919 scaled

دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای…
nody عکس های شخصیت بهار و کامران در رمان ازدواج اجباری 1626111507

رمان ازدواج اجباری 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش  
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا 4.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی…
IMG ۲۰۲۱۰۹۲۶ ۱۴۵۶۴۵

دانلود رمان بی قرارم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی…
nody عکس شخصیت های رمان کی گفته من شیطونم 1629705138

رمان کی گفته من شیطونم 5 (1)

4 دیدگاه
  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sara
Sara
11 ماه قبل

پارت لطفاااا❤️

ساناز
ساناز
11 ماه قبل

هردم از این باغ بری میرسد

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x