30 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 46

3.7
(3)

 

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_46

 

 

دستاش رو داخل جیبش فرو برد که باعث شد پیرهن مشکی و تنگش، رو قسمت های سرشونه و سینه کشیده بشه و عضلاتش رو بهتر و بیشتر، به نمایش بذاره.

 

نگاهم رو از عضلات پیچ در پیچش گرفته و به چشماش دوختم.

نمیخواستم نگاهم حتی یه میلی متر از چشماش، فاصله بگیره!

 

با این حجم از جذابیت مردونه، کمی کنترل شرایط برام سخت بود و نمی‌خواستم بیشتر از این بهش دامن بزنم!

 

دایان اما انگار امشب قصد تو تنگا نگه داشتن من رو داشت که چند قدمی بهم نزدیک شد.

 

حالا به راحتی می‌تونستم نفس گرمش رو روی موهام حس کنم.

 

مجبور بودم برای ادامه نگاهم از این فاصله، سرم رو به سمت بالا بگیرم.

 

– حضورت برام خیلی ارزشمند بود خانوم تابش!

چطوری میتونم جبران کنم؟!

 

خیلی زشت بود که تو این شرایط بخوام چیزی ازش مطالبه کنم، اما مگه میتونستم همچین موقعیت خوبی رو از دست داده و نون رو به تنور نچسبونم؟؟

 

جسارت به خرج داده و فاصله بینمون که کمتر از یه قدم بود رو پر کردم.

 

حالا همون عضلات پیچ در پیچ رو مقابل سینه و شکمم حس می‌کردم، که باعث میشدن حسی خوشایند، ته دلم رو قلقلک بده!

 

انگار اون هم از بازی که راه انداخته بودم خوشش اومده بود که سرش رو پایین تر اورده و مماس صورت من نگه داشت.

 

حالا نفس هردو رو صورت دیگری می‌نشست.

اگه یهو کسی در و باز می‌کرد و به داخل اتاق میومد، چه فکری راجع بهمون می‌کرد؟!؟!

 

اما خب من هیچ وقت دختری نبودم که بخاطر حرف مردم از خواستم عقب بکشم و خواسته قلبیم این بود که همین الان، همینجا و تو همین موقعیت باشم!

 

با لحنی که میدونستم میتونه هر مردی رو وادار به کاری که میخوام بکنه، گفتم:

– جبران نمی‌خوام، فقط به یکی از سوالام جواب بده!

 

لبخند کجی گوشه لبش شکل گرفت.

این بار نوبت اون بود که از صدای وسوسه کنندش استفاده کنه!

 

– مثل اینکه تعریف ما از جبران با همدیگه متفاوته خانوم تابش، اما اینبار من میخوام به سبک خودم لطفت رو جبران کنم!

 

هنوز جملش تموم نشده بود که گرمی لباش رو روی لبام حس کردم.

 

 

 

تا به این سن که رسیده بودم، این شوکه آور ترین موقعیتی بود که تا به حال توش گیر کرده بودم!

 

درسته برام جذاب بود، اما تا مشخص نشدن مسائل نمی‌خواستم ارتباطی بینمون شکل بگیره.

قطعا روابط نزدیک تر، روی قضاوت و کارم تاثیر میذاشت!

 

دستاش همچنان توی جیبش بود، اما لب هاش رو برای چند ثانیه طولانی روی لب هام نگه داشت.

 

نمیشد به راحتی اسمش رو بوسه گذاشت.

انگار بیشتر یه جور نخ دادن واضح و نظر پرسی بود؛ البته خب به سبک خودش!

 

صورتش رو چند میلی‌ متر ازم فاصله داد و به چشمام خیره شد.

 

نفس گرمش رو روی لبم حس ‌می‌کردم و هر لحظه برای ادامه اون اتصال، مشتاق تر میشدم.

 

انگار اشتیاقم رو از چشمام خوند که این بار دستاش رو از جیبش خارج کرد.

 

با اون دستکش های چرمی، دو طرف صورتم رو گرفته و اینبار مشتاق تر، لبام رو به کام گرفت.

 

یه بوسه آروم و عمیق بود که منم از همون اول همراهیش کرده و بوسیدمش.

 

با اینکه هیچ رابطه عاشقانه ای بینمون نبود؛ اما طوری که می‌بوسید، میتونستم بگم رمانتیک ترین بوسه ای بود که تا حالا تجربش کردم!

 

دستام رو دور گرنش حلقه کرده و بیشتر بهش چسبیدم.

اندامم بخاطر بوسه و اینکه بهش برسم، حالت کشیده ای به خودش گرفته بود.

 

گرمای اطراف هر لحظه بیشتر میشد و من رو قدم به قدم یه سقوط نزدیک تر می‌کرد.

