رمان آتش شیطان پارت 52

3.4
(5)

 

 

『آتـش‌شیطــٰان!』

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_52

 

همونطور که چشمام بسته بود، با صدای آروم تری ادامه داد:

 

– هیچی نمی‌دیدم و هیچی نمی‌شنیدم!

فقط و فقط صدای جیغ ها و شعله های آتیش بود.

 

چند نفر از پشت می‌کشیدنم عقب، اما زورشون بهم نمی‌رسید.

دیوونه شده بودم و فقط به نجات مامان و سارا فکر می‌کردم.

 

با مکثش تو حرف زدن و نوازش موهام، چشمام رو باز کردم.

 

 

با لبخندی عمیق و چین کنار چشماش، خیره به چشمام بود.

در جوابش منم لبخند زدم.

 

 

– وقتی تونستم در رو باز کنم، می‌خواستم بی توجه به شعله های اتیش وارد خونه بشم که بالاخره چنتا از مردای همسایه تونستن حریفم بشن و جلوم رو بگیرن.

اینقدر دست و پا زده و داد زدم تا ولم کنن.

 

یه سطل آب رو من و دوتای دیگه از مردای همسایه ها ریختن و باهم راهی زیرزمین شدیم.

 

 

دوباره مکث کرد.

این مکث کردنا و فاصله انداختنای بین حرفا، انگار یه جور عادت بود براش!

 

 

– مامان و سارا گوشه زیرزمین نشسته بودن و اتش هنوز به اونجا نرسیده بود.

بالاخره تونستیم بیرون بیاریمشون.

خداروشکر هیچ آسیبی ندیده بودن و فقط کمی سرفه میکردن.

 

 

لباش رو تر کرد:

– من هیچی حس نمی‌کردم و فقط به قفسه سینه سارا کوچولوم زل زده بودم تا ببینم ریتم تنفسش چطوریه که با جیغ دوباره مامان به خودم اومدم‌‌.

زل زده بود به دستام و فقط جیغ میزد!

 

 

به اینجای حرفش که رسید، نگاهش رو از چشمام گرفته و به دستای خودش که تو همون راستا بود؛ داد.

 

 

– دستام متورم و قرمز بودن و از همه جاش خون زده بود بیرون.

از همونجا دستای من برای همیشه سوخت!

 

اما اگه دوباره برگردم به اون زمان، بازم اون در آهنی رو با تمام زور دستام میکشم و مشت میزنم تا باز شه!

 

 

دوباره نوازش رو از سر گرفت.

سرم رو به دستش تکیه داده و ارتباط چشمیمونو حفظ کردم.

 

 

خوشبحال سارا که همچین برادر حامی داره که حاضره به خاطرش بارها و بارها بپره تو دل آتیش!

 

 

دست دیگش رو هم بالا اورد و لاله گوش دیگم رو نرم نوازش کرد.

 

 

سرش رو به سمت همون گوش نزدیک کرده و با صدای بم مردونش، زیر گوشم نجوا کرد.

 

 

– میخوای بهت بگم قسمت جذاب ماجرا کجا بود خانوم وکیل؟

 

 

 

 

مسخ شده از نزدیکی و هرم گرم نفس هاش، سرم رو به نشونه تایید تکون دادم.

 

کمی بیشتر به سمتم خم شد و فاصله رو به صفر رسوند.

 

زیر گوشم با همون لحن ادامه داد:

 

– مامان تو بیمارستان برام تعریف کرد که بابا در رو روشون بسته بوده!

 

 

تکونی که خوردم کاملا غیر ارادی بود.

پس دلیل تنفر و بی حسی به پدرشون همین بود؟!

 

اما مردی که زن و بچه کوچکش رو توی انباری زندونی کنه، قطعا ظلمای دیگه هم میکنه و کرده!

 

 

چه بسا ممکنه بلا های بدتری هم سر این خانواده اورده باشه!

 

دایان که تکون خوردن بدنم رو دید، دستی به پشتم کشید و به نوعی آرومم کرد.

 

 

این مرد خودش تو زجر بود اونوقت داشت منو آروم می‌کرد؟!

 

منی که چندین سال بعد این ماجرا رو شنیدم، دست و پام یخ کرده بود!

حاله اونی که این ایام رو زندگی کرده و گذرونده، چی بهش گذشته؟!

 

 

– منم دقیقا مثل تو یهو تکون خوردم!

یهو تکون خوردم و مثل اسپند رو آتیش از جام پریدم.

من پسر آرومی بودم و همیشه سرم به درس و کتابام بود، اما اون روز جوری عربده می‌کشیدم و داد میزدم که همه وحشت کرده بودن!

 

جوری مشتای زخمی و سوختم رو به در و دیوار میکوبیدم که رد خونم تو کل اتاق پخش شده بود!

بالاخره تونستن با آرامبخش و مورفین خوابم کنند، اما تو خوابم هم؛ همش کابوس میدیدم‌!

 

کابوس پدرم رو که مثل جلاد بیرون از زیر زمین ایستاده و سوختن سارا و مادرم رو تماشا میکنه.

 

 

از لحن پر نفرتش ترسیدم و دستی روی بازوی راستش کشیدم.

عضلات زیر دستم همه منقبض بودن و خبر از حال بد دایان داشتن.

 

 

بالا پایین رفتن سینش از روی حرص، به راحتی می‌دیدم.

 

انگار این کابوسی که میگه، هنوز هم گریبان گیرشه و رهاش نکرده!

 

وقتی سکوتش رو دیدم حرکت دستم رو، نرم به بالا و پایین بازو تنومندش، ادامه دادم.

 

دست دیگم رو هم به دور گردنش فرستاده و سرش رو به آغوش کشیدم.

 

باهام همراهی کرده و سرش رو جایی

میون گردن و شونم پنهون کرد.

 

حس می‌کردم همون دایان دبیرستانی و زخمی رو بغل کرده و به آرامش دعوتش میکنم.

 

 

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240622 231247 222

دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 5 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل…
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۳۷۶۸۲

دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد 4 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را…
IMG 20240623 094802 068

دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا    
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۲۰۲۸۳۰۶۸۶

دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۱۶۶۸۶

دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای…
IMG 20230129 003542 2342

دانلود رمان تبسم تلخ 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا…
IMG 20240623 195232 003

دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر 4.3 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۲۰۷۴۴

دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و …
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.4 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

ندا جان کجایی؟کجایی عزیزم؟؟؟؟

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

اوه قیافه رو 😂

Mobina Solite
Mobina Solite
10 ماه قبل

لطفا زود به زود پارت بدین🥺

Mobina Solite
Mobina Solite
10 ماه قبل

چرا پارت نمیزارین من دست به هر رمانی میزنم ولش میکنن خسته شدیم🥺🥺🥺🥺🥺

ساناز
ساناز
10 ماه قبل

من دلم برا ننه ندا تنگ شده

neda
عضو
پاسخ به  ساناز
10 ماه قبل

قربونت برم‌باوفااا🥲😍

~_~
~_~
10 ماه قبل

احتمالا این رمانم مثل دلوین و مانلی دیگه پارتگذاری نمیشه.
شما که نمی‌تونید یه رمان را ادامه بدید چرا شروع میکنید اصن😒

همتا
همتا
10 ماه قبل

چرا پارت جدید نمیاد

camellia
camellia
10 ماه قبل

میگم خانم ندا جون,سهم من از تو رو که همیشه,منظم و طولانی و خیلی از مواقع یا نه تا حدود کمی نزدیک به آخر حتی سه پارت هم داشتیم,ولی این یکی رو خیلی کم و دیر به دیر میگزارید 😥آدم پارت قبل رو یادش رفته.😣

رضا میر
رضا میر
10 ماه قبل

تو چرا گذاشتی فاطمه؟ندا نیست؟
من ندا رو موخوم😭

ساناز
ساناز
10 ماه قبل

به دایان اعتماد ندارم

همتا
همتا
11 ماه قبل

خانوم وکیل تابش کارش حرف نداره

علوی
علوی
11 ماه قبل

ماجرایی که تعریف کرد غیرطبیعیه. مکث‌هاش برای جفت و جور کردن داستان بود. و انگیزه باباهه از اقدام به قتل زن و دخترش چی بوده؟ چرا فقط زن و دخترش؟! دو تا پسرها چی؟؟

رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
11 ماه قبل

ای دایان بیچاره چه سخت های کیشده بچم

~_~
~_~
11 ماه قبل

نویسنده جان به خیال خودش بعد از سه چهار روز پارت میده که مثلا طولانی باشه درصورتی که از پارت های معمولی هم کوتاه تره.🙂🙂

میشا
میشا
11 ماه قبل

ندا بی وفا دیگه دوسمون نداری
چرا انقدر دیر به دیر لامذهب

میشا
میشا
11 ماه قبل

من چی گفتممممممم
حال کردی ندا
دیدی گفتم حس میکنم دستش سوخته.گفتم بابای ننه مردش هم مقصره.
آیا به میشا ایمان نمی آورید…😎😂

مَسی
مَسی
پاسخ به  میشا
11 ماه قبل

می آوریم می اوریم

ساناز
ساناز
پاسخ به  میشا
10 ماه قبل

ای میشا ما به تو ایمان آوردیم باشد که رستگار شویم 😂⁦❤️⁩

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

خوبی ندا جان نمیشه هر روز پارت بدی

دسته‌ها

21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x