 

حلقه دستام رو تنگ تر کرده و بیشتر بهش نزدیک شدم.

حالا به راحتی می‌تونستم بالا و پایین اندام مردونش رو روی پستی بلندی های بدنم حس کنم.

 

لباش رو به آهستگی فاصله داد و با چسبوندن پیشونیش به پیشونیم، با صدای بم تری گفت:

– اینقدر شیطونی نکن!

 

چشمام رو همونطور بسته نگه داشته و سعی کردم به تنفسم، نظم بدم.

 

خودش اولین حرکت رو زده بود و بعد به من می‌گفت شیطونی نکنم؟!

 

بالاخره چشمام رو باز کردم که متوجه چشمای بستش شدم.

 

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
Zhest Akasi zir baran

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۰۴۴۱۴۷

دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده…
IMG 20230129 003542 2342

دانلود رمان تبسم تلخ 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا…
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۸ ۱۱۳۰۳۲۵۲۱

دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
IMG 20230128 234015 1212 scaled

دانلود رمان رقصنده با تاریکی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۰ ۲۳۴۷۵۳۰۵۶

دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

30 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رویا
رویا
11 ماه قبل

ندا جان خیلی پارتات کوتاه
بی زحمتپارت بعدیه رمان سهم من از ترو هم زودتر بده

مردممممممممم از کنجکاویییی(فضولی🤧)

بانو
بانو
11 ماه قبل

ننه پارت ها داره آب میره نگی متوجه نشدیم هااااااااا

Atosa
Atosa
11 ماه قبل

یعنی الان نمیترسه اون مزاحمه خاک بر سریاشونو ببینه 😐🙄

یه رهگذر
یه رهگذر
پاسخ به  Atosa
11 ماه قبل

نظر بنده اینه که خود آقا دایان شریف همون مزاحمه هست ولی این فقط یه نظره

Atosa
Atosa
پاسخ به  یه رهگذر
11 ماه قبل

پس چرا مزاحمه گفت پرونده دایان رو قبول نکن

کاربر
کاربر
11 ماه قبل

ندااا چرا پارت های بعد سهم من از تو رو نمی دی :///

،،،
،،،
11 ماه قبل

ننجونم کجایی

میشا
میشا
11 ماه قبل

می‌خوام بدونم چه پارتیه که قبلش پماد بیارم بزنن دست بچه.ننش بمیره الهی کجا بود که بچمو اینطور کردن😩

میشا
میشا
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

حس شیشم😂

میشا
میشا
11 ماه قبل

ندا قربونت شکلت برم مرسی❤️.ولی من فدای گیرنده هات بشم تابش جون که پستی بلندی بچمو بررسی کردی🔥😂فقط میشه بگی دقیقا چند پارت دیگه باید صبر کنم تا قضیه دست بچه معلوم بشه🥲🤝🏼

علوی
علوی
11 ماه قبل

وسط مراسم ختم؟؟!
بابا صبر کن بابات رو بدی زیر لحد، خاکش کنی، رو قبرش آب بریزی، خشک هم نشد، نشد!!

علوی
علوی
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

والا اگه اینه، داده باباهه رو بکشند، بعد به بهانه مراسم ختم باباش، دختره رو بیاره مشهد باهاش خلوت کنه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣

یلدا
یلدا
11 ماه قبل

دایان زن وشریکش رو کشته
این خانم وکیل رو شناسایی کرده برای دفاع از خودش، همون ناشناس که بهش تجاوز کرده وکنترلش میکنه همین دایانه، که اگر روزی دستش روشد، بتونه خانم وکیل رو برای دفاع از خودش مجبور کنه، این ابراز علاقه هم از روی اینده نگریشه، این نظر من درمورد این رمانه

میشا
میشا
پاسخ به  یلدا
11 ماه قبل

دقیقا هم نظریم و به نظرم احتمالش خیلی زیاده .من فقط دستکش پسره رو قضیشو نمیدونم

Fateme
Fateme
11 ماه قبل

هولی شت😂😁

ساناز
ساناز
11 ماه قبل

عه وا خاک به سرم خانوووووم وکیل ؟؟؟؟!!!
زشتههههه دختررر

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

یکی به این دایان بگه تو الان عزادار پدرت هستی این کارا چیه😂😂😂

هوی
هوی
11 ماه قبل

شت..نویسنده فقط پارت بده

camellia
camellia
11 ماه قبل

دستت درد نکنه😘مثل همیشه جذاب😍 ولی انصافا کم😑.سهم من از تو رو نمی گزاری ?😥

camellia
camellia
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

فقط صبح گزاشتی که!😥😥😥😥😥

دسته‌ها

30
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x